eitaa logo
نمکتاب
15.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
754 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
نمکتاب
♨️ 📚   🔺قرار نبود که آدمیزاد اهل همه چیز باشد! قرار بود که اهل خوبی ها باشد، زیبایی ها و پاکی ها ! 🔺قرار نبود که مخلوق ضعیف، خالق قادر را حذف کند. قرار بود که زیر سایه خالقش توانمند شود و خوش بخت! 🔺قرار نبود که وقتی قلم به دست می گیرد هرچه که نباید بنویسد! قرار بود که راوی خیر باشد و معرفی کننده ی بدی ها ! رمان قرار نبود و قرار بود نوشته ی 🔻هما پوراصفهانی در صفحه‌ای مجازی است که نوجوانان و جوانان زیادی را پای خود نشانده و آن ها را در رویاهای این دوران فرو برده است و سر آخر دست خالی برگردانده است. رمانی که با شیطنت های سه دختر شروع می شود. البته 🔺قرار نبود که آدم ها این قدر بی اخلاق باشند و زبانشان در هر دور چرخش یک دور به کلمات رکیک بچرخد که متاسفانه در این رمان و امثالش پر از حرفایی است که عرف جامعه به آن می گویند: فحش!! ❗️❗️چرا پور اصفهانی این قدر اصرار دارد که شخصیت های داستانی اش در حرف زدن بی پروا باشند و کلاس و فرهنگ و شخصیت را فقط در پول و پوشش زیبا و زندگی های گران قیمت بداند، نمیدانم. دختر و پسر شخصیت های رمان او فوق العاده زیبایند و پولدار، دخترانش هیچ ویژگی فرهنگی، روحی و اخلاقی و اجتماعی خاصی ندارند اما چنان محبوب القلوبند که انسان حسرت می خورد. پسرانش همه بسیار بداخلاقند تا جایی که در جای جای داستانش با زن عصبی رفتار می کنند و به قول خودش سگ دارند. هر چند او گاهی این حالت را غیرت می نامد. البته که معنی محبت و غیرت و فرهنگ و ادب و محبوبیت و مقبولیت در ادبیات داستانی امروز بسیار متفاوت شده است. رمان قرار نبود زندگی بی هدف دختری به نام ترسا ست که بزرگترین هدفش در دنیا، دکتر شدن است و حاضر است برای رسیدن به آن قید خانواده را بزند و به کانادا هم برود. حتی خودش هم نمی داند از رفتن چه می خواهد.‌‌‌‌ ازدواج صوری می کند و بقیه ی رمان، داستان این زندگی ست. 🔻هما پور اصفهانی در خلق صحنه های احساسی و خیالی بی پروا، خوب قلم می زند و این نقطه ضعف نوجوانان و جوانان است و همین هم است که طرفداران زیادی دارد و الا که رمان هایش در خواننده رشد و حرکت و تحول مثبتی ایجاد نمی کند. در جای جای داستانش می خوانی که دو هفته گذشت،یک ماه گذشت،… و یکهو صحنه حسی اش شروع می شود. کل زندگی ها می گذرد بی هیچ محتوایی و فقط لحظه های خاص یک خیال خوب پردازش می شود. ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   ♨️ @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
♨☕ فهرست نقد کتب قابل جستجو در کانال نمکتاب: ✅✅✅✅✅✅✅✅✅ ❌❌❌❌❌❌
نمکتاب
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 #رمان_اینترنتی 1⃣ #قسمت_اول 🤓✍ من رمان خوانم. لذ
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 2⃣ 😨✍ با «» همراه ترسا می شدم و قربان صدقه ی قد و بالای آرتان می رفتم. 👥✍با دو برادر «» هم قدم می شدم و لب جدول همراه دانیار راه می رفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم. 😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی می گشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یک‌عمر را برایم به ارمغان بیاورد. 😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان می گذاشتم و آخرش هم با خودش آرام می گرفتم. 😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارت های اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد. 👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودک های بی مادر به آب‌وآتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است. 😓✍ با «» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان می خریدم و نهایت آرشام می شد مرد شب و روزم. ✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه می رفتم. 😶✍با «» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود. 🤬✍ روزی صد ها صفحه می خواندم. گاهی از قلم نویسنده ها به تنگ می آمدم و چند تا ناسزا نثارشان می کردم، اما باز هم نمی شد که نخواند... ◀️ ادامه دارد... ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
. • ♦️ ❲ ‌نقدِرمـٰان‌ِقرار‌نبـود! ❳ رمانـۍ‌که‌من‌و‌شماهایِ‌زیادی‌را پای‌خود‌نشانده‌و . .‼️ • . ♨️ | نقد کتاب قرار نبود 📕 | 🔖 | ⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋
نمکتاب
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 #رمان_اینترنتی 1⃣ #قسمت_اول 🤓✍ من رمان خوانم. لذ
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 2⃣ 😨✍ با «» همراه ترسا می‌شدم و قربان صدقه‌ی قد و بالای آرتان می رفتم. 👥✍با دو برادر «» هم قدم می‌شدم و لب جدول همراه دانیار راه می‌رفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم. 😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی می‌گشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یک‌عمر را برایم به ارمغان بیاورد. 😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان می‌گذاشتم و آخرش هم با خودش آرام می‌گرفتم. 😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارت‌های اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد. 👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودک‌های بی مادر به آب‌ و آتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است. 😓✍ با «» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان می‌خریدم و نهایت آرشام می‌شد مرد شب و روزم. ✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه می‌رفتم. 😶✍با «» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود. 🤬✍ روزی صدها صفحه می‌خواندم. گاهی از قلم نویسنده‌ها به تنگ می‌آمدم و چند تا ناسزا نثارشان می‌کردم، اما باز هم نمی‌شد که نخواند... 🔶اگه می‌خواین زودتر ادامه‌اش رو بخونید، به آیدی زیر مراجعه کنید😉👇🏻 @bakelas_ha ◀️ ادامه دارد... ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