هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
#دعای_فرج🎧
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂🖐🏻
••• #التماس_دعا
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
سلام به همه عزیزان
به هرحال گذشت یک سال دیگه😐😂
میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست🌱
سالی که بااعیاد شعبانیه شروع میشه ان شاءالله سال خوب و پربرکتیه برای هممون و انشاءالله که اتفاقای سال قبل تکرار نشه و از شر این ویروس مزخرفم راحت میشیم 😎🤲🏻
عیدروپیشاپیشتبریکمیگمخدمتهمهاعضایمحترمکانالواینکعازتونممنونیمکهامسالهمراهمونبودینبازمبمونینوانرژیبدین
التماسدعادارمازهمتونانشاءاللهکههمیشهدلتونشادوتنتونسلامتباشه☺️🌸••
#ادمین 🖊______
🕊🥀
.
یــاصاحبالزمانادرکنـــے♥
وای به حـــال وقتیــکہ ...
(انتظارمــون)
بـرای چیزای دیگه بیشتراز
(انتظــارمون)
برای امـام زمان(عج) باشہ ...💔
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧
صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃
#شعبان مبارک باد 🌸
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🍎🍏
.
#بهار❤
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سفید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک رسیده اینک بهار
خوش بحال روزگار …
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🌿❤
.
آغاز🍃
سال۱۴۰۰🍃
برشما 🍃
مبارک باد 🍃
#سالتون_مهدوی♥
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🌟 لوح | تولید؛ پشتیبانیها، مانعزداییها
🔺️ رهبر انقلاب: من شعار امسال را این جور تنظیم کردم: «تولید؛ پشتیبانیها، مانعزداییها». ما بایستی تولید را محور کار قرار بدهیم و حمایتهای لازم را انجام بدهیم و مانعها را از سر راه تولید برداریم. امیدواریم انشاءاللّه به لطف الهی این شعار تحقّق لازم را پیدا کند.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
❤💚
.
حوٰلحاٰلنٰابہظهورالٰحجٰہ..🥀:)
#خدایا!..اینپریشانحالےراباظهورولے ات؛بہاحسنالحالتبدیلبفرما🥺||
.
#اللهمعجـللولیکالفــرج💔
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_پنجاه_و_دو #خاک_های_نرم_کوشک✨ • از شناسایی که برگشتیم، نزدیک غروب بود. بچه ها رفتند به توجیه
#_پارت_پنجاه_و_سه
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
دشمن با تمام وجودش آتش می ریخت.آرپی چی یازده، گلوله ي تانک، دولول، چهارلول، و هر اسلحه اي که داشت، کار انداخته بود.😰 عوضش عبدالحسین دستور داده بود که ما حتی یک گلوله هم شلیک نکنیم.اوضاع را درست و دقیق سنجیده بود. در این صورت هیچ بعید نبود که دشمن ما را با یک گروه چند نفره ي شناسایی اشتباه
بگیرد، و فکر کند که کلک همه را کنده است. اتفاقاً همین طور هم شد.😐
حدود یک ربع تا بیست دقیقه، ریختن آتش شدید بود.رفته رفته حجمش کم شد، و رفته رفته قطع شد.
خودم هم که زنده مانده بودم، باورم نمی شد. دشمن اگر بوي عملیات به مشامش می رسید، به این راحتی ها دست بردار نبود.یقین کرده بودند
که ما یک گروه شناسایی هستیم.به فکرشان هم نمی رسید که سیصد، چهارصد تا نیرو، تا نزدیکشان نفوذ کرده باشند.
من درست کنارعبدالحسین دراز کشیده بودم.گفت: «یک خبر از گردان بگیر ببین وضعیت چطوره.»
سینه خیز رفتم تا آخر ستون.سیزده، چهارده تا شهید داده بودیم. بعضی ها بدجوري زخمی شده بودند. همه
هم با خودشان کلنجار می رفتند که صداي ناله شان بلند نشود. حتی یکی دستش را گذاشته بود لاي دندانهاش و
فشار می داد که صداش در نیاید.سریع چفیه اش را از دور گردنش باز کردم. دستش را به هر زحمتی که بود از لاي
دندانهاش کشیدم بیرون و چفیه را کردم تو دهانش.
