eitaa logo
نردبون|ɴᴀʀᴅᴇʜʙᴜɴ
107 دنبال‌کننده
386 عکس
116 ویدیو
0 فایل
مهم این است که بـاور داشتـه باشیم که آمده ایم تاثیر بگذاریم و تغییر بدهیم.. نیامده ایم که فقط «بـاشیم» و بودنی بدون شدن را تجربه کنیم :)! شنوای سخن🌚🖤 @z_mahdian تبادلات : @mimvavg با حمایت تشکل نیلوفرانه :)
مشاهده در ایتا
دانلود
18.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در دعا از خدا نشانه بخواهید! _خدایا علامتی که من آن را بشناسم به من نشان بده🌿 بهت ثابت میشه که حواسشون به ما هست ... :) @nardehbun
‼️رَغائب به معنای آرزو نیست! بلکه شب رغبت‌ها است، یعنی از خدا بخواهید رغبت‌های یک سال شما را هدایت و اصلاح کند. فَاستبقوا الخیرات شویم، بالاترین خیرات زمینه‌ سازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم .. 🖇آیت الله جوادی آملی @nardehbun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دروغ بگو و فراموش کن!... @nardehbun
هدایت شده از کانال مهدی ابراهیمی
جنگ ذائقه ها...mp3
3.65M
⚔جنگ ذائقه‌ها امروز مثل کربلا جنگ میان ذائقه هاست هر کس بر سرسفرهٔ ذوق خود می نشیند‌... 🎧 برشی از لایو امشب در جمع بینهایتیای جان ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1740308553Cc8382dc76a 🌧️ 🤲🌧 🌧🤲🌧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام پروردگارت را یاد کن و جز او :) به کسی دل نبند :)! @nardehbun
مگه همیشه باید اتفاقی بیوفته که از خدا تشکر کنیم ! همین الان یهویی شکر :)! @nardehun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمی به قدری که توسعه پیدا کند، دنیا برایش تنگ می‌شود ... این جمله ی استاد صفایی، من رو یاد کتاب استاد "شیوه ی زندگی شهید مجید شهریاری" انداخت. اگر شما هم پایه ی دهم باشین، احتمالا برای دفاعیتون اسم این کتاب رو شنیدین ... برای اولین بار در عمر تحصیلیم، از آموزش و پرورش سپاسگزارم بابت معرفی چنین کتابی. البته با کمال احترام به این نهاد کار درسسسست کشور🙈😅 بگذریم .. 😶 یکی از دانشجوهای ایشون نقل میکنه که : تابستان سال 89 بود. حدودا چهارماه قبل از شهادت دکتر.یک بار که برای موردی پیشش رفته بودم، احساس کردم زیاد سرحال نیست. خستگی در نگاهش موج میزد. چیزی نگفتم. دل نگران شدم که شاید کاری کردم که دکتر را ناراحت کرده است. با خودم کلنجار میرفتم تا روز پنجشنبه رسید. بعد از کلاس، رفتم کنارش و علت را پرسیدم. همان جا دم در حیاط کلاس، کمی حرف زد. گفت :" انشالله زودتر کارهام تموم بشه و بیرون بیام. خسته شدم. اصلا با وجود تمام عشقم به معلمی، از اون هم خسته شده‌ام. گاهی‌فکرمیکنم و می‌بینم هیچ خبری نیست. خارج از اینجا هم هیچ خبری نیست! کلا تو دنیا هیچ خبری نیست! دلم میخواد تموم بشه؛ بازنشسته بشم؛ و بمونم خونه .. " غروب بود که غرق در افکارم، به خانه رسیدم. وقت نماز هم به یاد دکتر بودم و برایش دعا کردم. آن وقت بود که دفترم را باز کردم و نوشتم : " امروز احساس کردم دنیا برای استادم تنگ شده است .. "