eitaa logo
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
333 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
161 فایل
یانورَڪُلِّ‌نور...! :)☀️ تا‌ ڪه‌ آید‌ بھـ‌ جهان‌ عشق‌ و امید آورد‌ او بگذرد دوره غــم دورِ جدید آورد اوツ • . شࢪایط ٺبادل وکپے کانال رو بخونید⇩⇩ @sharayetnajvaye_noorr جهٺ انٺقاد وپیشنهاد در خدمٺم⇩⇩ بخاطر دلایلی کلا برداشته شد((:
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد... یـٰااُمٰاهْ ••🍃 (؏)💚.•
💛 🌼🍃 هر چہ ڪردم بنویسم زتومدح و سخنی 🌼🍃 یا بگویم ز مقام تو ڪہ یابن الحسنی 🌼🍃 این قلم یار نبودو فقط این جملہ نوشت 🌼🍃 پسرحیدر ڪرار تـــــو ارباب منــی 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧 صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃 مبارک باد 🌸 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
آقاجـان❣ کلامم طعم دلتنگے💔 سکوتم رنگ غم دارد...🥀 به هر در مۍ‌زنم امـا تو را این قصه کم دارد...🍃 🌼 💚 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_پنجاه_و_هشت #خاک_های_نرم_کوشک✨ • از علاقه ي زیادش به خودم خبر داشتم، رو همین حساب بود که جرأ
✨ • رفت و زود برگشت.هر طور بود قضیه ي عملیات دیشب را براش گفتم. حال او هم غیرطبیعی شده بود.گاه گاهی، بلند و با تعجب می گفت:«االله اکبر!» وقتی سیر تا پیاز ماجرا را گفتم، ازش پرسیدم:«حالا نظرت چیه؟» عبدالحسین چطوري این چیزها را فهمیده؟» یکدفعه گریه اش گرفت.گفت:«با اون عشق و اخلاصی که این مرد داره، باید بیشتر از اینها ازش انتظار داشته باشیم؛ اون قطعاً از عالم بالا دستور گرفته.»... اگر سر آن دستورها برام فاش نشده بود، این قدر حساس نمی شدم. حالا لحظه شماري می کردم که عبدالحسین را هرچه زودتر ببینم. بین راه به ظریف گفتم:«من تا ته و توي این جریان رو در نیارم، آروم نمی شم.» گفت: «با هم می ریم ازش میپرسیم.» گفتم: «نه، شما نباید بیاي؛ من به خلق و خوي فرمانده ام آشناترم، اگر بفهمه شما هم خبر دار شدي، بعید نیست که دیگه اصلاً رازش رو فاش نکنه.» «راست می گی سید، این طوري بهتره.» مکثی کرد و ادامه داد:«شما جریان رو می پرسی و ان شاءاالله بعداً به من هم می گی.»... همین که رسیدیم پشت دژ خودمان، یکراست رفتم سراغش. تو سنگر فرماندهی گردان، تک و تنها نشسته بود و انگار انتظار مرا می کشید. از نتیجه ي کار پرسید.زود جوابی سر هم کردم و به اش گفتم. جلوش نشستم و مهلت حرف دیگري ندادم.بی مقدمه پرسیدم: «جریان دیشب چی بود؟» طفره رفت. قرص و محکم گفتم:«تا نگی، از جام تکون نمی خورم، یعنی اصلا آروم و قرار نمی گیرم.» می دانستم رو حساب سید بودنم هم که شده، روم را زمین نمی زند.کم کم اصرار من کار خودش را کرد.یکدفعه چشمهاش خیس اشک شد.به ناله گفت: «باشه، برات می گم.» انگار دنیایی را به ام دادند. فکر می کردم یکسري اسرار ازلی و ابدي می خواهد برام فاش شود. حس عجیبی داشتم. وقتی شروع به تعریف ماجرا کرد، خیره ي صورت نورانی اش شده بودم. حال و هوایش آدم را یاد آسمان، و یاد بهشت می انداخت.می شد معنی از خود بیخود شدن را فهمید. با لحن غمناکی گفت: «موقعی که عملیات لو رفت و تو اون شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم. شما هم که نگفتی برگردیم، ناامیدي ام بیشتر شد و واقعا عقلم به جایی نرسید. تنها راه امیدي که مانده بود، توسل به «واسطه هاي فیض الهی» بود. تو همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم رو خاکها و متوسل شدم به خانم حضرت فاطمه ي زهرا (سلام الله علیها). چشمهام را بستم و چند دقیقه اي با حضرت راز و نیاز کردم.حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشکهام تند و تند دارند می ریزند.با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پاي ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه هاي بعدي، که در نتیجه ي شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان دهند. تو همان اوضاع، صداي خانمی به گوش رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمود: «فرمانده!» یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: «این طور وقتها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیري می کنیم، ناراحت نباش.» لرز عجیبی تو صداي عبدالحسین افتاده بود.چشمهاش باز پر اشک شد. «چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود.بعد من با التماس گفتم:«یا فاطمه ي زهرا(س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان رانشان نمی دهید؟!» فرمود: «الان وقت این حرفها نیست، واجبتر این است که بروي وظیفه ات را انجام بدهی.» ........................................... ✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋 🍃ادامه دارد.... لطفا فقط با ذکر و کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست.... حواست باشه مومن⛔️ ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_پنجاه_و_نه #خاک_های_نرم_کوشک✨ • رفت و زود برگشت.هر طور بود قضیه ي عملیات دیشب را براش گفتم.
