•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
•••! •• • #شهیدانه خانومشونگفتنچراچشماتانقدرقشنگہ...؟! گفتنچونتاحالاباهاشون - گناهنکردم (:🖐🏼!
■ نماز سفارش یاران آسمانی✨🦋
____________
صدای اذان را که میشنید،
سرگرم هر کاری که بود،
رهایش میکرد و آرام و بیصدا
میرفت و مشغول نماز میشد
#شهید_همت
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_سی #خاک_های_نرم_کوشک✨ • رفت و زود آمد. خیره شد به چشمهاي من. «کار مهمی پیش اومده، باید برم.
#_پارت_سی_و_یک
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
نذر فی سبیل االله🐑
همسر شهید🖊______
همیشه از این نذر و نیازها داشتم. آن دفعه هم یک گوسفند نذر کرده بودم، نذر زنده برگشتن عبدالحسین.
وقتی از جبهه برگشت، جریان را بهش گفتم. خودش دنبال کار را گرفت؛ یک گوسفند زنده خرید و آورد تو حیاط
بست.
مادرم وچند تا از درو همسایه هم گوسفند را دیده بودند. کنجکاو قضیه شدند. علتش را که می پرسیدند، می
گفتم:«نذر داشتم.»
بالاخره گوسفند را کشتیم.خودش نشست و با حوصله، همه ي گوشتها را تقسیم کرد. هر قسمت را تو یک
پلاستیک می گذاشت. حتی جگر و پوست و چیزهاي دیگرش را هم جداجدا، تو چند تا پلاستیک گذاشت. کارش که تمام شد، دستها را شست و گفت: «یه کیسه گونی بزرگ برام بیار.»
«گونی می خواین چکار؟»🧐
اشاره کرد به پلاستیکها و گفت: «می خوام اینارو بگذارم توش.»
فکر کردم خودش می خواهد سهم فک و فامیل و همسایه ها را ببرد در خانه هاشان.گفتم: «شما نمی خواد زحمت بکشین، من خودم با بچه ها می برم.»
لبخند زد. انگار فکرم را خواند. با لحن معنی داري پرسید: «مگر شما این گوسفند رو «فی سبیل االله» نذر نکردي؟»
«خوب چرا.»
«پس برو یک گونی بیار.»
رفتم آوردم. همه ي پلاستیکها را که قسمت کرده بود، ریخت توي گونی، حتی یک سیر گوشت هم براي خودمان
نگه نداشت. کیسه را گذاشت پشت موتورش. گفت: «تو فامیل و همسایه هاي ما، الحمدالله کسی نیست که به نون شبش محتاج باشه.»
خداحافظی کرد و رفت
نمی دانم گوشتها را کجا برد و به کی ها داد، ولی می دانم که یک ذره از آن گوشتها را نه ما دیدیم و نه هیچ کدام
از فامیل و در و همسایه. چندتایی شان می خواستند ته و توي قضیه را در بیاورند.
«گوسفند رو کشتین؟»
«آره.»
وقتی این را می شنیدند، چشمهاشان گرد می شد.😳
«چه بی سرو صدا!»
حتما انتظار داشتند سهمی هم به آنها برسد. شنیدم بعضی شان با کنایه می گفتند:«گوسفند رو براي خودشون
کشتن!»
بعدها هم اگر گوسفندي نذر داشتم، همین کار را می کرد. هرچی هم می پرسیدم: «گوشتها رو کجا می برین؟»
نمی گفت. هیچ وقت هم نگذاشت کسی بفهمد.
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_سی_و_یک #خاک_های_نرم_کوشک✨ • نذر فی سبیل االله🐑 همسر شهید🖊______ همیشه از این نذر و نیازها
#_پارت_سی_و_دو
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
نمره ي تک7⃣
ابوالحسن برونسی (فرزند ارشد شهید)🖊____
از درس ما هیچ وقت غافل نمی شد. هر بار می آمد مرخصی از مدرسه ي همه مان خبر می گرفت، قبل از بقیه هم
می آمد مدرسه ي من. خاطره ي آن روز هنوز مثل روشنایی خورشید توي ذهنم می درخشد.
