🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_هفتاد_و_دو #خاک_های_نرم_کوشک✨ • جعبه هاي خالی📦📦 همسر شهید🖊_______ بعد یکی از عملیاتها آمد
#_پارت_هفتاد_و_سه
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
اتاق خصوصی
همسر شهید🖊______
تو بیمارستان هفده شهریور بستري بود. هر وقت می رفتم ملاقاتش، می دیدم دو نفر کنارش هستند. دو، سه روز اول فکر می کردم مثل بقیه می آیند براي عیادت.
کم کم فهمیدم که نه، همیشه همان جا هستند. یک بار کنجکاو شدم 🧐و از آقاي برونسی پرسیدم: «اینا کی هستن؟»
گفت: «دوستام هستن.»
«براي چی همیشه اینجان؟»
«دوستن دیگه، می آن این جا که پیش من باشن.»
آنقدر خاطر جمع حرف می زد که نمی شد باور نکنی. باور هم می کردي، زیاد با عقل جور در نمی آمد؛ دو تا دوست که همیشه با او باشند!🤔
روزهاي اول، با چند تا مریض دیگر تو یک اتاق بودند. یک روز که رفتم ملاقات، آن جا نبود. دلم شور افتاد. فکرم به هزار راه رفت😰 سراغش را از پرستار بخش گرفتم؛ شماره ي اتاقی را گفت و ادامه داد: «بردنشون اون جا.»
تو اتاقش فقط یک تخت بود. همان دو نفر هم پهلوش بودند. تا مرا دیدند، آمدند بیرون. کنار تختش ایستادم. سلام کردم و احوالش را پرسیدم. گفتم: «براي چی آوردنتون اتاق خصوصی؟»
با لحن بی تفاوتی جواب داد: «دکتر گفته سرو صدا برام خوب نیست، براي همین آوردنم این جا.»...
یک ماهی تو بیمارستان هفده شهریور بستري بود. آن دو نفر هم همیشه باهاش بودند. مرخص هم که شد و آمد خانه، همراش آمدند.
هنوز زخمش خوب نشده بود که آمدند دنبالش ، گفتند: «از منطقه شما رو خواستن.»
با همان معلولیتش راهی شد. بعد از شهادتش، آن دو نفر را دیدم. خیلی بی تابی می کردند. خودشان آمدند پیش من. گفتند: «ما محافظ آقاي برونسی بودیم!»😞
چشمهام می خواست از حدقه بزند بیرون😳😳تنها چیزي که حدسش را نمی زدم همین بود. گفتم: «پس چرا شما هیچی نمی گفتین؟!»
«خود حاج آقا از ما خواسته بودن به شما هیچی نگیم؛ نه به شما، نه به هیچ کس دیگه.»
یکی شان دنبال حرف رفیقش را گرفت و گفت: «اون دفعه اي که شما اومدین ملاقات و دیدین که برده بودنشون تو اتاق خصوصی، به خاطر اعتراض زیاد ما بود.»
«چرا؟»
«چون خدا بیامرز، شهید برونسی دوست داشت ما بین مردم باشه، ولی ما می گفتیم خطرناکه، آخرش هم با هزار خواهش و تمنا بردیمش تو اون اتاق.»😓
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_هفتاد_و_سه #خاک_های_نرم_کوشک✨ • اتاق خصوصی همسر شهید🖊______ تو بیمارستان هفده شهریور بستري
#_پارت_هفتاد_و_چهار
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
اورکت نو
همسر شهید🖊______
پدرش گاه گاهی از روستا می آمد خانه ي ما براي خبر گیري. یک بار که عبدالحسین آمد مرخصی، اتفاقاً او هم از گرد راه رسید. هنوز خستگی راه تو تنشان بود که عبدالحسین باز صحبت جبهه را پیش کشید. همیشه می گفت:
«من خیلی دوست دارم بابام رو ببرم جبهه که اون جا شهید بشه.»
این بار دیگر حسابی پاپیچ پدرش شد. آخرش هم هر طور بود راضی اش کرد که ببردش جبهه. همه ي کارها را.خودش روبراه کرد و بعد از تمام شدن مرخصی، دوتایی با هم راهی جبهه شدند.
سه، چهار ماه بعد، خدا بیامرز پدرش برگشت. یکراست آمده بود مشهد و بعد هم خانه ي ما. از خوبی هاي جبهه، گفتنی زیاد داشت. او می گفت و ما می شنیدیم. تو این مابین کنجکاو شده بودم از اخلاق و طرز برخورد عبدالحسین بپرسم. پرسیدم. گفت: «عمو، نمی دونی شوهرت چقدر دقیق و حساسه.»
