eitaa logo
نمکتاب
15.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
754 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
👆👆👆👆👆 موقعی که به دنیا آمد ، باران🌧 زیبایی باریدن گرفته بود و برای همین ، اسمش را "رحمت الله" گذاشته بودند. رحمت چهار سال👦 بیشتر نداشت که مأمورهای 👮ثبت احوال آمدند و فامیلی اش را گذاشتند"شکوریان فرد" بی بی از صبح 🌞که بلند می شد، مشغول کار بود تا شب، پدر تاجر بود و برای کار به شهرها و کشورهای عربی رفت و آمد داشت، گاهی این رفت و آمد تا دوسال طول می کشید. خبر آمدن کاروان تجار که رسید، بچه ها 👦👧👱تا بیرون شهر دویدند تا پدر👳 را ببینند؛ اما پدر بین آن ها نبود، خبر دهان به دهان میگشت. پدر، دو سال قبل ، در راه رفتن مرده بود.😔 یکی دو سالی که گذشت، رحمت👱 مکتب را رها کرد چون می خواست خیال بی بی را راحت کند که از خرج زندگی و یتیم داری نترسد.👌 برای بچه ای به سن او کاری جز پادویی و شاگردی در مغازه ها👨‍🔧 نبود. حقوقش💵 را که می گرفت با خوشحالی تا خانه🏃 می دوید تا پول ها را به بی بی بدهد. ...حالا که جوان رشیدی👨‍ شده بود، کارهای بزرگتری می کرد.... راه های طولانی را که از بیابان های ترسناک‌ می گذشت، به تنهایی و با ذکر و دعا طی می کرد تا کار را انجام دهد. و به همین دلیل آرامش عجیبی پیدا کرده بود. توی همین رفت و آمدها شنید که پالایشگاه نفت🏭 آبادان کارگر👷 می خواهد، پالایشگاه را انگلیسی ها اداره می کردند. ایرانی ها تنها کارگر ساده 👷بودند و با آن ها مثل برده رفتار می کردند. از صبح🌞 زود مشغول کار سخت می شدند و مهندس های انگلیسی با فخر بالای سرشان می رفتند و مثلا نظارت می کردند، رحمت👱 پیش خود می گفت: سگ 🐶ایرانی 🇮🇷شرف دارد به مهندس انگلیسی. چندماهی ماند، اما انگار استخوان در گلویش بود. باید روی پای 👣خودش می ایستاد. با پول💶 کمی که داشت چند طاقه پارچه گرفت و کنار خیابان بساط کرد. خیلی زود توانست در خیابان احمد آباد مغازه ای اجاره کند. مغازه اش را پارچه فروشی کرد. ✅ سرت که به کار خدا گرم باشد دنیا و آخرتت یک جا درست می شود. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب ┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅ بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @sefaresh_namaktab ╭┅──────┅╮ @namaktab_ir🌺 ╰┅──────┅╯
☘️برگی از کتاب مادر: 🔅مادر مدیر است. قاضی نیست. 🌎تمام عالم بر محور مادر می‌چرخد. محور فاطمه‌ی زهرا. 🔸این را خدا بنا نهاده است. شیطان دارد نقش مادری را کمرنگ می‌کند، بی قدر و قیمت نشان می‌دهد. 💎مادر، معدن است. ذخیره‌اش تمام نمی‌شود. هیچ شغلی به پای مادری نمی‌رسد؛ مهندسی، پزشکی، معلمی... ┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅ بشتابید🏃‍♂️🏃‍♂️🏃‍♂️ قیمت با تخفیف ویژه ۶۰۰۰ تومان از طریق👇 📦 @sefaresh_namaktab ╭┅──────┅╮ @namaktab_ir🌺 ╰┅──────┅╯
زنان عنکبوتی🙎‍♀️🕸 . فرا داستانی . که از میان . جامعه ایران . سر بلند می‌کند... پ.ن: ماجرای یک پرونده ی ...🧨🔎 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه ۲۲۰۰۰ تومان از طریق👇 📦 @sefaresh_namaktab
