eitaa logo
نمکتاب
16.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
814 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴📚 ‌ 📘نام کتاب : حاء سین نون ✍ نویسنده: سید علی شجاعی 🌀انتشارات: نیستان ‌ 🌸«حسن» را تا به حال زیاد برایت معنا کرده اند: ...نیکـ✨ـــو،پسندیـ👌🏻ـده،کریــ🌱ـــم،مظلــ🕯ـــوم ... اما یک جور همه چیز تمامش را کسی به تو نچشانده‼️ 🦋طعم «امام» بودن را زیر زبان یکایک کلمات این کتاب حس میکنی...✨ قدر بدان❗️ ‌ ✂️بریده ای از کتاب : ‌ حسن علیه السلام قنوتش را بلند می‌خواند.🤲🏻 به ناگاه از جایی که نمی‌بینم و نمی دانم تیری  از برابر چشمانم می گذرد و بر پهلوی حسن علیه السلام می‌نشیند....⚡️ و بر سجاده اش می اندازد... عدی ناخواسته نمازش را رها می‌کند و می‌شتابیم که او را دریابیم.🏃🏻‍♂ حضرتش از زیر عبا و ردا زره پوشیده .... بازی پیچیده تر از تصور من است.❌ حسن علیه السلام در نماز هم آسوده نیست گویا و این یعنی دشمن تا صف جماعت هم آمده.🙂 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب (ع) 🔶namaktab.ir 🔷 @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داری کتاب بخونی (😃)، اما نمی دونی چی بخونی (😣)، خبر خوش اینه (👇): اینجا از کتاب های زرد ( آسیب زا ) و بی محتوا خبری نیست (😲) اما این یه واقعیته، پس ادامه (👇): اینجا بهتون کتاب معرفی می کنیم: کتاب کودک (👶👧)، کتاب نوجوان و جوان (👦🧒)، کتاب خانواده + کلی تخفیف (🤩) برای استفاده از تمامی محتوا ها باید عضو کانال نمکتاب بشید: برای عضو شدن (ایتا) کلیک کن. برای عضو شدن (بله) کلیک کن. برای عضو شدن (اینستاگرام) کلیک کن. منتظریم...😊 https://eitaa.com/joinchat/2615869456C65e7ea9c67
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•○•°📗°•●•°📘°•○•°📙°• °•♡•°کتاب اپلاے °•♡•°براے . . .🤔🤗🌱 °••°○°•📗•°●°•📘•°○°•📙•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚| نام کتاب : دلتنگ نباش ✍|نویسنده: زینب مولایی 🌀| انتشارات: روایت فتح ✂️بریده: قرار بود آن روز هردو جوابشان را به خانواده ها اعلام کنند.🧔🏻❤️🧕🏻 زینب به دستان روح الله خیره شده بود که با پوست میوه ها بازی می کرد، بدون مقدمه گفت: «می شه یه سوالی بپرسم؟»🦋 – بله – چرا دستاتون اینقدر زخمی شده؟😭🥀 روح ‌الله نگاهی به دستانش کرد. انگار برای اولین بار بود که زخم های دستش را می دید.😳‼️ کمی مکث کرد «دیگه کار منم اینجوریه دیگه» زینب سرش را پایین انداخت و با دلسوزی گفت: «بیشتر مراقب خودتون باشبن، دوست ندارم آسیبی بهتون برسه.»⚠️🙏🏻 روح الله چندثانیه به او خیره ماند. انتظار شنیدن این حرف را نداشت.✨👀 دوباره به دستانش نگاه کرد. زخم هایی که به چشم خودش هم نیامده بود، حالا برای کسی مهم شده بود. سرش را بلند کرد. لبخند زد: «چشم از این به بعد بیشتر مراقبم»☺️🌹 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷@namaktab_ir