"ای عشق شبیه سایه با من هستی" در شام دلم تو شمع روشن هستی هرگز نکنم تو را فراموش ای عشق اندیشه‌ی من تا دم مردن هستی #محمدحسن‌محمدی

"ناگاه صدای خیس رعدی پیچید" تا غرش طوفانی دل را فهمید قلبم شده پازلی هزاران قطعه تا اشک به روی گونه‌هایم بارید #محمدحسن‌محمدی

دلتنگی جـمـعـه‌هـا تلنبار شده دنبال تـو دل راهی بازار شده غافل، تو کجا و دیدن یار کجا آلوده کجا لایق دیدار شده؟؟ #محمدحسن‌محمدی

عالم همه مورند و فلک بنده‌ی توست خـورشـیـد شـعـاع رخ تابنده‌ی توست بـا ایـنکه ابــوتــراب گـویـنـد تــــــو را والله عـــلی(ع) نـام بـرازنده‌ی توست #محمدحسن‌محمدی

شبیه شمع شد از عشق تو وجودم آب بگویم اینکه تو را دوست دارمت یا نه؟ #محمدحسن‌محمدی

مـا تـشـنه‌ی یک جـرعـــه نگاهیم هنوز تـــــو یـوســفی و مــا تـهِ چاهیم هنوز هر جمعه غروب چشم‌مان بارانی‌ست شرمـنده فـقط چشـــم به راهیم هنوز #محمدحسن‌محمدی

پوتین به پا و اسلحه در دست‌های ماست سربازی امام زمان (عج) افتخار ماست

مـبـهــوت قـیـــام او هــمـه دنـیـا بـود امـــا بـــه خـــــــــدا نــگاه او والا بـود وقتی که امام سوی حق پر زد و رفت چـشـمـان جـهـان در غــم او دریـا بـود #محمدحسن‌محمدی

در سوگ امام چشم‌مان بارانی‌ست چون نهضت او الــهی و قرآنی‌ست هر چند که خـاطره زیاد است امــا در اوج نـگاه او هــدف نورانی‌ست #محمدحسن‌محمدی

از درد فــراق چـشم من بارانی‌ست دریـای دلـم بدون تـــو طوفانی‌ست با عکس حرم همیشه مانوسم چون داروی غمت فقط حرم درمانی‌ست #محمدحسن‌محمدی

تـا سـرعـت تـنـد عـمـر را فـهـمـیـدم مـانـنـد درخــت بـیــــد مـن لـرزیـدم نزدیکی مـرگ را به خود حس کردم تـا مـوی سـفـیـد روی ســـر را دیـدم #محمدحسن‌محمدی

گذشت عمر پر از اشتباه پی در پی امید من به دو خط روضه وقت تلقین‌است #محمدحسن‌محمدی

که شانه‌های مرا می‌دهد تکان در قبر ‌و روضه‌های قدیمی که جزء تدفین‌است #محمدحسن‌محمدی

برای لحظه‌ی مردن کمی بریزم اشک که مرگ بر سر من باز کرده بالش را #محمدحسن‌محمدی

کجاست محتشم امشب به پا کند روضه؟ دلم به وسعت دریای بی کران تنگ است #محمدحسن‌محمدی

قلم نوشت حسین و شکسته شد در هم تمام عالم هستی شبیه یک شیشه #محمدحسن‌محمدی

اگر چه مردن در هر مصیبتت کم هست دلم خوش‌ست که توفیق گریه دارم من #محمدحسن‌محمدی

برای روضه‌ی یابن الشبیب دلتنگم که اشک بی‌سبب از چشم می‌چکد امشب #محمدحسن‌محمدی

شکست شیشه‌ی اشکم میان گوهرشاد نشد بخواهم از آقا برات کرب‌و‌بلا #محمدحسن‌محمدی

سفید شد همه موهایم از فراقت یار خوشم که روی سرم یادگاریت دارم #محمدحسن‌محمدی

بی آنـکـه بـخــواهـم از درش چیز زیاد داده‌ است هـمیشه حـاجـتـم بـابِ مراد فرق است میان بخشش و جـود و کرم چون منشا خیر بی سوال است جــواد #محمدحسن‌محمدی

دلـتـنـگ حـریم تـــو شـدم بـاب مــراد هــرگــز نـرود لــطــف زیــادت از یــاد از بس که عطا نموده‌ای بی‌درخواست مـعـروف‌ترین وصف تو شد نام جـواد #محمدحسن‌محمدی

همتای علی(ع) فاطمه(س) باشد زیرا جــز او نـبُوَد کـــسی شـبـیـه مـــــــولا پـیـــونـد الـــهیِ جــــهـــان بـر پـا شــد وقتی که گرفت دست مولا زهراء(س) #محمدحسن‌محمدی

نـبـوده در زمــیـن و آســمـان‌ها به غیر از مرتضی هم کفو زهرا همین‌که فاطمه انکحتُ را گفت (به انکحت که حیدر گفت آری) به پا شد بـرتـریـن پـیـونـد دنیا #محمدحسن‌محمدی

آرامش چشمان تو بسیار عجیب است انگار که محوِ رخ زیبای حبیب است ما منتظر رجعت تو صبح ظهوریم چون وعده قطعیِ الهی‌ست، قریب است #محمدحسن‌محمدی ۱۴۰۲/۴/۱