نمکتاب
♨️ #تازه_های_کتاب 📚 #حاج_قاسم ✍️ #نرجس_شکوریان_فرد 🔖 #جوان #شهدا #ستاره_درخشان 🌀 #نشر_عهدمانا ☘️ ب
🖼 📚 بــــ☘ـرگی از کتــاب: داعشی ها هم داشتند‼️ به امامت سر کرده ی آمریکایی شان، ! آن روز در به اصطلاح، نماز جمعه شان، ابوبکر خطبه می خواند که گفت: ما اگر را دستگیر کنیم مانند خلبان اردنی او را در آتش خواهیم سوزاند!🔥💥 چند روز بعد حاج قاسم هم جوابش را داد: آقای بغدادی! زمانی که این حرف را زدی، بنده روبه روی شما در صف سوم، بین جمعیت نشسته بودیم!👏👏👏 ┅┅═•❥◎🌹🌹🌹•◎❥•═┅┅ قیمت: ۱۰۰۰۰ تومان این کتاب تخفیف ندارد... چرا⁉️ چون با سودش میخوایم کتاب رو سر مزارشون هدیه بدیم🌸🎁 در این امر خیر شریک باشید🌸 از طریق👇 📦 @sefaresh_namaktab ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🇮🇷 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
نمکتاب
#زنان_عنکبوتی #پنج_دقیقه_با_رمان 🔹چند روز بود که رابط مجموعه در ترکیه پیام مبهمی فرستاده بود و دیگ
📚 💌 👇👇👇👇 باسلام. کتاب واقعا فوق‌العاده بود👍 تنها کتابی📘 بود که بعد خوندنش مصمم که حتما به همه ی خانما 🧕بدم این کتابو بخونن و هرجا که میرم درموردش صحبت🗣 کنم... با هر صفحه ای 📖 که میخوندم احساساتم برانگیخته میشد و بیشتر میخواستم ادامه بدم... به خاطر ریز بینی نویسنده✍ زیبا به تصویر کشیدن تلاش 💪سربازان غیور امام زمان به خاطر حیایی که دارند از دخترای سرزمینم میگیرند😔 و .... ولی هر صفحه📃 این کتاب خودش کلی ماجرا و تلنگر👌 بود که واقعا توی این اوضاع جامعه دونستنش لازمه بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @sefaresh_namaktab
📚آسمان شیشه‌ای نیست: 📘 ✍  🌀 👨 🔖 🍃معرفی: آسمان🌨 آسمان است؛ صاف و سالم. چه برای پسر 👨‍💼داستان چه برای دختران داستان؛ آنها اگر حواسشان به خودشان نباشد…ترک⚡️ می خورند؛ هر چند که با اشتباهشان آسمان ترک نمی خورد…آسمان همیشه صاف است. ☘برگی از کتاب: نمی دانست چرا همیشه زن های روبرو و طرف دیگر ایستگاه به نظرش زیباتر می آمدند. شاید به این خاطر که دست نیافتنی تر بودند. اگه کسی به مریم نگاه کنه و این جوری فکر کنه ناراحت نمیشی؟ ازترس اینکه مرد دیگری در مریم حتی به اندازه یک نگاه👁 شریک شود؛ نگاهش راقطع کرد ولی ذهنش بازهم دست از سر اوبر نداشت. 🤔 – یعنی اگر مریم نبود، حق داشتی به هر زنی که خواستی نگاه کنی⁉️❓⁉️ ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @sefaresh_namaktab
نمکتاب
📚#سه_دقیقه_در_قیامت ✂️برشی از کتاب سه دقیقه در قیامت: از ابتدای جوانی👱‍♂️ ، به توصیه پدرم به حق ا
💌 من کتاب رو چندروز پیش خوندم حتی تصمیم گرفتم چندتا بگیرم و هدیه بدم😍 امروز تو مترو 🚄نشسته بودم و کتاب📒 همرام بود داشتم میبردم برا خونواده ام👨‍👩‍👧‍👦 با اینکه همشو خونده بودم باز درآوردم و ورق زدم📖 بعد کتابو بستم و چشمامو هم ایضا بستم و ... و مخصوصا کتاب رو که از سمت پشت جلد رو پام بود برگردوندم از سمت روی جلد که اسمش رو بقیه ببینن👀 نمیدونم چرا اینکارو کردم شاید چون خودمم وقتی کتاب دست کسی میبینم دلم میخواد عنوانشو بدونم😊 یه خانومی🧕 کنارم نشسته بود مانتویی ولی مانتو بلند و روسری و ....حجابشون تقریبا خوب بود گفت: ببخشید میشه کتابتونو ببینم بهش دادم ورق زد📖 و بعد چند دقیقه🕰 گفت میشه از روش عکس بگیرم📸 شروع کردم به تعریف و بعدم کتابو بهش هدیه 🎁دادم.... از طریق👇👇👇 ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ @sefaresh_namaktab ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
📘 : ویژه نامه امام مهربانی 🔖 🌀 معرفی: دینِ نصفه نیمه می شود؛ هیچ، 😶 اگر، هم دوستی با دوستان خدا و هم دشمنی با دشمنان خدا باشد، می شود دین… 😊 دو قدم تا صبح قدم اول: دوستی🤝 قدم دوم: دشمنی👊 ☘️ برگی از کتاب: با چهره ای متبسم😊 فرمود:« تفاوت راننده جوامرد با ناجوانمرد چیست؟» گفتم: «شما خودت راننده ای🚘 می دانی، شوفر ناجوانمرد اگر از کسی خدمتی و نیکی ببیند نادیده می گیرد🙈 و می گوید وظیفه اش را انجام داده، ولی شوفر جوانمرد تا آن نیکی وخدمت را جبران نکند، وجدانش راحت نمی شود…»😇 ایشان فرمود: «خیلی خوب! حالا اگر می خواهی به ما خدمت کنی تعهدی را که با خدا بستی عمل کن که این خدمت به ماست.»👌 گفتم: « من چه تعهدی بستم؟» فرمود: «یکی اینکه از گناه😱 فاصله بگیری ودوم اینکه نمازهایت🤲 را در اول وقت بخوانی.» ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب •═•••🍃••◈🌸◈••🍃•••═• بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
📚فرمانده شهر: 📘 🌀 🔖 💎معرفی: یکی از سرودهای🗣 معروف: ممّد نبودی ببینی شهر آ زاد🕊 گشته…. جوان های سینه زن چنان این نوحه را با غم 😢می خوانند که انگار پدرشان از دنیا رفته ♦️درحالی که این نوحه و گریه برای جوان رشید و خوش قیافه و بی نظیر شهر بود که... بقیه اش را در کتاب📙 بخوانید… 🍀برگی از کتاب: باید رئیس ساواک آمده باشد. با این حرف محمد بی اختیار پشتم لرزید. به محمد نگاه 👀کردم. همانطور سیخ ایستاد بود. ناگهان چند مامور دوره مان کردند. هیکل هایشان بلند و پهن بود. یکی ازآنها که کت چرمی ای به تن داشت ـ زل زد به صورت محمد ! ـ به خاطر این بچه، هوار هوار راه انداخته بودید؟! قدمی به جلو برداشت کف دست گنده اش را بالا برد و با تمام قدرت به صورت محمد کوبید. 👋با این کار مرد، انتظار فریادی دردآلود را از محمد داشتم. اما محمد همچنان ایستاده بود و به مرد نگاه می کرد. مرد نگاهی به اطرافش انداخت و سیگاری روشن کرد. صورت گنده و گوشت آلودش از سرخی کبود 😡شده بود یکی از مامورها که به نی قلیان می ماند، تته پته کنان گفت: به ..به جثه اش نگاه نکنید …. خیلی سفته … مثل سگ!ص ۲۱تا ۲۲ ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب •═•••🍃••◈🌸◈••🍃•••═• مجموعه قصه فرماندهان قیمت: هر جلد فقط ۴۰۰۰ تومان بشتابید🏃🏃🏃 از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
نمکتاب
طنز دیش📡 و میش🐏 دیشایی📡 که روی سقف خونه‌ها جا خوش کرده، البته الان دیگه از پنجره دو تا میله جوش داد
1⃣ یک 2⃣ دو 3⃣ سه... حرکت🎬 نمکتاب تقدیم می کند:👆👆👆👆 📕کتاب در فیلم🎥 فیلم در کتاب📒 📚ماهی که مهر را برد: 📗 ✍️نویسنده: 🌀 نشر: 🔖 👨‍👩‍👧‍👦 . 📌معرفی ❤️ آمدنش عواطفت، همسرت، فرزندانت، رشد🌱 و تعالی ات را می برد! 👨‍👩‍👧‍👦داشتن خانواده ای مستحکم آرزوی همه ی ماست. ( از جمله موانع آن ماهواره است) ❓آیا می دانید چه چیزهایی آن را متزلزل می کند؟ این کتاب بخشی از این عوامل را به خوبی توضیح می دهد. 📝 خلاصه: کتاب شامل ۵ فصل است بدین شرح: 1⃣ فصل اول: خاطراتی از کسانی که ماهواره 📡زندگی آن هارا خراب کرده است. 2⃣ فصل دوم: هزینه های💵 راه اندازی شبکه های ماهواره ای📡 فارسی زبان با عدد و سند + قوانین ماهواره در غرب بر خلاف ایران است + ظلم های استکبار در طول تاریخ نسبت به مسلمانان. 3⃣ فصل سوم: آسیب های شبکه های ماهواره ای📡. 4⃣ فصل چهارم: علل گرایش به ماهواره📡 5⃣ فصل پنجم: راهکارهایی برای دور شدن از ماهواره📡و ⚠️خطرات آن. ☘️ برگی از کتاب: ❗️هیچ کدام از شما برای به دست آوردن طلایی که در باتلاق افتاده به داخل باتلاق نمی روید. هرچند که می دانید طلا بسیار ارزش دارد. در شبکه های ماهواره ای📡، مطالب مفیدی هم وجود دارد اما استفاده ی از ماهواره📡 برای یافتن این مطالب به منزله در باتلاق رفتن است. (ص۹۶) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🇮🇷 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
نمکتاب
🎬 #کلیپ_معرفی_کتاب 📚 #پایگاه_سری 🤪من آن شمرم که شمشیرم بلند است 🤥من آن صدامم که اسکادم بلند است 👊..
📚 کتاب: ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 🔖 🌀معرفی پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند…روایتی از جنگ کردستان 📝 خلاصه: این کتاب روایتگری دو داستان جبهه و جنگ اولی در کردستان است. قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند. جعفر وناصر دو رفیق و همراه، در 👦🏻👦🏽یک عملیات به نوجوانی برخورد می کنند که راهنمای آنها در پیدا کردن پایگاه سری موشکی🚀 می شود. اما داستان دوم روایت نوجوانی👦 است که فرار می کند🏃🏃 و اتفاقی سوار بر قطاری🚞 می شود، که به سمت جبهه در حرکت است. ☘️ برگی از کتاب: مهدی به وسط محوطه رسید. با نگرانی، به چپ و راست چشم گرداند. هیچ صدایی جز وزش باد🌫 نمی امد. آهسته و خفیف گفت : کرامت! کرامت! هی. بچه ها کجایید؟ قطره ای💦 بر پیشانیش😓 چکید. فکر کرد که برف🌨 است با دست پاکش کرد. اما وقتی به دستش✋ نگاه کرد، از وحشت 😨😰یخ زد... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🇮🇷 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 📚 میدانِ کار شده قلب ❤️ایران🇮🇷... ظاهرا یک کار زنانه👠 و آرام🤐 ست... بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗  🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
