eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
9 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹به مناسبت روز مادر تخفیف ویژه 🌱گردنی های نقره 🌱همه سنگها طبیعی و درجه یک 🌱زمرد. یاقوت. آفریقایی. عقیق. فیروزه 🌱روکش طلای ۱۸عیار 😳 🎁هدیه روز مادر رو هنوز انتخاب نکردی؟ بجنب تا دیر نشده👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1092944049C87f8c67bf8
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🎁هدیه روز مادر رو هنوز انتخاب نکردی؟ 📦اینجا می‌تونی بهترین کادو رو برای قدردانی از مامان پیدا کنی🤩 🛒تنوع و تخفیف کالاها رو از دست نده😱😱😱 از طریق لینک زیر بهترین هدیه روز مادر رو بگیر👇 خرید هدیه روز مادر ——————————————— https://eitaa.com/joinchat/1092944049C87f8c67bf8
خیلی به پول نیاز داشتم وهیچ درآمدی نداشتم😭😞 شرایط کارکردن بیرون از خونه هم نداشتم تا اینکه سه ماه پیش اتفاقی با کانال کاردرمنزل آشنا شدم بهم یاد داد چطوری توی خونه خودم بدون بیرون رفتم ماهی ۳۰ میلیون پول دربیارم 💰💵☺️ لینکش براتون میزارم 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
‌ ‌پیام_ناشناس 👤 سلام ببخشید مزاحم شدم یه کانال قبلا گذاشته بودین کار در منزل با حقوق بالا بود ،خیلی هام هم به درآمد عالی رسونده بود. میشه یباردیگه بزارین گمش کردم 😞 🙏 بفرما عزیزم :😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #ایل_آی خاله_خدا مرگم بده عقلتو از دست دادی بچه بابای فاطمه_ بهتره یکی
به قلم (یاس) خورشت بار گذاشتم و برنج خیس کردم آیسو با موهای ژولیده اومد بغلش کردم و از گردنش یه ماچ گنده برداشتم و گفتم _ صبح بخیر دختر کوچولوی مامان آیسو بغلم کرده بود و ساکت نشسته بود که دیدم ایلماهم با اون چشمای خوشگلش داره دنبال مادرش میگرده مامان رفت جلو و بغلش کرد بوسید و گفت _ سلام عشق آنا خوبی ایلماه _مامان... _ مامانت رفت بیرون زود برمیگرده ایلماه دوباره گفت _ مامانمو می خوام _ بیا بریم جیش کن صورتتوبشور موهاتو شونه بزنم ببندم مامانتم به زودی میاد ایلماه که معلوم بود چیز زیادی از حرفهای مامان تو گوشش نرفته باز هم گفت _ مامان مامان بردش دستشویی و صورتشو شست موهاشو شونه کرد و بعد از صورتش بوسید و گفت _ چه دختر خوشگلی دارم خدایا منم لپشو کشیدم و گفتم _ عشق خالس دیگه موهای آیسو بافتم و صورتشو شستم داشتیم صبحانه می خوریم که آیناز و امیر رسیدن آیناز تا رسید ایلماه بغل کرد و با ذوق گفت _ ایلای نمیدونی چی از دست دادی انقده هیجان داشت که نگو _به نظر من که این کار دیوانگی هستش _ دیوانه خودتی این کار عشقه دفعه بعد که بیام بازم میرم حیف که ماتو شهرستان از اینجور چیزا نداریم ولی فاطمه یکم ترسیده بوده میگفت دیگه نمیاد امیر _والا من از اون ارتفاع زمین نگاه کردم سرم گیج رفت نمیدونم با چه عقلی تو پریدی آیناز خندید نیم ساعت بعد آراز اومد بهش لبخند زدم و اون اشاره کرد که برم پیشش آروم گفتم چی شد شمارشو گرفتی اونم خندید و کمی خجالت زده گفت _ آره حدست درست بود _خوب پس مبارکه _ به آیناز حرفی نزدی که اوکی شد با مامان بابا میایم تهران برای خواستگاری _ باشه نگران نباش برم تا آیناز شک نکرده آیناز_ آراز کجا بودی _ همین پارک سر خیابون امیر _مامان ناهار زود بخوریم زودتر راه بیفتیم مامان _آره ناهارم تقریباً آماده است الان برنجم میزارم آیناز _من سالاد درست کنم مامان _نه نمیخواد ترشی و زیتون داریم میگم آراز کاشکی توهم برای مادرت و پسرت چیزی میگرفتی آراز _پسرم پیش مامانشه نمیدونه اینجام مامانمم من نمیدونم آخه چی بخرم روسری که دیشب آیناز برای من خریده بود میپیچم توی کاغذ کادو ببر واسه مامانت _ نه زنمو اون مال توئه _ اشکالی نداره پسرم ما که باهم این حرفارو نداریم اقدس هم خیلی زحمت منو کشیده واس پسرتم حتماً خوراکی چیزی بخر آیناز _همین رو به روی ما یکم پایین تر یه مغازه بزرگ لوازم تحریر هست بازی های فکری خوبی هم داره من رد شدنی نگاه می کردم خوب بودن _ باشه رفتنی نگه میداریم یه چیزی میخرم آیناز _حیف شد زهرا خانم ندیدیم شنبه وقت دکترته ایلای یادت نره _ وای یکشنبه هم دوباره امتحان رانندگی دارم آراز _به خودت سخت نگیر رانندگی که چیزی نیست اصلا فکر کن تنهایی تو ماشین هستی و افسر نیست چه کارا میکنی که تصادف نکنی یا باعث مردم آزاری نشی _ باشه سعی می کنم زمان به سرعت گذشت و آیناز اینا بعد ناهار راه افتادند و رفتن مامان بغض کرده و افسرده روی مبل نشسته بود و به تلویزیون خاموش نگاه می کرد نشستم پیشش دستاشو تو دستم گرفتم و گفتم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
من تبریزی ام 😔 اتفاق عجیبی برام افتاده 😭 سال‌ها درگیر بیماری بودم 🙈 ولی با همین ابردوا که قبولش نداشتم درمان شدم هزاران بیمار از آقای اصغری تشکر میکردن ولی اصلا باور نمی‌کردم که ابردوا رو درمان 70 بیماری موثر باشه 😭 الان واقعا آرزوم اینه همه با آقای اصغری و اختراع کم‌نظیرشون ابردوا آشنا بشن😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624 می‌تونی برای هر بیماری ازشون مشاوره بگیری😍👆☝️
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
آماده‌اید تا عید به وزن دلخواه برسید؟ ✨ 🎯 با کپسول‌های سوپرلاغری، تا نوروز به اندام ایده‌آل خود دست یابید! 👖 لباس‌های قدیمی‌تان که کوچک شده‌اند، دوباره در انتظار شما هستند! بدون نیاز به رژیم سخت، وزن کم کنید و در عید بدرخشید! 🌟 همین حالا اقدام کنید! ⏰😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
مـــرد در خانه همانند نمک است اگر رفت زندگی بی مزست و اگر آمد فشارخون را بالا میبرد 😁 زن در خانه همانند شکر است اگر رفت زندگی تلخ تلخ میشود و اگر آمد شیرینی زندگی را چند برابر میکند ☺️ ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b