eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
9هزار ویدیو
7 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌼🍃 ❤️ ✅ بدون تعارف با فرزندان شهید نیلفروشان 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فقر را بیرون‌ کن... ❤️ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگام ورود به خانه بعد از سلام کردن و فرستادن صلوات سوره توحید را بخواند که فقر را از خانه بیرون می برد. ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 کیمیا... داستان زندگی پر پیچ و خم و باور نکردی یکی از متخصصین کشورمون👌😍😍😍 🍃🍃🍂🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #کیمیا زینب خانوم گفت _ نه عزیزم تو خسته هستی بشین من جایی رو میارم
به قلم (یاس) ._این لباس ها چیه اینجا گذاشتی _هیچی بابا اینا رو گذاشتن بزارمشون بیرون لازم ندارم _ ولی اینا رو که خاله تازه برات خریده _ آره ولی چون دوسشون ندارم نمیخوام نگهشون دارم _ کیمیا _ بله _هیچی کیمیا میدونه سوال شبنم چیه و دلش نمیخواست راجع به هیچ چیزی از گذشته حرف بزنه برای همین هم چیزی نگفت شبنم یکم تو کارا کمک کرد و بعد با صدای مادرش رفت هال پیش مادرش و خاله اش سوسن خانوم میخواست برای ناهار نمونن برای همین زور عزم رفتن کرده بود کیمیا با احترام خداحافظی کرد و برای نوشتن برنامه فرداش به اتاق برگشت از معلم زبان انگلیسی که به کیمیا بیشتر از همه معلم ها لطف داشت اسم کتاب های لازم و مفید برای کنکور پرسیده بود و قصد داشت برای کنکوردرس بخونه برادرش حسین هم برای کنکور درس میخوند ولی رشته انسانی بود و به درد کیمیا نمیخورد بلاخره تا شب اتاق که وظیفه کیمیا بود تموم کرد زینب خانوم وارد اتاق شد و از چیدمان جدید اتاق که البته وسایل چندانی هم نداشت جا خورد _ کمدو خودت جابجا کردی _نه مامان حسین کمکم کرد بهتر شده؟؟، _ آره نور خورشید می گرفت _ مامان _جانم میگم میشه یکم پول بهم قرض بدین _پول برای چی میخوای _ برای کنکورم یکم کتاب لازم دارم زینب خانوم که از شنیدن این حرف از دهان کیمیا خوشحال شده بود گفت _ بابات بیاد خوشحال میشه اگه بشنوه برای کنکور میخوای درس بخونی _ پس خودت بهش بگو _زینب خانوم میدونست کیمیا هنوز از کتکی که حسن آقا به کیمیا زده بود دلگیره برای همین چیزی نگفت و فقط گفت _ باشه دکتر تلفنی با زینب خانوم صخبت کرده بود و زینب خانوم از ترس اون اتفاق وحشناک مو به مو حرفای دکتر عملی میکرد _ راستی مامان ناراحت نشو ولی من این لباسها رو دیگه نمیخوام _ چرا کیمیا اینارو که تازه گرفتم _مامان به زهرا بده یا خودت بپوش من احساس خوبی به این لباس ها ندارم ببخشید که رک میگم _ آخه اینجوری لباس جدید برای عید هم نداری _مشکلی نیست من برای عید فقط برنامه درسی دارم خیلی از بچه های دیگه عقب افتادم باید زودتر خودمو بهشون برسونم _ یعنی برای عید دیدنی و اینا نمیای _ نه مامان لطفاً شما هم اصرار نکن من نه برای عید دیدنی میام نه اگه مهمون بیاد از من انتظار نداشته باشید من گفتم که از دوستام خیلی عقبم فقط چند ماه تا کنکور وقت دارم زینب خانوم از شنیدن این حرفها زوق کرده بود _ باشه مامان هرجور تو میخوای ما هم می‌خواهیم تو تو فکر کنکورت باشی تا موفق بشی ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
