#یا_موسی_بن_جعفر
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
پس از این گریه ها یک روز بینا ، می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#محسن_ناصحی
#مبعث
داغ تاریخ رو کی حس کرده
داغ روزای تا ابد مبهم
غصه ی دخترای زنده به گور
ماتم برده های زیر ستم
فکر کن ابر اگه نمی بارید
تا همیشه کویر می موندیم
فکر کن بی پیامبر باید
همه جا سر به زیر می موندیم
آسمون خدا یه شب خندید
ماه گل کرد و شب چراغون شد
گفت إقرأ و ربُّک الاکرم
دل سنگ حرا مسلمون شد
شده مبعوث اونکه دنیا رو
زیر چتر محبتش برده
من مسلمونم ، از همون اول
که دلم مُهر عاشقی خورده
قلبایی که به عشق اون بزنه
خالی از کینه و بدی میشن
کافیه رد بشه یه بار از باغ
همه گلها محمدی میشن
#محسن_ناصحی
هدایت شده از ✅ محسن ناصحی
#ایران_من
می دونی واسه چی تو رو میخوام؟
می دونی من چرا دوسِت دارم؟
چرا اون وقتایی که غمگینم
سر روی شونه ی تو میذارم؟
با خودت فکر می کنی گاهی
چرا پابند عشق و احساسم؟
چرا هرجا که اسمت و می برن
اینقده غیرتی و حساسم؟
شده اصلاً یه بار بگی واسه چی
من باید علّت سؤالت شم؟
چرا وقتی که می وَزی با نسیم
نمی تونم که بی خیالت شم؟
شده حتی یه بار به خاطر تو
نذارم جونم و کف دستم؟
سینه م و شد برات سپر نکنم؟
شده حتی یه بار بگم خسته م؟
نشده تا همیشه هم نمیشه
مگه دل کندن از تو آسونه
هرکی یک بار عاشق تو شده
بی خیالِت باشه؟! نمی تونه
عشقِ روزای بچِگیمی تو
خیلی ساله بِهِت وفادارم
تو یه عُمره عزیز جون منی
من یه عمره که دوستِت دارم
وسط سینه ی سه رنگ تنت
لاله روئیده بسکه خون دادیم
کم نذاشتیم و کم نمیذاریم
پای عشقت همیشه ایستادیم
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ولادت
#امام_حسین_مدح
غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند
هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود
جز نام دلربای تو بر لب نمی رود
آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست
از او خلیل سر شده اما حسین نیست
موسی پیامبر شده اما حسین نیست
عیسی گزیده تر شده اما حسین نیست
در جان محمد است که با او برابر است
آری حسین بوده که جان پیمبر است
گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند
همتای حیدر است که فرقی نمی کنند
زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند
مثل برادر است که فرقی نمی کنند
فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است
آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است
بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس
همراهی حسین به سنخیت است و بس
شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس
اسلام بی حسین مسیحیت است و بس
اسلام ما که ثبت شده با شهادتین
کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین
در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است
احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است
حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است
زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است
این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت
یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت
غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد
ارض و سما نبود و حسین آفریده شد
جز کربلا نبود و حسین آفریده شد
قالو بلی نبود و حسین آفریده شد
قالو بلای ما به الست از حسین بود
اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود
بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود
تنها مجسمه است دل و دل نمی شود
دل بی حسین این همه قابل نمی شود
انسان بی حسین که کامل نمی شود
غیر از حسین را به دل خویش حک نکن
ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن
ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین
ان الذین آمنوی سوره ها حسین
حتی خدا برای تو شد خونبها حسین
ماییم و حسرت حرم کربلا حسین
از ما بگیر این همه درد فراق را
اما نگیر از دل ما اشتیاق را
#محسن_ناصحی
#یا_اباالفضل
تشنگی ، بود ولی از طرف رود فرات
رفت سقّا برساند به لب آب ، حیات
خوش به حال دل دریا که ابالفضل دو دست
برد در آب و نمود از لب او دفع ممات
چشم او بسته شد از بوسه تیر اما گفت
چشم من باد به قربان قتیل العبرات
#
وسط هلهله ها سمت حرم بازنگرد
ای که رفتی ز حرم گرم سلام و صلوات
دل من آب شد ای حضرت سقا تو بخواه
من نم مشک تو باشم ، چه خوش است این درجات
#محسن_ناصحی
#یا_اباالفضل
گیرم که آتش باشد و سنگر بسوزد
تا با حقی حاشا اگر باور بسوزد
تا تشنگان هستند ساقی می ننوشد
حتی اگر از تشنگی حنجر بسوزد
ساقی به دریا رفت و ساحل چشم در راه
آتش در آب افتاده آب آور بسوزد
عباس یعنی غیرت اللهی که تا هست
حاشا که در آتش حرم دیگر بسوزد
عباس یعنی زینب و زینب ابالفضل
با این برادر کِی دل خواهر بسوزد
زینب تمام حجت یک اعتقاد است
حاشا که زینب باشد و معجر بسوزد
#محسن_ناصحی
#بصیرت
#حضور
#انتخابات
#ولایت_مداری
روزی نرسد سر برود دار نباشد
فرمانده خودش باشد و سردار نباشد
قطعا به علی پشت کند کوفه شبی که
در ما ادب میثم تمار نباشد
قرآن سر نی می رود آن روز که در جنگ
فریاد کند حیدر و عمار نباشد
"مردم دو گروهند " زبیرند و زهیرند
این وقت خطر ، باشد و آن ، یار نباشد
برخیز و بیا آمده یوسف سرِ بازار
عیب است در این شهر خریدار نباشد
در کوفه چه بسیار به یک سکه بریدند
در کرببلا صحبت دینار نباشد
بگذار ابوذر شده باشیم ، چه بهتر
نام من و تو سر خطِ اخبار نباشد
فرمانده خودش مانده خدایا نپسندی
در جامعه دیگر اولی الابصار نباشد
#محسن_ناصحی
نوکر چه بهتر نام از قنبر بگیرد
تا بلکه مولا دست از این نوکر بگیرد
محشر گره وا می کنند از ما، کریمان
باشد که دستم را علی اکبر بگیرد
#محسن_ناصحی
#یا_علی_اکبر
بلند مرتبه بود و بلند بالا بود
امامزاده ی آقا چقدر آقا بود
کدام واژه تواناست وصف دریا را
که آنچه بود به اکبر شبیه ، دریا بود
پیمبر است ؟ نه. آیا امام ؟نه ، هردو
که نیم حیدر و یک نیمه نیز طاها بود
همیشه بر سر دیدار او جدل می شد
برای دیدن رویش همیشه غوغا بود
علیّ اکبر لیلاست این ، که مجنون هم
برای دیدن او در صف تماشا بود
علیّ اکبر زهراست این که یوسف هم
به عشق نوکریش رسته از زلیخا بود
برای بردن نامش وضو بگیر ای شعر
قلم بایست که وصفش نه حدّ املا بود
برای گفتن أن علی ولی الله
بگو کدام مؤذّن چنین توانا بود
عصای دست حسین است این پسر اما
شکسته دیدمش آنجا که عشق تنها بود
کدام گرگ ؟ چگونه درید یوسف را ؟
که تکّه تکّه ی او در تمام صحرا بود
حسین بود و عبایی پُر از علی اکبر
حسین بود و عصایی که إرباً إربا بود
#محسن_ناصحی