📚 وقت بودن: 📘 ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 👦🏻 🌀 معرفی: ❌خیلی ها وقتی که باید باشند نیستند، وقتی که نباید حاضرند. 🔅 رمان داستان جوانمردی است که به وقتش هست، می ماند و جان و مال و ناموس عده ای را نجات می دهد و وقتی هم که نباید آرام و بی صدا 🤫می رود👣 🍀 برگی از کتاب: 🤗 مائده با هیجان، قبای گل دوزی شده بلوچی اش را چنگ زد. بی اختیار می خواست کل بکشد. عاشق و مشتاق به شوهرش چشم دوخت. ☺️جان محمد انگار داشت عقده تمام این سال ها را بر کنده های بی جان خالی می کرد. چنددقیقه ای طول کشید تا بلاخره جان محمد از نفس افتاده نشست روی زمین و دستار را باز کرد. ـ جانومد! 😍این را مائده چنان عاشقانه گفت که جان محمد را شرمگین کرد و سرش را پایین انداخت. مائده رفت و به سرعت با لیوانی آب برگشت. با لبخندی برلب دوباره گفت: ـ جانومد! 😙جان محمد بی طاقت شد. دستی که لیوان را به سوی او گرفته بود، بوسید و به سوی خود کشید. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🔰 بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 📕 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
نمکتاب
📣طرح تخفیف🤩 تعطیلات اجباری و عیدانه 📣 تخفیف کتب نمکتاب(#کتاب_های_موجود) و تحویل درب منزل🏡: مومن هم
📘کتاب: ✍️نویسنده: 🌹 🙎‍♂️ 🌀معرفی: طرف از این رو به اون رو شده! ⬆️⬇️ قمار برایش حلال بود، شراب🥂 برایش حکم آب 🥛داشت. حرام برایش شیرین🍰 بود و کلا رنگ زندگی اش را خودش انتخاب می کرد. اما ته دلش❤️ یک قطره خون بود که او را گاهی حالی به حالی می کرد و آخر هم… کتاب طیب جذ اب وخواندیست زندگی این مرد که ازاین رو به آن رو می شود. ☘️ برگی از کتاب: در مقابل ساختمان شهربانی تهران، طیب خان پیاده شد. مسئول کلانتری از او اجازه گرفت و یک دستبند و یک پابند به او زدند. طیب خان در طبقه بالا پشت در اتاق تیمسار نصیری ایستاد آنجا یکی دیگر از دوستان طیب نیز حضور داشت. این دو نفر را نیم ساعت پشت در اتاق معطل کردند بعد هم که وارد شدند نصیری رو به دوست طیب کرد و شروع کرد به فحش دادن🙄😱. طیب خان سرش را بالا آورد و گفت: “….فکر نکنم حق داشته باشی به ما فحش بدی.”😡 نصیری بلند شد و گفت: مثلا اگر به توی فلان فلان شده فحش بدم چه غلطی می کنی؟😏 یک دفعه دیدیم طیب خان به سمت نصیری حمله کرد و گفت: به گور پدرت خندیدی😤 و بعد … ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃‍♂️🏃‍♂️🏃‍♂️طیب قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 📚 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
📚 کتاب: 🌀انتشارات: 👱‍♂️ 🔖 📌 معرفی: کتاب نفوذ در ایران: روباه پیر را اگر می خواهی بشناسی دقایقی با کتاب📖 همراهی کن. ☘️ برگی از کتاب: 📕 آنگاه دبیر کل کتابی ۱۰۰۰ صفحه ای دست من داد. در این کتاب نتایج تلاش این بدل ثبت شده بود. کتاب را همراه خود به خانه بردم. سه هفته مرخصی گرفتم. کتاب را از اول تا آخر خواندم. ✅ گفتگوها دراین کتاب بسیار دقیق بود. هرچند دبیر کل گفته بود ۷۰ درصد پاسخ ها درست است، ولی به نظر می رسید بیش از ۷۰درصد باشد. 🗣 در این گفت و گوها من به نقاط ضعف مسلمانان پی می بردم و نیز متوجه به نقاط قوت آنان می شدم. و این را هم متوجه شدم که چگونه باید عمل کنم تا نقاط قوت آنان را تبدیل به ضعف کنم… (صفحه ۲۴) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🔰 بشتابید🏃‍♂️🏃‍♂️🏃‍♂️نفوذ در ایران قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 🍃 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
📚 قصه شال: 📗 کتاب:/ / ✍️نویسنده: 🌀 🙎‍♂ 🔖 📌معرفی: ۱۶سال بیشتر نداشت که پرونده🗂🗞 زندگی اش توی این دنیا بسته شد. اما خیلی عجیب است 🤔 که از خیلی جاهای این دنیا می آیند و برای بازشدن گره مشکلات دنیایی شان پرونده او را ورق می زنند📑 و آن را بازخوانی می کنند📖. شما هم اگر مشکلی دارید این کتاب را تورّق کنید. ☘️ برگی از کتاب بغضش ترکید و سیل اشک😭 از چشمانش سرازیر شد. حس کرد دختری است که برای شکایت از سختی هایی که پیش آمده مقابل پدرش نشسته است. دلش می خواست که پیامبر (ص) در حق محمد، پدری کند. یک دفعه دید یک اسب سوار سراپا سفید، با صورتی که مثل مهتاب🌝 می درخشید، دور جانماز می گردد. تمام وجودش پر از حرارت شد💥، دلهره به جانش افتاد😳. بی اختیار بلند شد، ایستاد و گفت: یا رسول ا…! من بچه ام را از شما می خواهم، ولی سالم. اگر ماندنی است، از خد بخواه بچه ام را صحیح و سالم به من برگرداند…. وقتی به خودش آمد تنها ردی از بوی عطر اسب سوار باقی مانده بود. از پشت بام پایین آمد. دلش آرامش عجیبی پیدا کرده بود. به مادرش گفت: مادر! بچه من یا همین الان خوب می شود یا می میرد….😊 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 🔰 بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ 📗 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 📚 شبکه کاریابی زنان 👩‍💻... دخترها به میل خود به دبی می رفتند🤐 تجارت ناموس 😨... انقلاب رنگی 🏳‍🌈... تار عنکبوت 🕸!!! بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗  🎬 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
نمکتاب
. 🔅 برای فرار از خستگی و کسالت این روزهای قرنطینه تصمیم گرفتم تو خونه با کارایی که دوست دارم خودم رو مشغول کنم شاید حالم بهتر بشه... . 📱از گوشی و فیلم و هرچیز مجازی دیگه خستم! جذاب ترین کار هم واسه من مرتب کردن کتاباست...📚 🏃‍♂رفتم سراغ کتابخونه‌ای که ماه هاست طرفش نرفتم و نیاز به یه گردگیری و مرتب شدن اساسی داره. . 📕کتاب ها رو در میارم خیلی هاشون پر از خاطره و حس خوبن... ورق میزنم و نگاه میکنم... 📖 هربار کتابی رو میخونم حس میکنم یه بخشی از احساس و حال من بین ورق های اون کتاب میمونه. و حالا وقتی اون کتابا رو ورق میزنم دوباره همون حال و هوا رو تجربه میکنم یکی یکی کتابارو، رو هم میزارم که چشمم به اقیانوس مشرق میفته. . 📒 کتابی که بخشی از احساسم نه؛ بهتر بگم همه ی احساس و قلبم💗 رو تو خودش جا داده بود و حالا با دیدنش کلی دلتنگی اومد سراغم... 🕌دلتنگی سه سال زیارت نرفتن و به هم خوردن سفر مشهدی که قرار بود این هفته باشه! 🚘امسال با کلی ذوق و شوق برنامه ریزی کردیم واسه این سفر ولی حالا.... . کتاب رو باز میکنم هنوز هم با دیدن اسم این کتاب پر از شوق و اشتیاق میشم...🤩 . چشمام رو می بندم ‌کتاب رو باز میکنم دوست دارم با اقیانوس مشرق تفال بزنم: ⁉️"ارام‌می پرسد: پس چگونه با مردی که در خراسان است سخن می‌گویی؟ پینه دوز سر می چرخاند نگاهش می کند و می گوید: میان ما و امام هیچ‌حائلی نیست بر سرش مسح می کشد و می گوید: 👋امام ما بی فاصله است...حی و حاضر است سلامش دهی پاسخ می دهد. می چرخد طرفی خم می شود و می گوید: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا" . چه قدر آروم میشم با این‌ جملات... هر بار که این‌جملات رو میخوندم انگار توی حرم قدم‌ میزدم و نفس می‌کشیدم...🤗 . دوباره چشم می دوزم به نوشته های کتاب: 🗣"بر میگردد طرف عمران: درباره ی کسی حرف میزنم که اگر صدایش کنی نگاهت می کند، اگر تشنه باشی آبت می دهد، اگر گرسنه باشی نانت می دهد... امام ما امام عالم است. دور و بعيد و غريب نيست. هميشه مجاور است... فاصله، حجاب ماست نه حجابِ او . او را حجابي نيست مگر آنكه خدا بخواهد." . 🌊اقیانوس مشرق رو بار اول که دستم‌ گرفتم خیلی زود توی آبی بی کرانش غرق شدم... 🥛و حالا دوست دارم دوباره با عمران مسیحی هم سفر بشم برای پیدا کردن آب حیات. . 👌راستی گفتم آب حیات... حس میکنم این روزها انگار همه به دنبال آب حیاتیم! چیزی که عمران در این کتاب به دنبالش بود... 📗اقیانوس مشرق را بخوانیم در این روزهای خسته کننده شاید ما هم آب حیات را یافتیم و از این روزهای سخت بیرون آمدیم..‌. 📚 بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ☎️ اگر دلتنگ آقایی و میخوای سیم دلت وصل بشه، شماره 1640 رو بگیر🤗 سلاااام آقا👋
📚دنیای دیدنی: 📗کتاب ✍نویسنده: 🌀انتشارات: 🤩 برگــ☘ــے از ڪٺاب: 👌جالب است بدانید که چرا نوزادان👶 این قدر گریه می کنند. 💦در مغز نوزادان رطوبتی هست که اگر بماند باعث بیماری ها و دردهای بزرگ، مانند کوری می شود. 😭گریه، این رطوبت را از سر نوزادان بیرون می برد و باعث تندرستی او و سلامتی چشمانش می گردد. 💑پدر و مادر نوزاد هم که نمی دانند این گریه، چه نعمتی بزرگی است، مدام سعی می کنند او را با هر ترفندی که بلدند و می توانند، ساکت کنند.🤫 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 از طریق👇 📦 @ketab98_99
📚هنوز سالم است: 📗 نام کتاب: 🔖. ✍️نویسنده: 🌀انتشارات: 📌معرفی: من در سال ۱۳۸۱ در تشییع پیکر محمد رضا شفیعی شرکت کرده بودم و می دانستم که پیکر مطهرش سالم است. ولی همیشه دوست داشتم دلیل سالم بودن پیکرش رو بدونم. وقتی این کتاب رو خوندم اصلا فکر نمی کردم که این قدر زندگی ساده و خاکی داشته باشن. 👌 متوجه شدم که💕 مادر💕 نقش سازنده ای داشتند. مادر شهید یک الگوی بسیار عالی برای زنان و مادران جامعه هستند و خود 🌷شهید🌷 الگوی بسیار بزرگی برای جوانان. 💚روح که سالمِ سالمِ سالم باشد سالم ماندن جسم غریب نیست… 📝 خلاصه: جنازه محمدرضا را از زیر خاک در می آورند. بعد از ۱۶سال جنازه سالم است. محمدرضا پسر خانواده ای ساده بود. مادرش قالی می بافت و پدرش دست فروش بود. ✅اما یک رازهایی باید باشد که این اتفاق عجیب در عالم بیفتد… بخوانید تا بدانید. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99
نمکتاب
