eitaa logo
ننه ابراهیم🦥
29.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
191 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز با جاریم رفته بودم کافه... میز بغلیمون دوتا روح ازدواجی بودن که داشتن جلسه اول آشنایی رو برگزار میکردن. وقتی پسره رفت حساب کنه؛ دختره داشت با عشق، سبد گلی که پسره براش آورده بود رو ناز میکرد🙄 به دختره گفتم: مبارکه🦦 یجوری از ته دل خندید و یجوری قیافه پسره راضی بود که به نظرم اومد هفته دیگه عقد میکنن👀
۱۷ آذر ۱۴۰۱
جلسه اول سبد گل گرفته؟؟ 😐 منم بودم ناز میکردم گلو حالا برای ما جلسه اول تا جلسه آخر طرف لباس تنشو عوض نمی‌کرد تهش یه کتابه شازه کوچولو داد 😒
۱۷ آذر ۱۴۰۱
سوال من بعد اون پیام عجیب: ننه با جاریت میری کافه؟ چرا خب؟
۱۷ آذر ۱۴۰۱
نفهمیدم چرا همتون ازین داستان انقد تعجب کردید😐😐😐😐
۱۷ آذر ۱۴۰۱
ننه.. تو جلسه اول..سبدگل داده بهش؟😐 من یادمه تا دو جلسه اول هیچی نداد بهم از تشنگی و گشنگی تلف شدم😐 جلسه سوم که گفتم تشنمه یه بطری آب از پشت صندلی داد که معلوم بود مدت ها مونده بود تو ماشین😐
۱۷ آذر ۱۴۰۱
😕😕😕😕
۱۷ آذر ۱۴۰۱
امشب یه حاج آقا توی خوابگاه ما در مورد ازدواج حرف زد و کلی صحبت داشت که دخترا باید معیارهاشون رو عوض کنن. دخترا که یه مدتیه کلافه شدن از حرف ازدواج شنیدن، گفتن حاج آقا مشکل نبود خواستگاره. واسطه ها باید فعال بشن. یکی از دخترا برگشت گفت به جای این حرفا چندتا پسر معرفی کنین. هیچی دیگه حاج آقا حرفشو جمع کرد و خداحافظی کرد😁🚶‍♀
۱۷ آذر ۱۴۰۱
ننه به دخترا بگو خیلی هم به اون بنده خدا حسادت نکنن مال ما که از روز اول با شام و ناهار شروع شد و گل که دیگه نگم براتون 😊آخرا داشت می شد درختچه ،با دهن بینی از حرف یه فامیلش تموم شد حالا پای انتخابت نه ، ولی لااقل پای این همه هزینه که کردی وایسا😒 نتیجه اخلاقی: هر کی هم گل و بوته آورد زود غش نکنین الزاما مرد زندگی نیس
۱۷ آذر ۱۴۰۱
ای بابا ننه، جلسه اول خواستگاری یه سبد گل آورده بودن هم قد و هیکل خودِ یارو هر یه شب درمیون هم کافه و رستوران بودیم. آخرشم با تهدید و زور نه تنها یه قرون مهریه نداد، کلا ۲ تا سکه ربعِ هدیه عمو و مادربزرگ ش هم وسط خیابون از بابام گرفتن. دل خوش به این ول خرجی ها نباشن فکر نکنن اگه از این کارا کردن یعنی خیلی خوشبختن
۱۷ آذر ۱۴۰۱
تنها جایی که تاحالا بعد ۳سال ازدواجم با جاریم رفتم پای ظرفشویی مادرشوهرم بوده🙁 اونم باید جوری برنامه ریزی کنم که موقعی برسم که همه ظرفارو کف زده باشه من برم آب بکشم وگرنه منکه برم یه تعارف میکنه و دستشو میشوره میره 😒 اوایل ازدواجم یه بار رفتم پیشش کمکش کنم گفت من باید کَتَم باز باشه یکی کنارم باشه نمیتونم ظرف بشورم😕 جز سلام و خداحافظ اول و آخر مهمونیم دیالوگ خاصی بینمون رد و بدل نشده😐😕
۱۸ آذر ۱۴۰۱
ننه با جاریت کافه و رستوران میری اون وقت برا ما شوهر پیدا نمیکنی😐 کجاش انصافع🚶‍♀ 😐
۱۸ آذر ۱۴۰۱