✨ • عبدالحسین نتوانست جلوي خودش را بگیرد. با صداي بلند زد زیر گریه. بعد که آرام شد، آهی از ته دل کشید و گفت: «اگر اون لحظه زمین رو نگاه می کردي، خاکهاي زیر صورتم گل شده بود، از شدت گریه اي که کرده بودم.»... حالش که طبیعی شد، گفت:«این قضیه رو به هیچ کس نگی.» گفتم: «مرد حسابی من الآن که با ظریف رفته بودم جلو وموقعیت عملیات رو دیدیم، یقین کردیم که شما از هر جا بوده دستور گرفتی، فهمیدم که اون حرفها مال خودت نبوده.» پرسید: «مگه چی دیدین؟» هرچه را دیده بودم، موبه مو براش تعریف کردم. گفت: «من خاطر جمع بودم که از جاي درستی راهنمایی شدم.» خبر آن عملیات مثل توپ توي منطقه صدا کرد.خیلی زود خبرش به پشت جبهه هم رسید. یادم هست همان روز چند تا خبرنگار و چند تا از فرماندهان رده بالا آمدند سراغ عبدالحسین. سؤال همه یکی بود. «آقاي برونسی شما چطور این همه تانک و نیرو رو منهدم کردید، اون هم با کمترین تلفات؟!» خونسرد و راحت جواب داد: «من هیچ کاره بودم، برین از بسیجی ها و از فرمانده ي اصلی اونها سؤال کنید.» گفتند: «ما از بسیجی ها پرسیدیم، گفتند:همه کاره ي عملیات آقاي برونسی بوده.» خندید و گفت: «اونها شکسته نفسی کردن.» اصرارشان به جایی نرسید. عبدالحسین حتی یک کلمه هم نگفت؛ نه آن جا، هیچ جاي دیگر هم راز آن عملیات را فاش نکرد. حتی آقاي غلامپور از قرار گاه کربلا آمد که:«رمز موفقیت شما چی بود؟» تنها جوابی که عبدالحسین داد، این بود: «رمز موفقیت ما،کمک به عنایت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بود و امدادهاي غیبی.» خدا رحمتش کند، تو تمام مدتی که توفیق همراهی او را داشتم، عقیده اي داشت که هیچ وقت عوض نشد؛همیشه درباره ي امدادهاي غیبی می گفت: «به هیچ کس نگو این چیزها رو، چکار داري به این حرفها؟» بعدش می گفت:«اگر هم خواستی این اسرار را فاش کنی و براي کسی بگویی، براي آینده ها بگو، نه حالا.» گویا از شهید نشدن و از زنده ماندن من خبر داشت؛ و خبر داشت که این خاطرات براي عبرت آیندگان، دردل تاریخ ضبط خواهد شد. ........................................... ✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋 🍃ادامه دارد.... لطفا فقط با ذکر و کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست.... حواست باشه مومن⛔️ ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار هر شبمون....🌼 قرائت بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! ..... دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد🕊 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 به امید حکومت جهانی حضرت ولی عصر(عج)🕋🌍🌸 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد... یـٰااُمٰاهْ ••🍃 💛.•
◈اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق جہــاڹ انتظار قدومت را مي‌ڪشد❥ چشمماڹ را بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ اے روشڹ تر از هرروشنایي✨ 🌼 💚 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