بخشنده ترین این دیار حسین است. -مشکلت را فقط حسین حل می کند! -از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر
📸 📚 📘 ✍ می دانی چه چیزی مهم است؟ یک پشتیبان مهربان! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی، کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است… ❇️بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╭┅──────┅╮ 📸 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
📚کتاب (قصه فرماندهان۲) ✍نویسنده: 🌀انتشارات: 🔖 . 📌معرفی: دانش آموز اگر از مدرسه فرار کند🏃‍♂ همه می گویند چه بچه شری. حالا این کتاب داستان معلم فراری است، چه معلم عجیبی!😳 ☘برگی از کتاب: ابراهیم فقط حرف خودش رامی زد”من باعث شدم سربازها کتک بخورند. حالا هم خودم باید جبرانش کنم. باید شر سرلشکر را از سربچه ها کم کنم)” 😡گروهبان باعصبانیت می گوید:(اوسرلشکر است….توسربازی می فهمی چه می گویی؟)) ابراهیم به شوخی می گوید: ((او سرلشکر است …من هم آشپزم👨‍🍳. آشی براش بپزم که یک وجب روغن باشد.)) حالا برو قفل آشپزخانه را بازکن🔓 فقط مواظب باش سرنخوری، کف آشپزخانه طوری شده اگر زنجیرچرخ هم به کفشهایت ببندی بازهم سرمی خوری!😃 یونس با احتیاط🚶‍♂ به طرف در رفته قفل آن را بازمی کند. ابراهیم درحالی که وضومی گیرد می گوید: حالاکف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. ابراهیم سجاده اش را روی تخت پهن کرده به نماز می ایستد. 🚔ازبیرون صدای ماشین می آید اول ماشین سرلشکر بعد یک جیپ نظامی چماق به دست چلوی ساختمان آشپزخانه می ایستد. سرلشکر چماق یکی از نظامی ها را گرفته به طرف آشپزخانه راه می افتد. با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود. پدر سوخته های عوضی شماهنوزآدم……هنوزحرف سرلشکرتمام نشده که سرخورده پاهایش در هوامعلق می شود و با کمرو دست به زمین کوبیده می شود. با صدای آه وناله, نظامی ها به آشپزخانه دویده, یکی پس ازدیگری روی سرلشکرمی افتند…..ص۳۱😆 بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99
نمکتاب
📚 پویش کتابخوانی خانوادگی به وقت تعطیلات 💎 همراه با جوایز ارزنده🤩🤩🤩 همراهان گرامی “نمکتاب”،سلام✋
📚مهمانی باغ سیب: 📘 🤩 🔖 یک قـــ🍉ــاچ کتــاب: 🗣 «همه با فریاد حمزه از جا پریدند. از چشمان حمزه انگار آتش☄ زبانه می‌کشید. پوست گندمگونش تیره و کمان در دست راستش می‌لرزید. حمزه رو به ابولهب فریاد زد: تو برادر منی، عموی محمّدِامین هستی؟ فرزند عبدالمطلب هستی؟ ننگ بر تو. غیرتت کجاست؟ به او حمله کنند، دشنامش بدهند و تو لال شوی و هیچ کاری نکنی؟😐 کجاست آن بی‌غیرتی که جرئت کرده به عزیزتر از جان من توهین کند؟ 👀حمزه چشم گرداند. ابوجهل مثل مرده، سفید شده و می‌لرزید. حمزه جلو رفت. چنگ انداخت و یقۀ ابوجهل را گرفت و بلندش کرد.»🤛 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب ____📬🌸__📖__🌸📬____ بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه از طریق👇 📦 @ketab98_99 ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🤩 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