نشسته بودیم سرکلاس. معلم دیکته گفته بود و حالا داشت ورقه ها را تصحیح می کرد. ورقه اي را برداشت و نگاهی به من انداخت. پیش خودم گفتم: «حتماً مال منه!»
دلم شروع کرد به تند زدن. می دانستم خیط کاشتم. هرچه قیافه اش تو هم تر می رفت، حال و اوضاع من بدتر می
شد. یکهو صداي در کلاس، حواس همه را پرت کرد. معلم با صداي بلندي گفت: «بفرمایید.»
در باز شد. از چیزي که دیدم قلبم می خواست از جا کنده شود، پدرم درست دم در ایستاده بود! معلم به خودش
تکانی دادو زود بلند شد. پدرم آمد جلو. با هم احوالپرسی کردند.
«اتفاقاً خیلی به موقع رسیدین حاج آقاي برونسی.»
پدرم لبخندي زد. پرسید: «چطور؟»
«همین حالا داشتم دیکته ي حسن رو صحیح می کردم، یعنی پیش پاي شما کارش تموم شد.»
با هم رفتند پاي میز. ورقه ي مرا نشان پدرم داد. یکدفعه چهره اش گرفت.😠نگاه ناراحتش آمد تو نگام. کمی خودم را جمع و جور کردم. دهانم خشک شده بود و تنم داغ. سرم را انداختم پایین و چشم دوختم به کفشهام😰حواسم ولی
نه به کفشهام بود و نه به هیچ جاي دیگر. فقط خجالت می کشیدم.از لابلاي حرفهاي معلم فهمیدم نمره ي دیکته
ام هفت شده.
«این چه نمره ایه که شما گرفتی؟»
صداي پدرم مرا به خود آورد. سرم را گرفتم بالا. ولی بهش نگاه نکردم. «چرا درس نمی خونی؟ آقاي معلم می گن
درسات ضعیفه.»
حرفی نداشتم بگویم. انگار حال و احوال مرا فهمید. لحنش آرامتر شد. گفت: «حالا بیا خونه تا ببینم چی می شه.»
با معلم خداحافظی کرد و رفت. زنگ تفریح، بچه ها دورم را گرفتند. هر کدام چیزي می گفتند. یکی شان گفت: «اگر بري خونه، حتماً یکدست کتک مفصل می خوري.»
بهش خندیدم. گفتم: «بابام اهل زدن نیست، دیگه خیلی ناراحت باشه، دعوام می کنه، حالا کتک هم بزنه عیبی نداره، چون خیلی دوستش دارم.»
زنگ تعطیلی مدرسه خورد. دوست داشتم از کلاس بیرون نروم. یاد قیافه ي ناراحت پدر مرا به هزار فکر و خیال می انداخت. هر جور بود راهی خانه شدم. بالاخره رسیدم خانه. پیش بقیه نرفتم. تو اتاق دیگري نشستم و کز کردم. همه اش قیافه ي ناراحت پدرم تو ذهنم می آمد که دارد دعوام می کند.
یکهو دیدم دم در ایستاده. نگاهش کردم. بهم لبخند زد! آمد جلو. دست کشید روي سرم و مرا بلند کرد. گفت:
«حالا بیا، ایندفعه عیبی نداره، ان شاءاالله از این به بعد خوب درس بخونی.»☺️
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•Sleep⏰•
.
تایم خاموشی:)
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است🌙
دیوانه اگر آب نبیند سخت است☔
ما نوکرو تویی مولای ما آقاجان✋🏻
دیوانه رخ ارباب نبیند سخت است😔
.
#شبتونمهدوی🌙
#دعایفرجفراموشتوننشه💛
#یازهراسلاماللهعلیهــا🦋
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
💛🍃بچه ها هدیه امروز برای همه اونایی که همراه اول دارند
از امروز
با شماره گیری
*100*67#
بسته اینترنت 3 گیگ
1. فقط برای نرم افزارها و سایت های داخلی
2. تا تاریخ 21 اسفند ساعت 24 می تونید استفاده کنید
را فعال کنید💛🍃
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨ https://eitaa.com/joinchat/1693515879Cd882d04d57
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد...
یـٰااُمٰاهْ ••🍃
#سلامروزتونمعطربهنامامامحسن(؏)💚.•
💛🌿
.
#مــولای_مـــنツ
هـــــزار قصـــــہ نوشتیـــــم
بـر صحیـــــفہ ےِ دِل♥
هنوز عشـــــقِ تـــــو
عنوانِ سَـر مقـــالہ ے ماستـــــ📚
#اللهمعجـللولیـکالفـرج
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
با صدای قاسم موسوی قهار16_ya-man-arjooho-ghahar_(www.Rasekhoon.net).mp3
زمان:
حجم:
575.1K
#صوت
دعاےهرروز #ماهرجب🌙
#این_الرجبیون
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#دعایپرفضیلتماهرجب✨
•بِسمِاللّٰهاَلرَمٰنِالرَحیـم•
یَامَنْأَرْجُوهُلِڪُلِّخَیْرٍوَآمَنُسَخَطَهُعِنْدَڪُلِّشَرٍّ
ایآنڪههرخیریراازاوامیددارم، واز خشمشدرهرشرّیایمنیجویم،
یَامَنْیُعْطِیالْڪَثِیرَبِالْقَلِیلِیَامَنْیُعْطِیمَنْ سَأَلَهُ
ایآنڪهدربرابرعبادتاندڪمزدبسیارعطا میڪند،ایآنڪهبههرڪهازاوبخواهدمے بخشد،
یَا مَنْ یُعْطِے مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً
اىآنڪههرڪهسؤالڪندعطامىڪنى
اىآنڪهبههرڪهسؤالنڪندوتوراهم نشناسدبازازلطفورحمتتعطامىڪنى.
أَعْطِنِیبِمَسْأَلَتِیإِیَّاڪَجَمِیعَخَیْرِالدُّنْیَاوَ جَمِیعَخَیْرِاﻵْخِرَه
وَاصْرِفْعَنِّیبِمَسْأَلَتِیإِیَّاڪَجَمِیعَشَرِّالدُّنْیَا وَ شَرِّاﻵْخِرَهِ
بادرخواستمازتوهمهخیردنیاوخیرآخرترابهمنعنایتڪن،
وبادرخواستمازتوهمهشردنیاوشرآخرت
رابازگردان،
فَإِنَّهُغَیْرُمَنْقُوصٍمَاأَعْطَیْتَوَزِدْنِیمِنْ
فَضْلِڪَ یَاڪَرِیمُ
زیراآنچهراتوعطاڪردیڪاستیندارد،
وازاحسانتبرمنبیفزایایڪریم.
یَاذَا الْجَلاَلِ وَالْإِڪْرَامِیَاذَاالنَّعْمَاءِوَالْجُودِ
یَاذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِحَرِّمْ شَیْبَتِے عَلَى النَّار
اۍصاحبجلالوبزرگوارى،اۍصاحب
نعمتهاوجود،اىصاحبعطاوڪرم،به ڪرمتمحاسنمرابرآتشدوزخحرامگردان.)
#التمآسدعآ📿
قرار هرروزمون
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎ نـوࢪ♡ــــــــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
📚📘
.
#حـدیثروز📚
امیرالمؤمنین (عليه السلام)
خشم، صاحب خود را نابود مى كند و عيبهايش را آشكار مى سازد.😡
الغَضَبُ يُردِي صاحِبَهُ و يُبدِي مَعايِبَهُ
غررالحكم حدیث 1709📚
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|