ما بین بچه ها چشمم افتاد به حسین جوان صحیح وسالم بود. بردمش عقب ستون. آهسته بهش گفتم:
«هوا رو داشته باش که یکوقت صداي ناله کسی در نیاد.»
پرسید:«نمی دونی حاجی برونسی می خواد چکار کنه؟»
با تعجب گفتم😳:«این که دیگه پرسیدن نداره؛ بر می گردیم.»
«پس عملیات چی می شه؟»
«مرد حسابی!با این وضع و اوضاع، عملیات یعنی خودکشی.»
منتظر سؤال دیگري نماندم. دوباره، به حالت سینه خیز، رفتم سرستون، جایی که عبدالحسین بود.به نظر می آمد خواب باشد. همان طور که به سینه دراز کشیده بود، پیشانیاش را گذاشته بود پشت دستش و تکان نمی خورد. آهسته صداش زدم. سرش را بلند کرد و خیره ام شد.
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
🍃ادامه دارد....
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_پنجاه_و_سه #خاک_های_نرم_کوشک✨ • دشمن با تمام وجودش آتش می ریخت.آرپی چی یازده، گلوله ي تانک،
#_پارت_پنجاه_و_چهار
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
سرستون، جایی که عبدالحسین بود.به نظر می آمد خواب باشد. همان طور که به سینه دراز کشیده بود، پیشانی
اش را گذاشته بود پشت دستش و تکان نمی خورد. آهسته صداش زدم. سرش را بلند کرد و خیره ام شد.😳
«انگار نمی خواي برگردي حاجی؟»
چیزي نگفت.از خونسردي اش؛ حرصم در می آمد.باز به حرف آمدم: «می خواي چکار کنیم حاج آقا؟»
آرام گفت: «تو بگو چکار کنیم سید، تو که خودت رو به نقشه و کالک و قطب نما و این جور چیزها وارد می دونی؟»
این طور حرف زدنش برام عجیب بود. بدون هیچ فکري گفتم: «معلومه، بر می گردیم.»
سریع گفت: «چی؟!»
تو فکر ناجور بودن اوضاع و درد زخمی ها بودم.خاطر جمع تر از قبل گفتم: «من می گم بر گردیم.»
«مگر می شه برگردیم؟!»
زود تو جوابش گفتم:«مگر ما می تونیم از این دژ لعنتی رد بشیم؟!»
چیزي نگفت.تا حرفم را جا بیندازم، شروع کردم به توضیح دادن مطلب.
«ما دو تا «راه کار»بیشتر نداشتیم، با این قضیه ي لو رفتن ما و در نتیجه، گوش به زنگ شدن دشمن، هر دو تا راه
بسته شد دیگه.»
به ساعتم اشاره کردم و ادامه دادم: «خود فرماندهی هم گفت: تا ساعت یک اگر نشد عمل کنید، حتماً برگردید؛ الان
هم که ساعت دوازده و نیم شده. تو این چند دقیقه، ما به هیچ جا نمی رسیم.»
این که اسم فرمانده را آوردم، به حساب خودم انگشت گذاشتم رو نقطه حساس. می دانستم تو سخت ترین شرایط و
تو بهترین شرایط، از مافوقش اطاعت محض دارد. حتی موردي بود که ما دژ دشمن را شکستیم و تا عمق مواضع
رفتیم. در حال مستقر شدن بودیم که از رده هاي بالا بی سیم زدند و گفتند: «باید برگردین.»
تو همچنین شرایطی، بدون یک ذره چون و چرا بر می گشت. حالا هم منتظر عکس العملش بودم. گفت: «نظرت
همین بود؟»
پرسیدم، «مگه شما نظر دیگه اي هم داري؟»
چند لحظه اي ساکت ماند.جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد، گفت: «من هم عقلم به جایی نمی رسه.»
دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت رو خاکهاي نرم کوشک. منتظر بودم نتیجه ي بحث را بدانم.لحظه ها
همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزي نمی گفت.
پرسیدم: «پس چکار کنیم آقاي برونسی؟»
حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم:«حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خواي چکار کنی؟!»
