-نامههای اتوبوسی-
-🫀✨-
-از فراقت چشم هایم غرق باران می شود-
-عاشقِ هجران کشیده زود گریان میشود-
-دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم.-
-ز چه با دشمن جانم شده ام دوست،ندانم!-
-گَر لبانت مُهر و دامانت بُوَد جایِ نماز-
-من رِکوردِ جعفرِ طَیّار را خواهم شکست-
به سختی سوار میشود آخر سر ظهر است و بچه ها به تازگی از مدرسه تعطیل شده اند اتوبوس شلوغ است جایی برای نشستن نیست ، هوا هم که دست کمی از جهنم ندارد از صبح درگیر بوده و حال میخواست به خانه برگردد زمانی که راننده به ایستگاه مورد نظر نزدیک شد او هم برخاست تا به نزدیکی در برود از آنجایی که دم در خیلی شلوغ بود و همه در هم میلولیدند اینکه به در برسد کمی سخت بود داشت نزدیک میشد که دخترکی تنه ای به او زد باعث ریختن تمام وسایلش شد شاکی شد اما آرامش خود را حفظ کرد و سعی کرد سریعا وسایل را جمع و جور کرده و پیاده بشود که متاسفانه قبل از آنکه بتواند در بسته شده و راننده حرکت میکند هرچه هم او را صدا میزند به دلیل همهمهی زیاد راننده صدایش را نمیشنود ، فشار عصبی زیادی از صبح داشته و این هم که دیگر نور علی نور..
هرطور شده در ایستگاه بعدی پیاده شد و در آن هوای جهنمی به سمت خانه حرکت کرد .
#خزعبلات
-هوش از سرمان برد آن حالت چشمان تو،ای یار-
-دیوانه ترم کرده آن حالت لب های تو،ای یار-
#هجران