11.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت دلت خیلی گرفته بود پریشون بودی و از گرفتاری‌ها خسته‌ شدی سه مرتبه این دعا رو زیر لب زمزمه کن؛ خدای من گره کارم با تو باز میشه تنها تویی که می‌تونی سختی مشکلاتم رو آسون کنی راه رها شدن از سختی‌ها رو تو بلدی و باید از تو خواست تویی که با قدرتت می‌تونی هر سختی رو آسون کنی و به لطف توست که همه چیز برایم فراهمه ...🤲❤️ ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🍁🍂دعوتید به یک جرعه حس خوب🍂⚘ با هم بشنویم🍁 نوایی دلنشیــن🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🚀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #ایل_آی _انگار میدونست وقتی براش نمونده روزای آخر خیلی بیحوصله و بی طاق
به قلم (یاس) تو فکر بودم حیاط بارها و بارها دور زدم حرفای آراز تو ذهنم مرور میکردم سرمو رو به آسمون کردم گفتم خدایا چیکار کنم گوشییم زنگ خورد _سلام _سلام خوبی گفتم حتما الان خوابیدی _نه بیدارم همه خوابیدن ولی من.... _چرا پکری الی خانوم _فاطمه _جانم _دلم داره میترکه وصیت نامه ی بابامو خوندم _خدا رحمتش کنه الی زیاد فکرنکن با غصه کاری درست نمیشه _امروز آراز باهام صحبت کرد _پس حدس آیناز درست بود _آیناز بازم دهن لقی کرده _نه ایلای آیناز کلا نظرش به این بود که یجوری آراز به تو نزدیک کنه حالا چی گفت _راستش حرف حساب زد گفت تو هم یه بار شکست خوردی منم خوردم گفت ما همدیگرو میشناسیم گفت مادر خوبی برا پسرش میشم این حرفا _ایلای یه چیزی بگم _جانم بگو _منو مهدی و مامان امروز داشتیم صخبت تورو میکردیم مهدی یه حرف خوب زد _چی _میگفت ازدواج مجدد تو تواین شرایط کار اشتباه و خطرناکی _چرا _واستا بگم دیگه میگفت اینکه آراز تورو دوست داره قبول ولی حتی اگه این تصمیم شتابزده یا از روی جو اونجا باش یا حتی یک درصد بخاطر ترحم باشه این ازدواج درست نیس _خوب _گفت تو باید به خودت زمان بدی آراز یا حتی این آقای الوندی اگه واقعا دوست داشته باسن منتظرت میمونن _تو من چیکار کنم _برگرد تهران بیا برو اون شرکتی که گفتی هم کار میکنی هم سابقه ی کاری پیدا میکنی واسه آیندت خوبه منو مهدی هم هر کاری از دستمون بیاد برات میکنیم _آخه فاطمه آیسورو رو چیکار کنم نگران اونم _مثل همه ی مامانای شاغل میزاریش مهد ایلای باز خودت میدونی ولی اینجوری عزت نفست میره بالا لا اقل مطمعن میشی کسی واس خاطر ترحم یا دلسوزی نمیخوادت هر چند مامانم میگه حالا که خانوادت مشتاقانه خودشون اومدن دنبالت پیش اونا بمونی برات بهتره _ولی فاطمه مامانت نمیدونه فامیل با نگاهاشون هر کدوم خنجر به دست گرفتن و به قلبم میزنن دیروز عمو بهم یه سیلی محکم زد _هههههه چراااااا _گفت من قاتل بابامم زن عمو هم فک میکنه من اومدم پسرشو تور کنم _پس حالا که اینطوره تو قطعا باید برگردی تهران _تهرانم به جز تو کیو دارم اگه کسرا خونشو بخاد چیکار کنم واااای فاطمه _چی شد ایلای _یه فکری به سرم زد فاطمه خندید _ترسیدم بچه حالا چه فکری به مخت رسیده بگو منم بفهمم _واستا فردا میگم بزار مطمعن بشم به مامانمم بگم بعد _الان بگو من خوابم نمیبره تو که منو میشناسی ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b