eitaa logo
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
45 دنبال‌کننده
279 عکس
22 ویدیو
2 فایل
یانورَڪُلِّ‌نور...! :)☀️ تا‌ ڪه‌ آید‌ بھـ‌ جهان‌ عشق‌ و امید آورد‌ او بگذرد دوره غــم دورِ جدید آورد اوツ¹³⁹⁹.¹¹.²⁹ • . شࢪایط ٺبادل وکپے کانال رو بخونید⇩⇩ @sharayetnajvaye_noorr جهٺ انٺقاد وپیشنهاد در خدمٺم⇩⇩ https://harfeto.timefriend.net/16139831742585
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
🎧 ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂🖐🏻 ‌••‌• ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{🌾🌻} . انگار تو را کنار خود کم دارم چشمان تر از بارش شبنم دارم برگرد بیا که تا نفس تازه کنم هرروز به تو نیاز مبرم دارم . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧 صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃 مبارک باد 🌸 ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🔆🍳🍅 . 📚 امیرالمؤمنیـن (عليه السلام) هر كه به روزى خداداده رضايت دهد، بر آن چه از دست رود، اندوه نخورَد.💛 (مَن رَضِيَ بِرِزقِ اللّهِ لَم يَحزَن عَلى ما فاتَهُ) نهج البلاغه حكمت 349📚 برای یک روز هم که شده ... دنبال چیزهایی که نداری نرو ... از چیزهایی که داری لذت ببر ...☺️ . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🌿 . 🦋 تا حالا سگ دنبالت کرده ؟😐 نکرده؟ خب خداروشکر که تجربشو نداری... اما بزار برات بگم... وقتی سگ دنبالت میکنه... مخصوصا اگه شکاری باشه... خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش ... اما نمیشه... یه ترسی ورت میداره ک فقط باید بدویی...😨 امـا... خدا واست نیاره اگه پات درد کنه... یا یه جا گیر کنی...😰یا... کربلای چهار بود... وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن... مجبور شدیم عقب نشینی کنیم... نتونستیم زخمیا رو بیاریم...😔 بچه های زخمیه غواص تو نیزارهای ام‌الرصاص جاموندن... چون نه زمان داشتیم و نه شرایط نیزار ها نمیذاشت برشونگردونیم... هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد... آخ ... نمیدونم چنتا بودن... سگای شکاری ... ریخته بودن تو نیزار... بعثیا به سگ های شکاریشون یه چیزی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود ... هنوز صدای ناله های بچه ها تو گوشمه...😭 زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو... داشتن تیکه تیکـ ....💔 کاری از دست ما بر نمیومد ...😩 شنیدی رفیق؟ دیگه باید چیکار میکردن واسه ما؟ تا منه مدعی بچه مذهبی چادری هر کاری دلم بخواد بکنم؟ یا تویه آقا پسر ...😒 بگذریم ... حرفای تکراریه... بزار از کارامون تو فضای مجازی حرفی نزنم... اما رفیق ! اگه دین هم نداریم ... بیا مرد باشیم... انقد راحت پا روی خونشون نزاریم...😔 بابت‌تلخـــے‌روایت‌عذرخواهم ...💔 شہــداشرمنده‌ایــم . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_شصت #خاک_های_نرم_کوشک✨ • عبدالحسین نتوانست جلوي خودش را بگیرد. با صداي بلند زد زیر گریه. بعد
✨ • فرماندهی، بی لطف ابوالحسن برونسی🖊_____ (این خاطره نقل قول است از زبان برادر شهید) یک روز تو منطقه جلسه داشتیم.چند تا از فرماندهان رده بالا هم آمده بودند. بعد از مقدماتی، یکی شان به عبدالحسین گفت: «حاجی برات خوابهایی دیدیم.» عبدالحسین لبخندي زد و آرام گفت:«خیره ان شاءاالله» گفت: «ان شاءاالله.» بعد مکثی کرد و ادامه داد:«با پیشنهاد ما و تأیید مستقیم فرمانده ي لشگر، شما از این به بعد فرمانده ي گردان عبداالله هستید.» یکی دیگرشان گفت:«حکم فرماندهی هم آماده است.» خیره ي عبدالحسین شدم. به خلاف انتظارم، هیچ اثري از خوشحالی تو چهره اش نبود.برگه ي حکم فرماندهی را به طرفش دراز کردند، نگرفت! گفت: «فرماندهی گروهانش از سر من زیاده، چه برسه به گردان!» «این حرفها چیه می زنی حاجی؟!» ناراحت و دمغ گفت: «مگر امام نهم ما چقدر عمر کردند؟» همه ساکت بودند.