«چطور؟»
گفت: «وقتی رسیدیم جبهه، یک اورکت به ما داد، دیروز که می خواستم بیام مرخصی، همون اورکت رو گرفت و داد به بسیجی هاي دیگه!»
چشمهام گرد شد.معمولاً لباسی را که به رزمنده ها می دادند، بعد از مدتی استفاده کردن، مال خودشان می شد. تعجبم از این بود که چرا اورکت را از پدرش گرفته!»
چند روز بعد، خود عبدالحسین آمد مرخصی. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: «آخه اورکت هم یک چیزي هست که بدي به پیرمرد و بعد ازش بگیري؟»
خندید و گفت: «معلوم نیست بابام برات چی گفته.»
ازش خواستم جریان را بگوید. گفت:
جبهه که رسیدیم هوا سرد بود. ملاحظه سن و سال بابا را کردم و یک اورکت نو به اش دادم که بپوشد.من تو اتاقم یک اورکت کهنه داشتم که چند جاش هم وصله خورده بود. دیدم اورکت خودش را گذاشت تو ساك و همان کهنه را که مال من بود، برداشت. سه، چهار ماهی را که جبهه بود، با همان سر کرد.
وقتی می خواست بیاید مرخصی،اورکت نو را از تو ساکش در آورد و پوشید که سر و وضعش به اصطلاح «نونوار»شود. به اش گفتم: «بابا، کجا انشاءاالله؟»
گفت: «می رم روستا دیگه، مرخصی دادن.»
گفتم: «خوب اگه می خواین برین روستا، چرا همون اورکت کهنه رو نپوشیدین؟»
منظورم را نگرفت. خیره ام شده بود و لام تا کام حرف نمی زد. من هم رك و راست گفتم: «این اورکت نو رو در بیارین و همون قبلی رو بپوشین.»
اولش اعتراض کرد که: «مگه مال خودم نیست؟»
گفتم: «اگه مال خودتون هست، باید از روز اول می پوشیدین.»...
بالاخره هم راضی اش کردم که هواي بیت المال را داشته باشد و اجر خودش را ضایع نکند.
عبدالحسین آخر حرفش، با خنده گفت: «خودم هم کمکش کردم تا اورکت را در بیاورد.»
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
هدایت شده از 🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
قرار هر شبمون....🌼
قرائت #دعای_فرج
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! .....
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد🕊
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
به امید حکومت جهانی حضرت ولی عصر(عج)🕋🌍🌸
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
هدایت شده از 🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد...
یـٰااُمٰاهْ ••🍃
#سلامروزتونمعطربهنامامامحسنعسکری(؏)♥.•
صلیاللهعلیڪیااباعبداللهالحسیݩ✋
ڪُلُّ الیومِ أتَنَفَّسُ🌱•°
بِحُبِّ الحُسـ♥ـيـݩ...
هر روز🌤 بہ عشــقِ❥•°
حسـ♥ـیـݩ نَفس میڪشمـ...
بھ نیت زیارتش هرروز مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
(:🇮🇷⇩
۱۲فروردین ..
روزِراۍِ - آرۍ - ملتِبہجمھوریاسلامی
وپاسخِبلند - نھ - بہنیرنگِ
استعمارِجھانیبود !✊🏽
#روز_جمهوري_اسلامي
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_هفتاد_و_چهار #خاک_های_نرم_کوشک✨ • اورکت نو همسر شهید🖊______ پدرش گاه گاهی از روستا می آمد
#_پارت_هفتاد_و_پنج
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
بعد از عملیات
همسر شهید🖊______
پدرش سکته کرده بود. رفتیم روستا و آوردیمش مشهد. پیش چند تا دکتر بردیم. حرف همه شان یکی بود. بعد از
معاینه می گفتند: «این دیگه خوب شدنی نیست.»
غیر مستقیم هم اشاره می کردند که روزهاي آخر زندگی اش است.
همان وقتها، یک روز عبدالحسین از جبهه زنگ زد. جریان مریضی پدرش را به اش گفتم. گفت: «براش دعا می کنم.»
به اعتراض گفتم: «یعنی چی؟ شما باید بیاین مشهد.»
گفت: «من براي چی بیام؟ شماها خودتون ببریدش دکتر.»
«یعنی می شه که ما تا حالا دکتر نبرده باشیمش؟!»
چیزي نگفت. انگار حدس زد باید خبرهایی باشد. به ناراحتی ادامه دادم: «دکترها گفتن خوب نمی شه، الانم حالش خیلی خرابه، تا حتی...»
می خواستم بگویم امکان مردنش هست، صدام لرزید و نتوانستم.
