. مناجات شبانه 🤦‍♂😂 الهی از عمر من بکاه و بر عمر بسته‌ اینترنتی ام بیفزا😐😂😂😂 الهی بسته های اینترنتی ما را با برکت قرار بده الهی تو از اینترنت ما آگاهی خودت تا پایان ماه مدیریت بفرمااا 😄😊😓😓😰😰🙈🤲 @nakhchilik

مادر بزرگم آخر همه ی تلفن هایش میگفت:کاری نداشتم !زنگ زده بودم صداتون رو بشنومما هم که جوان و جاهل،چه می دانستیم صدا با دل آدمچه می کند...💞💖 @nakhchilik

صب یه ماشین مدل بالا دیدم کودک درونم گفت یه خط روش بنداز... درون مذهبیم گفت الحسود لا یسود لا مرض ... آخرشم خر درونم یه لگد زد همگی با هم در رفتیم 😂😂😂 @nakhchilik

تنها راه شفاف شدن پوست صورت همین sms واریز حقوقه لامصب 😂☺️ @nakhchilik

#حکایات_سعدی مریدی گفت پیر را: چه کنم کز خلایق به رنج اندرم از بس که به زیارت من همی‌آیند و اوقات مرا از تردّد ایشان تشویش می‌باشد؟ گفت: هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گرد تو نگردند!😁👍 گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود کافر از بیم توقع برود تا در چین @nakhchilik

#طنز_جبهه شب توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم شب مهتابی زیبایی بود فرمانده اومدتوی سنگر و گفت: اینقدر چرت نزنین ، تنبل میشن به جای این کار برید اول خط ، یک سری به بچه های بسیجی بزنین بلند شدیم و رفتیم به طرف خاکریز های بلندی که توی خط مقدم بود بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودن مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه ی کله ی آدمیزاد روی خاکریز گذاشته بودند که وقتی کسی سرش را از خاکریز بالا می آورد بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و اون رو نزنن اما بر عکس ما خیال می کردیم که این سنگ ها همه کله ی رزمنده هاست رزمنده هایی که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم ! صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدن تا چند روز ، بهمون می خندید @nakhchilik

داداش، حاجی مجبوری مگه ؟ شما همون صلواتو بفرس😂😂😅🤣😂😁😃😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@nakhchilik

بهترین رفیق آدم 😅🤣😂😁😃😄😆😁😂 @nakhchilik

به نتیجه رسید یخچال لامپش کی روشن خاموش میکنه😂😂😂😂😅🤣😂😁😃😄 @nakhchilik

ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻣﯿﮕﻢ: ﺯﻧﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﭼﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺧﺮﯾﺪ؟ ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﻭﻥ سوناتا ﻓﻮﻝ ﺍﺗﻮﻣﺎﺕ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﻧﮓ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ؟ ﻣﯿﮕﻢ: ﺁﺭﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﯾﻪ جوراب ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻧﮕﯽ😂😅 @nakhchilik

رفتم دندونپزشکی، به دکتره میگم: آقای دکتر، این دندون عقلم کج دراومد، اومدم حسابشو برسی! دکتره میگه: یعنی میگی بکشمش؟! گفتم: پَ نه پَ ، یکم نصیحتش کن، بلکه به راه راست هدایت شه!!!!🤣😅 @nakhchilik

امروز رفتم مرکز خون، یه کیسه خون دادم. دو کیسه خون بهم زد تا به هوش اومدم! یارو گفت: دیگه این ورا پیدات نشه😁🤣 @nakhchilik