امشب عروس دوماد که اومدن خوش آمد بگن؛ به عروس گفتم: منو شناختی؟
گفت نه🙄
گفتم: ننه ام؛ همدیگه رو بغل کردیم!
بعد منو به دوماد معرفی کرد.
دوماد خندید و تشکر کرد؛ ولی یه " تو این گرونی، این خرجا رو تو کردی تو پاچه ی منِ"🙄 خاصی تو چشاش بود🦦🦥
روند پسرای نگیر و دخترای نرو تو این روزای سال اینجوریه که موردا رو رد میکنن:
آخه الان که آخر اسفنده و خونه تکونیه و شرایطمون جور نیست😕
بعدشم که ماه رمضونه🤲
اردیبهشتم که امتحانات میان ترمه
خرداد هم که امتحانات پایان ترم!
اواخر تیرم که محرم و صفر شروع میشه😕
شهریورم تو پی وی منن که " انگار بخت منو بستن؛ طلسمم کردن! هرکاری میکنم ازدواجم جور نمیشه😕"