چند لحظه اي ساکت ماند. بعدش غمگین و گرفته گفت: «این جا شرایط طوري هست که نمی تونم بیام عقب،
حتماً باید بمونم، حتی اگر بابا فوت کنه!»
با پرخاش گفتم: «این چه حرفیه شما می زنی؟»
«ملاحظه ي جبهه و جنگ از هر چیز دیگه اي واجبتره.»
«پس اگه خداي نکرده بابات طوري شد، چکار کنیم؟!»
آهسته و به اندازه گفت: «ببرین دفنش کنید.»...
چند روز بعد همین طور شد، پدرش مرحوم شد، ولی ما جنازه را دفن نکردیم. برادرها و خواهرها، و تمام قوم و خویشش منتظر ماندند تا او بیاید.
عملیات میمک تازه شروع شده بود. به هر زحمتی که بود، با چند تا واسطه پیدایش کردم و بالاخره تلفنی باهاش حرف زدم. گفتم: «بابات به رحمت خدا رفت.»
آهسته از پشت تلفن گفت: «اناالله و اناالیه راجعون.»
گفتم: «ما هنوز جنازه رو دفن نکردیم.»
«براي چی؟»
«این جا همه منتظرن شما بیاین، بعد دفنش کنن.»
گفت: «اون دفعه که زنگ زدي، هنوز عملیات شروع نشده بود، حالا که شروع شده، دیگه اصلاً نمی تونم بیام.»
«مگه می شه؟! بیست و چهار ساعت بیا و زود هم برگرد.»
گفت: «الان تو جبهه بیشتر به من احتیاج هست تا اون جا، خودتون ببرین جنازه رو دفن کنید.»
چهلم خدا بیامرز پدرش، آمد. هم تو مشهد تعزیه گرفتیم، هم روستا. تو مسجد روستا، خودش رفت پاي منبر و
گفت: «الان اهل آبادي همه شون این جا جمع شدن.»
بعضی ها هم که صحبت می کردند ساکت شدند.پیش خودم گفتم:«چی می خواد بگه؟»
صدایی صاف کرد وبلند گفت: «هر کی از باباي خدا بیامرز من، هر ناراحتی که داره، یا قرض و طلبی داره، همین جا بیاد به خودم بگه تا مسأله رو حل کنیم.»...
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_هفتاد_و_پنج #خاک_های_نرم_کوشک✨ • بعد از عملیات همسر شهید🖊______ پدرش سکته کرده بود. رفتیم
#_پارت_هفتاد_و_شش
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
گلایه
همسر شهید🖊_______
تو خانه که بود، اصلاً و ابداً نمی شد مثلاً بگوییم: امروز این همسایه رفت خانه ي آن همسایه. تا می خواستیم حرف کسی را بزنیم، زود می گفت: «به ما مربوط نیست، ما براي خودمون کار و زندگی داریم، چکار داریم به این حرفها؟»
خودش حتی از حرفهاي بیهوده عجیب پرهیزداشت، تا چه برسد به غیبت و دروغ و این طور گناهان.
یک بار با هم رفته بودیم روستا. چند وقت پیش ظاهراً به مادرش آب و ملکی رسیده بود. آمد کنار عبدالحسین نشست. با لحن شکایت آمیزي گفت: «نمی دونم تو دیگه چطور پسري هستی مادرجان!»
عبدالحسین لبخندي زد و پرسید😊: «براي چی؟»
گفت: «هی میاي روستا خبر می گیري و می ري، ولی یکدفعه نشد که به من بگی: «ننه این آب و ملک تو کجاست؟»
تا این را گفت: عبدالحسین اخمهاش را کشید به هم😣. ناراحت جواب داد: «منو با ملک و املاك شما کاري نیست!»
مادرش جا خورد، درست مثل من😳. ادامه داد: «فکر کردم کنار من نشستی که بگی: چقدر نمازقضا خوندم، یا چقدر
نماز شب خوندم؛ حرف ملک و املاك چیه که شما می زنی؟»
انتظار این طور برخوردها را همیشه از او داشتم، ولی نه دیگر با مادرش. معترض گفتم: «یعنی همین جوري درسته؟ ناسلامتی مادر شماست!»
زود تو جوابم گفت: «یعنی همین درسته که مادر من با این سن و سال بالا، بیا بشینه صحبت دنیا رو بکنه؟»
لحنش آرام شده بود. مکثی کرد و ادامه داد: «رزق و روزي رو که خدا میرسونه، مادر ما حالا دیگه باید بیشتر از هر وقتی فکر آخرتش باشه.»
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
14000112-zohoor-va-siasat-low.mp3
8.7M
🎙صوت سخنرانی مهم علیرضا پناهیان با موضوع:
🔴 سیاست و ظهور
➕ پاسخ به تحریف و تخریب اخیر رسانههای سعودی و بیبیسیچیها درباره مبحث انتخابات و ظهور
📅 یک جلسه | ۱۴۰۰/۰۱/۱۲
📺 برنامه سمت خدا
👈🏼 کیفیت بهتر:
📎 Panahian.ir/post/6729
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
هدایت شده از 🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
قرار هر شبمون....🌼
قرائت #دعای_فرج
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! .....
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد🕊
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
به امید حکومت جهانی حضرت ولی عصر(عج)🕋🌍🌸
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
هدایت شده از 🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد...
یـٰااُمٰاهْ ••🍃
#سلامصبحتونمعطربهنامولےعصر"(عج)"♥.•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُعَلیَالحُسَیݩع🌹~•°
#سلام_به_ارباب📿✋🏻
🌸آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را
🌿تاروزے مانیز ڪند ڪربوبلارا
🌸انگارڪه فهمیده نسیمسحرے باز
🌿صبحاسٺ ودلم لڪ زده ایوانطلا را
بھ نیت زیارتش هرروز مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
هدایت شده از 🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧
صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃
#شعبان مبارک باد 🌸
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
صاحٻالݫماݩ
•🤞🏻•
یادماݩٻاـشد
گڹاهڪہڪڔدیمـ
آݧرابہحساٻِڄوانےنگذاریمـ..✋🏻:)
┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄
مےݜود↓
جۅانےڪردبہ #عشق مهدے💙🖇••
بہ #شهادترسیدٻہفداےِ مهدے:)
روزتونمہدوۍ🌤🤗
سبزهام را ...🌱
می سپارم دست آقای نجف 💚
طالِعم دست علی باشد
برایم بهترست ...:)
اعتقاد هرکسی باشد برایش محترم 😊
سیزده را دوست دارم
زادروزِ حیدر است :)🕊🌸
سیدحسین میرعمادی
#سیزده_بدر
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
✅ گاندو۲ همچنان ادامه دارد
توضیحات تهیه کننده سریال گاندو درباره پخش سریال
مجتبی امینی تهیه کننده سریال گاندو به ارائه توضیحاتی درباره نحوه پخش سریال گاندو پرداخت.
به گزارش روابط عمومی پروژه؛ با پایان تعطیلات نوروزی، مجتبی امینی تهیه کننده سریال گاندو درباره چگونگی ادامه پخش این سریال توضیحاتی ارائه داد.
تهیه کننده سریال گاندو گفت : ما برای رسیدن به پخش نوروز به خاطر درخواست های زیاد مردم و پاسخ دادن به نیاز مخاطب در شرایط سخت کرونایی و با تلاش یک گروه دویست نفری سعی کردیم سریال را برای پخش در نوروز آماده کنیم که امشب پخش در قسمت سیزدهم سریال موقتا به اتمام خواهد رسید.
وی در ادامه افزود: امیدواریم در آینده ای نزدیک، ادامه سریال گاندو ، بدون هیج گونه ملاحظه ای روی آنتن برود.
گفتنی است ؛ فصل دوم سریال گاندو به نویسندگی آرش قادری ، کارگردانی جواد افشار و تهیه کنندگی مجتبی امینی محصول موسسه فرهنگی هنری اندیشه شهید آوینی است.
#گاندو
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
📲
به پایان آمد این دفتر....
حکایت همچنان باقی است...
گاندو ادامه دارد....
توییت آقای مجتبی امینی
تهیه کننده سریال گاندو
#گاندو
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
✅ گاندو۲ همچنان ادامه دارد توضیحات تهیه کننده سریال گاندو درباره پخش سریال مجتبی امینی تهیه کنند
📡نگرانی bbc از تاثیرگذاری فیلم گاندو بر افکار عمومی مردم، نزدیک انتخابات
از دولتی تا برانداز و نیوزویک و بیبی سی در برابر این فیلم موضع گرفتن، چه کرده این افشاگری ها...
#گاندو
ʝøɪŋ↷
•⎢@motahare313yar⎟•
به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
✅ گاندو۲ همچنان ادامه دارد توضیحات تهیه کننده سریال گاندو درباره پخش سریال مجتبی امینی تهیه کنند
ولیخداییزایهسانسورمیکنن !!
قبلازپخشنمیشدنظارتکنن؟
بایدوسطِفیلمیادشونبیافتہ؛شونصد
ساعتوسطِفیلمتبلیغبزارن؟ :/
#جمعکنینبساطتتونو....😐🚶🏻♂
یاعلیرفقا🖐🏻