انگار هیچ کس منظورش را نگرفت. خودش گفت: «حضرت تو سن جوانی شهید شدن، حالا من با این سن چهل و دو سال، تازه بیام فرمانده ي گردان بشم؟» «به هر حال، این حکم از طرف بالا ابلاغ شده و شما هم موظفی به قبول کردن.» از جاش بلند شد. با لحن گلایه داري گفت: «نه بابا جان! دور ما رو خط بکشین، این چیزها، هم ظرفیت می خواد، هم لیاقت که من ندارم.» از جلسه زد بیرون. آن روز، هرچه به اش گفتیم و گفتند که مسؤولیت گردان عبداالله را قبول کند، فایده اي نداشت که نداشت. روز بعد ولی، کاري کرد که همه مات و مبهوت شدند. صبح زود رفته بود مقر تیپ و به فرمانده گفته بود:«چیزي رو که دیروز گفتین، قبول می کنم.» کسی، دیگر حتی فکرش را هم نمی کرد که او این کار را قبول کند. شاید براي همین، فرمانده پرسیده بود: «چی رو؟» «مسؤولیت گردان عبداالله رو.»... جلوي نگاههاي بزرگ شده ي دیگران، عبدالحسین به عنوان فرمانده ي همان گردان معرفی شد. حدس می زدیم باید سري توي کار باشد، و گرنه او به این سادگی زیر بار نمی رفت. بالاخره هم یک روز توي مسجد، بعد از اصرار زیاد ما، پرده از رازش برداشت. گفت: «همون شب خواب دیدم که خدمت امام زمان (سلام الله علیه)رسیدم.حضرت خیلی لطف کردند و فرمایشاتی داشتند؛ بعد دستی به سرم کشیدند و با آن جمال ملکوتی و با لحنی که هوش و دل آدم رو می برد، فرمودند:«شما می توانی فرمانده ي تیپ هم بشوي.»... خدا رحمتش کند، همین اطاعت محضش هم بود که آن عجایب و شگفتیها را در زندگی او رقم زد. یادم هست که آخر وصیتنامه اش نوشته بود:اگر مقامی هم قبول کردم، به خاطر این بود که گفتند: واجب شرعی است؛ وگرنه، فرماندهی براي من لطفی نداشت. ........................................... ✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋 لطفا فقط با ذکر و کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست.... حواست باشه مومن⛔️ ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_شصت_و_یک #خاک_های_نرم_کوشک✨ • فرماندهی، بی لطف ابوالحسن برونسی🖊_____ (این خاطره نقل قول اس
✨ • فانوس سید کاظم حسینی🖊______ قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود.تو منطقه ي دشت عباس، سایت چهار، چادرها را زدیم و تیپ مستقر شد. آن موقع عبدالحسین، فرمانده ي گردان ما بود. با او وچند تا دیگر از بچه ها تو چادر فرماندهی نشسته بودیم. یکدفعه پارچه ي جلوي چادر کنار رفت و مسؤول تدارکات تیپ آمد تو. یک چراغ توري تر و تمیز دستش بود. سلام کرد و گفت:«به هر چادر فرماندهی، یکی از این چراغ توري ها دادیم؛این هم سهم شماست.» یکی از بچه ها رفت جلو. تشکر کرد و چراغ را گرفت. او خداحافظی کرد و از چادر زد بیرون.آقاي تُنی، مسئول تدارکات گردان، سریع بلند شد. گفت: «از این بهتر نمی شد.» چراغ را گرفت. رفت وسط چادر. به خلاف سن بالا و محاسن سفیدش، فرز کار می کرد. با زحمت زیاد، یک آویز براي سقف درست کرد. حاجی گوشه ي چادر نشسته بود. داشت چفیه اش را بین دوتا دستش می چرخاند و همین طور میخ آقاي تنی بود. پیرمرد، تور چراغ را باد کرد.جعبه ي کبریت را از جیبش بیرون آورد و چراغ را روشنش کرد. خواست آویزانش کند که عبدالحسین به حرف آمد. «نبند حاجی.» آقاي تنی برگشت رو به او. با تعجب پرسید: «براي چی؟!» عبدالحسین به کنارش اشاره کرد و گفت: «بگذارش این جا.» حاجی تنی زود رفت رو کرسی قضاوت. گفت: «تا اون جا که نورش می رسه حاج آقا، حتماً که نباید کنار دستتون باشه.» حاجی لبخند زد و گفت: «نه، بیار کارش دارم.» چراغ را گذاشت کنار حاجی.