باز چیزي نشنیدم.چند بار دیگر سؤالم را تکرار کردم.او انگار نه انگار که تو این عالم است. یک آن شک برم داشت
که نکند گوشهاش از شنوایی افتاده اند یا طور دیگري شده؟ خواستم باز سؤالم را تکرار کنم، صداي آهسته ي ناله
اي مرا به خود آورد. صدا ازعقب می آمد. سریع، سینه خیز رفتم لابلاي ستون...
...........................................
✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋
🍃ادامه دارد....
لطفا فقط با ذکر #آیدی_کانال و #نام_کانال کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست....
حواست باشه مومن⛔️
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
•Sleep🌓🌙•
.
.
تایم خاموشی:)
دمیباشھدا 🕊
اگرمیخواهیدنذریکنید؛فقط #گناه نکنید...!
مثلا نذرکنید یک روزگناه نمیکنم هدیه بھ آقاصاحبالزمان«عج»ازطرف خودم.
یعنی ازطرف خودتان عملی رابراۍ سلامتی وتعجیل درفرج آقاامام زمان«عج» انجام میدهید کھ یکی ازمجربترین کارها برای آقا است.
شھیدمدافعحرممجیدسلمانیان
•🌱•
#شبتونحسینی🌙
#دعایفرجیادتوننــره💛
#یازهراسلاماللهعلیهـا🦋
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
•🖐🏻🙂•
.
#تــآیمدعــا:)
مثــلهــرشب...🌚✨
همگـــےبــاهمدعـــایفــرجرومیــخونیمــ💛
بہامیــدفــرجنــورچشممـــون😍
اگرهمگییکدلویکصدابراےظهوردعاکنیم...
انشاءاللهظہــورمحققخواهدشد ...|✋🏻📿|
.
#دعاےسلامتےامامزمان(عــج):
✨بِسْمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ✨
•🦋اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا🦋•
الّلهُمصَلِّعلیمحمَّدوَ
آلِمحمَّدوعجِّلفرجهُم
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
#دعای_فرج🎧
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂🖐🏻
••• #التماس_دعا
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🌿🌻
.
رفیقم ازم پرسید: رفیق یعنی ما جزو ۳۱۳ یار امام زمان ع هستیم؟
لبخند تلخی زدم وسرمو انداختم پایین گفتم :
برادر ... ما حتی جزو ۲۵ میلیون زائر ڪربلا هم نیستیم😭😭😭 ...
آقــــابیاتازندگـےمعنابگیرد😔
#اللهمعجللولیکالفرج
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
هدایت شده از •°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧
صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃
#شعبان مبارک باد 🌸
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
🥀🖤🕊
.
برات سرود نمیگم الان!
برات میخوام افسانه شب عملیات بگم؛
که می گفت:
با صورت میخوابم روی سیم خاردار!
بگو بچه ها از روی کمرم رد شن...
که چشم بچه ها تو چشم من نیفته!
گوشت چرخ کرده شده بود لای سیم خاردار حلقوی...
تو کش به سر ناخنت بره،یک ماه چرک میکنه...
🍃
#حاج_حسین_یکتا
حالا ایثار ما کجاست!
اخلاص ما کجاست!
که دست یکی رو بگیریم و تو شب عملیات دنیا!
برسونیم اون طرف معبر؛
که خداست...
که امام زمان...
بههمکمــککنیم(:
#اللهمعجللولیکالفرج
.
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
#بگوسیب😁📸
باز عید شده و موقع عیدی
گرفتن باید ادای خجالت کشیدن
در بیاریم، ای بابا😐😂
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|
💚🎆
.
.
.
#حدیث_روز📚
امام باقر (عليه السلام)
خداوند با چيزى محبوبتر از شاد كردن مؤمن پرستيده نشده است♥
ما عُبِدَ اللّهُ بشيءٍ أحَبَّ إلى اللّهِ مِن إدْخالِ السُّرورِ على المؤمنِ
الكافي جلد2 صفحه188📚
عیدی بچه ها یادتون نره😇
ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ
❁⎨@najvaye_noorr|🌓|