یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم :
از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند
گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی.
#حکایات_سعدی
@nakhchilik
رفتم دکتر گفتم:
بیزحمت دو ورق سفکسیم با یه دگزامتازون و یک سیتریزین واسه آبریزش بنویس.
دکتره گفت:
داداش آدرس مطبتو بده، برا درد زانوم بیام پیشت😳🤣😁😆😅😂
@nakhchilik
یه بارم رفتیم خواستگاری بابای دختره گفت خب اوضاع مالیات چطوره؟
گفتم راننده آژانس پایین منتظره شما بیزحمت کرایهی اونو حساب کنید من میگم خدمتتون😌
گفت گُم شو بیرون😏
@nakhchilik
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان از دست رفیق ناباب😂🤣
@nakhchilik
-3-
-6-
-7-
این نمرات یادتونه!!!!!
من انقدر از این نمرات داشتم...
فقط حکمت این دوتا خطی که بغل نمره میذاشتن و نفهمیدم؟!
یعنی میذاشتن نمره هام فرار نکنن؟!😊😉😜😝😜😝😜😂
@nakhchilik
.به مامانم میگم تو کشورای خارجی سوپ، پیش غذاس نه شام!!!
برگشته میگه بابات خارجیه یا اون عمه چلغوزت
یعنی اصلا لزومی نداشت پای عمه مو بکشه وسطا... نیتش فقط این بود که یه فحشی بهش بده😂
😂😂😂😂😂
@nakhchilik
ﻛﻴﻒ ﭘﻮﻝ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﻳﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩﻥ
ﻣﻴﮕﻪ عیبی ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﮔﺬﺷﺘﻢ
ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻬﯽ ﺧﺮﺝ ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺩﺭﻣﻮﻥ ﻭ ﺍﻭﺭﮊﺍﻧﺲ ﻭ ﺗﺼﺎﺩﻓﺶ ﺑﺸﻪ
ﺍﻟﻬﯽ ﺧﺮﺝ ﺳﺪﺭ ﻭ ﮐﺎﻓﻮﺭ ﻋﺰﻳﺰﺍﺵ ﺑﺸﻪ
ﺍﻟﻬﻲ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﻧﺘﺶ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺮﻡ ﻓﻠﺞ ﺑﺸﻪ
ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺻﺤﺒﺖ بشه 😂😂😂
😂😂😂😂😂
@nakhchilik
منهدم کننده ترین حرف هایه تاریخ برای زنان و مردان 😐
زنان: چقد چاق شدی 😳
مردان: موهات ریخته 😐
وژژژدانن ماله زن ها ویرانگرترترتر تره 😂😂😂😂😂
@nakhchilik
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رحمت کنه مرحوم آقاسی، خطاب به بعضی نمایندگان این شعر رو خوند
هرچند انصافا نسبت به چند دوره قبل مجلسی بهتری داریم ولی نزدیک انتخابات هست و مردم بعد چهل و اندی سال باید خیلی بهتر تو انتخابات شرکت و انتخابشون هم بهتر باشه
#انتخابات
@nakhchilik
مردی چشمدرد گرفت. برای درمان پیش دامپزشک رفت. دامپزشک دارویی را که برای درمان چشم الاغها استفاده میکرد، توی چشم مرد ریخت. مرد کور شد.
آن مرد از دست دامپزشک به قاضی شهر شکایت کرد که این شخص چیزی را که در چشم الاغها میریخت در چشم من ریخت و من کور شدم.
قاضی گفت: دامپزشک گناهی ندارد، چون اگر تو الاغ نبودی، برای معالجه نزد دامپزشک نمیرفتی و پیش طبیب کاردان میرفتی.
@nakhchilik