او هم خاموشش نکرد. همه مانده بودیم که می خواهد چکار کند. صداي اذان مغرب بلند شد. چراغ را همان طور روشن برداشت و از چادر رفت بیرون، ما هم دنبالش. یکی، دو نفر پرسیدند: «می خواي چکار کنی حاج آقا؟» گفت: «بیاین تا ببینین.» رفتیم تو چادري که براي نماز خانه ي گردان زده بودند. به آقاي تنی گفت: «حالا فانوس این جا رو باز کن و جاش این چراغ توري رو ببند.» تازه فهمیدیم چی به چی است. تنی سریع کار را ردیف کرد. حالا نماز خانه مثل روز، روشن شده بود. حاجی، مسؤول چادر را صدا زد. صورتش را بوسید و گفت: «این چراغ مال بیت الماله، خیلی باید مواظبش باشی،یکوقت کسی بهش دست نزنه که تورش می ریزه.» ظرافتها و طرز کار چراغ را قشنگ، مو به مو براش توضیح داد.بعد هم رو کرد به ما و گفت: این چراغ دیگه مال نماز خونه شد.» بعد از نماز، فانوس را برداشتیم و بردیم چادر فرماندهی. حالا به جاي چراغ توري فانوس داشتیم، مثل بقیه ي چادرهاي گردان. ........................................... ✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋 لطفا فقط با ذکر و کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست.... حواست باشه مومن⛔️ ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
استوری📲 #روز_جوان #ميلاد_حضرت_علي_اكبر #نوروز ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_n
گر بنا هست مرا دست کسی بسپاری بهتر آن است غلام علی اكبر باشم...♥️🎉 |حسین فنرباغچه|💚🌱 . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•🌙🌱• . تایم خاموشی:) میفرمایند کھ : قرآن متنش بھ‌ گونه‌ای است کہ یک فرصتی بھ ما داده، که بھ ما نگاه میده! قرآن؛ متنش جوریه کہ "نگاهت" رو " تنظیم " میکنـه! شایداندکی‌تلنگر +قرآن‌بخونیم:) ‌‌•🌱• 🌙 💛 🦋 . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•🖐🏻🙂• . :) مثــل‌هــرشب...🌚✨ همگـــے‌بــاهم‌دعـــای‌فــرج‌رو‌میــخونیمــ💛 بہ‌امیــدفــرج‌نــور‌چشممـــون😍 اگرهمگی‌یکدل‌ویکصدابراےظهوردعاکنیم... ان‌شاءالله‌ظہــورمحقق‌خواهدشد ...|✋🏻📿| . (عــج): ✨بِسْمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ✨ •🦋اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا🦋• الّلهُم‌صَلِّ‌علی‌محمَّدوَ آلِ‌محمَّدوعجِّل‌فرجهُم ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
🎧 ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂🖐🏻 ‌••‌• ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...(🌙🌘)... . 🌙 شاید برای آمدنت دیر کرده ای وقتی نگاه آینه را پیر کرده ای دیری است آسمان مرا شب گرفته است خورشید من برای چه تاخیر کرده ای؟ . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧 صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃 مبارک باد 🌸 ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
...💙🌺... . جــانم‌ ♥ عالم همه مبهوت تماشای حسین است هرچند حسین است تو را محو تماشا |سیدحمیدرضابرقعی| (علیه‌السلام)مبارکـــــــــ😍😍 . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
12_Helali-Milade_Hazrate_Ali_Akbar1396-002_(www.rasekhoon.net) (1).mp3
5.13M
مژده‌ای‌دل‌ڪہ‌مسیحا‌پسرۍآمده‌است بھرِارباب؛چـہ‌قرص‌ِقمرۍآمده‌است(: یابن‌النّور‌‌یابن‌العشق‌ مولانا‌علی‌اکبر 🧡'' . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🐾👤 . 📚 امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگامى كه عقل كامل گردد🍀 سخن كم مى شود🌿 (إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ، نَقَصَ الْكَلَامُ) حکمت 71 نهج البلاغه📚 . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
⭕️میدونی بهترین تک تیرانداز تاریخ کیه؟ 🤔 الان بزن شبکه³ داره روایت زندگیشو میگه⇧⇧ 🎥سینمایی تک تیرانداز ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
•♥️👤• | '👤‌حاج‌آقا‌ : هر معتاد حداقل سالے یک نفر رو با خودش همراه میکنه.. شمای مسلمون‌ مسجدی سالے چند نفر رو مسلمونِ مسجدی میکنے...؟! ' | …📿… . ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا