eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🗞️
┄┅═✼✿‍✵🌹💠🌹✵✿‍✼═┅┄ ✳️➖بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ➖✳️ 🔸🔷لاحَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ 🔷🔸 ➖➖➖➖➖➖ 🔰چرا بعضی ها دروغگو هستند :👇 🔻🔴رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:👇 «دروغگو دروغ نمی گوید، مگر به خاطر خواری و حقارتی که در خود احساس می کند.» 🔑نکات کلیدی : 👇 ⁉️چه کسی خودش را پست می بیند؟ ✅ کسی که روحش رشد نکرده است. ⁉️چه کسی روحش رشد نمیکند؟ ✅ کسی که در تغذیه روح کوتاهی کرده است. ⁉️تغذیه روح چیست؟ ✅ دستور العملهای خالق روح، که در قالب دین آمده است. ⁉️مهمترین و اصلی ترین غذای روح چیست، که هر روز باید آن را میل کرد و واجب است برای همه؟ ✅ خداوند وضو و نماز را هر روز برای بندگان در 5 وعده واجب کرده است، نماز صبح 2 واحد غذای روح(2 رکعت) نماز ظهر 4 واحد غذای روح(4 رکعت) نماز عصر 4واحد غذای روح(4 رکعت) نماز مغرب 3 واحد غذای روح(3 رکعت) نماز عشاء 4 واحد غذای روح(4 رکعت) 👈مجموعاً 17 رکعت ⁉️چرا بعضی ها از غذای روح غافلند ؟ ارتکاب به حرام های الهی و گناهان ،همه غذای آلوده روح هستند که میل انسان را به نماز کم میکنند. 🌷اللّهم صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🌷
امیرالمؤمنین علیه السلام: شفاى دردهاى خود را از قرآن بجوييد و در سختیها و گرفتاری‌هايتان، از آن كمك بخواهيد؛ چرا كه در آن، درمان بزرگ‏ترين دردهاست و آن، درد كفر و نفاق و انحراف و گم‏راهى است... هر كس كه قرآن در روز قيامت، برايش شفاعت كند، شفاعت می‌شود و هر كس كه قرآن در روز قيامت، از او شكايت كند، محكوم می‌گردد از خطبه 176 نهج البلاغه
عطریاس☘ عزیز: به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام... دل تو را مے طلبد، دیده تو را مے جوید...صائب شب بین آشفته خیالے ات به دنبالش مے گردے. بین همه ے بودن ها و چشم ها... میان چادرنماز و سجاده و عطرے که تا به ابد آن جا، جا ماند... جستجو میکنے تا دستهایش در اوج نیاز مانند بچگے هایت بر روے سرت بنشیند... تمام لغت نامه ها را براے رسیدن و هجے کردن نامش زیر و رو میکنے... وچه خوب گفتے: یک روزه مادر شدم... مادر یعنے به دوش کشیدن کوله بارے که بلند کردنش کار قهرمانان داستان هاے افسانه اے هم نیست... شنیده اے خدا به بندگانش مے فرماید: [انالله وانا الیه راجعون]. راجعون...برگرد... بنده به سوے خدایش بازگردانده مے شود. این یعنے بنده ے من حواست به خودت باشد، تو امانتے هستے ازمن، دست خودت... آیه ے بعدے را هم بلافاصله زمزمه مے کند: صبر کردے؟ حالا درود و رحمت من بر بنده ے صبورم... این روزها دلت هواے شانه هایے براے تکیه گاه مے کند... زیر سایه اش رشد کنے... بین افتادن ها، بلندت کند رویت را بتکاند و دستانت را میان دستهایش بگیرد و بگوید: با من از هیچ چیز هراس نداشته باش... بیمار غمم، عین دوایے مرا... [وَللهُ مَعَکُم] دلگرمے از این بالاتر؟.محمد۳۵🌱
هدایت شده از 🗞️
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 خودمون را آماده کنیم برای سربازی امام زمان💪 🤲
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنرانی استاد عالی ✍ موضوع: راهکاری برای برکت در کار و زندگی
✨﷽✨ 📚 حکایتی‌ بسیار زیبا و خواندنی ✍مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد. حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد. پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان . خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت . خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟! فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم. 📚منبع: يکصد موضوع 500 داستان سيد علي اکبر صداقت
✍امام علی علیه السلام به خدا قسم! اگر آسمانها و زمین را به من بدهند تا پوست دانه‌ای جو را از به ستم از مورچه‌ای بگیرم هرگز چنین نخواهم کرد. 📚نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴
✨﷽✨ "حديثِ قدسي" ✍وقتی خداوند، مانع عبادت میشود خداى عزوجل ميفرمايد: ...و یکی از بندگانم شخصی است که شبها به خاطر من، نماز شب می خواند. اما من يك شب یا دو شب، او را از خواب بیدار نمی کنم، به خاطر نظر لطفى كه به او دارم. وقتی او از عبادت محروم می شود، خود را سرزنش ميكند. در صورتيكه اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم كند، او را خودبينى فرا گيرد و همان خودبينى، او را نسبت به اعمالش فريفته سازد و هلاکش می کند. وقتی او از خود راضى شود، گمان می كند حق عبادت من را به جا آورده. و آن هنگام از من دور می شود در حالی که خودش خیال می كند به من نزديك است! پس كسانيكه اعمالى بخاطر ثواب من انجام ميدهند، نبايد به آن اعمال تكيه كنند، زيرا آنها هر چقدر هم که كوشش كنند و عُمر خود را در راه عبادتم بگذرانند، باز هم مقصر باشند و با عبادت خود به حقيقت عبادتم نمی رسند. تنها بايد به رحمتم اعتماد كنند و به فضلم شادمان باشند و حُسن ظن داشته باشند. 📚صول كافى، جلد 3 ، صفحه 100
هدایت شده از 🗞️
🌿🌺﷽🌿🌺 گاهی آدم هنگام گرسنگی با یک نان مشکل را حل می‌کند. حالا با چهار تا «نون» میشود جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید. این "چهار نون" راهگشا : ■ نبین ■ نگو ■ نشنو ■ نپرس 🌿 اول: "نَبین" •عیب مردم را "نَبین" •مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را "نَبین" •کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می دهی "نَبین" •گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل) 🌿 دوم : "نگو" •هرچه شنیدی "نَگو" •به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد کلمه ای "نگو" •سخنی که دلی بیازارد "نگو" •هر سخن ِراست را هرجا "نَگو" •هر خیری که در حق دیگران کردی، "نَگو" •راز را "نَگو" حتی به نزدیکترین افراد 🌿 سوم: "نَشنو" •هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، "نَشنو" •وقتی دو نفر آهسته سخن می گویند، سعی کن "نَشنوی" •غیبت را "نَشنو" •گاهی وانمود کن که نشنیدی. «اصل تغافل» (خود را به نشنیدن بزن) 🌿 چهارم : " نَپرس" •آنچه را که به تو مربوط نیست "نپرس" •آنچه که میدانی شخص از گفتنش شرم دارد "نپرس" •آنچه باعث آزار شخص می شود "نپرس" •آن پرسشی که در آن فایده ای نیست، "نپرس" •آنچه که موجب اختلاف و نزاع می شود "نپرس"
هدایت شده از 🗞️
🦋انسانهای بزرگ مثبت نگرند 👌هیچ گاه انرژی خود را با منفی بافی از دست نمی‌دهند 📛منفی نگری موجب نابودی ایمان است.
▫️چگونه مزاح کنیم؟▫️ ✸ روایت دارد که امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید : « مزاح هم می‌کنی؟» آن شخص گفت: نه. حضرت فرمودند: چرا؟ حتی دستور دادند که گاهی انسان یک مزاحی هم بکند. همه اش،خشک نباشد. اما کم، زیاد مزاح کردن ، تَذْهَبُ بِبَهاءِ المُؤمِن، قیمت مومن را می برد. آبروی مومن مےرود. زیاد شوخی نکنید، اما گه گاهی عیب ندارد. ✸ پیغمبر صلےالله علیه وآله خرما مےخورد و هسته های آن را جلوی امیرالمومنین علیه السلام می گذاشت. می خواست با امیرالمومنین شوخی کند و سر به سر امیرالمومنین بگذارد. بعد حضرت صلےالله علیه وآله فرمودند: «یاعلی ، خرما خیلی خوردی!» ✸ مثل بعضی ها که پرتغال مےخورند و پوستش را آن طرف مےگذارند. حضرت صلےالله علیه وآله هم هسته های خرما را پیش امیرالمومنین علیه السلام گذاشت و فرمود: یاعلی ، خیلی خرما خوردی! امیرالمومنین علیه السلام هم بازاری بود ، جواب دادند: «یا رسول الله ، کسی خرما زیاد خورده است که خرما را با هسته های آن خورده.» چون جلوی پیغمبر صلےالله علیه وآله هسته نبود. ✸ حضرت علیه السلام فرمود: «خرما کسی خیلی خورده که آن را با هسته هایش خورده است. » شوخی مےکردند. حتما نباید آدم مثل مربای آلو اخمو باشد. ✸ یک قدری هم مزاح داشته باشید. اما حرف بیهوده نزنید. حرف لغو نزنید. آبروی کسی را نبرید. 📔📔 منبع ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۳۳ از مواعظ آیت الله (ره) 📩
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت22
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت23 یک جوری اوضاع راباحرف هاورفتارش جمع وجورمیکرد. باپدرومادرم سرساعت چهاربه محضررسیدیم؛خیابان فلسطین،محضرخانه ی 125،روبه روی مسجدمحمدرسول ا...صلی ا...علیه وآله.بعدازنیم ساعت پدرومادرحمیدوسعیدآقارسیدند. باآنهااحوال پرسی کردم ونگاهم به دربودکه حمیدهم بیاید،ولی خبری ازاونشد.خشکم زده بود.این همه آدم آمده بودیم،ولی اصل کار،آقای دامادنیامده بود! جویاکه شدم دیدم بله،داستان سری قبل بازتکرارشده است!آقاوسط راه متوجه شده شناسنامه همراهش نیست!تاحمیدبرسدساعت ازپنج هم گذشته بود. چون پدرمن نظامی بود،روی وقت حساس بود. ساعت چهارباساعت چهاروپنج دقیقه برایش فرق داشت.ماهم به همین شکل بزرگ شده بودیم.ازاین دیرآمدن ناراحت شده بودم.کاردمیزدی خونم درنمی آمد. حمیدباپدرومادرش یک طرف اتاق نشسته بودند،من هم باپدرومادرم دقیقاروبه روی آن ها بودیم.عاقدگفت چون به موقع نرسیدیم وبقیه ازقبل نوبت گرفته اند،بایدصبرکنیم تاکارهمه انجام بشودونفرآخرعقدمارابخواند. عروسهاودامادها یکی یکی می آمدندوبرای خطبه عقدداخل میرفتند؛ماهم شده بودیم تماشاچی! حمیدوقتی دیدناراحت هستم، پیام داد:"دارلینگ من!ناراحت نباش.حتماحکمتیه که من شناسنامه رودوبارجاگذاشتم."وقتهایی که میدانست ناراحتم،به من میگفت"دارلینگ"؛به زبان انگلیسی یعنی"همسرعزیزمن" .آن موقع هاکه وقت خالی داشت کلاس زبان میرفت.خیلی دوست داشت زبان انگلیسی رایادبگیرد،.میگفت برای بچه شیعه لازم است.یک روزی به دردمان میخورد.گاه وبیگاه ازاین کلمات استفاده میکرد. پیام راخواندم،ولی جواب ندادم.واقعاناراحت شده بودم.دوباره صدای پیامک گوشی من بلندشد.وقتی نگاه کردم دیدم این باربرایم جوک فرستاده بود!نتوانستم جلوی خنده ام رابگیرم. حمیدتاخنده ی من رادیدلبخندزد.همین طوری خیلی راحت ازدل هم درمی آوردیم.اگرهم بحثی یاناراحتی ای پیش می آمد،ساده میگذشتیم؛خیلی ساده! حمیدکت قهوه ای روشن باشلوارقهوه ای تیره ولباسی که خریده بودیم راپوشیده بود.پرسیدم:"پیراهن اندازه شد؟خوب بود؟ "عمه تااین سوال من راشنیدبه حمیدنگاهی کردوخندید.مادرم پرسید:"آبجی میخندی؟چیزی شده؟"عمه گفت:"حمیدکه خونه رسید،بهش گفتم پیراهنت رواتوکردم،آماده است.بپوش تادیرنشده بریم سمت محضر.زیربارنرفت. گفت همین پیراهنی که تازه خریدیم رومیخوام بپوشم.هرچی گفتم این پیراهن اتوشده،آماده است به خرجش نرفت.کلی هم وقت گذاشتیم این پیراهن رواتوکردیم!"خیلی خوشحال شدم که سلیقه من تااین اندازه برای حمیدمهم است. هفت عروس ودامادقبل ماعقدشان خوانده شد. محضرزیبایی بودباپرده های کرم قهوه ای که دوطرف عروس ودامادصندلی چیده شده بود.بالای سرسفره ی عقدهم حجله ای باپارچه های نباتی رنگ درست شده بود. نوبت ماکه شد،داخل رفتیم وکنارسفره ی عقدنشستیم.عاقدپرسید:"عروس خانم مهریه رومیبخشندکه صیغه ی موقت روفسخ کنیم؟ "هرهفت عروسی که قبل ازماداخل رفته بودندمهریه عقدموقت رابخشیده بودند.به حمیدنگاه کردم،گفتم:"نه،من نمیبخشم!" نگاه همه باتعجب به سمت من برگشت.ماتشان برده بود .پدرم پرسید:"دخترم،مهریه رومیگیری؟"رک وراست گفتم:"بله،میگیرم"حمیدخندیدوگفت:"چشم، مهریه رومیدم.همین الان هم حاضرم نقداپرداخت کنم." عاقدلبخندی زدوگفت:"پس مهریه طلب عروس خانوم،حتمابایدآقاداماداین مهریه روپرداخت کنه."بعدازفسخ صیغه،مقدمات راخواند. میخواستم قرآن رابااستخاره بازکنم،ولی حمیدپیشنهاددادسوره یاسین رابیاورم. لحظه ای که خطبه خوانده میشد،گفت:"فرزانه!دعاکن.ازخدابخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه."نگاهی به چهره ی حمیدانداختم.نمیدانستم دعایش چیست. دوست داشتم بدانم درچنین لحظه ای به چه دعایی فکرمیکند.ازته دل خواستم هرچیزی که ازخداخواسته،اگربه صلاح وخیراست همان طوربشود. حاج آقاسه باراجازه خواست که وکیل عقدماباشد.گل راچیدم،گلاب راآوردم وبعدگفتم:"اعوذبالله من الشیطان الرجیم،بسم ا...الرحمن الرحیم.بااجازه ی امام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف وپدرومادرم وبزرگترها،بله."حمیدهم دقیقاهمین جمله راگفت.عاقدخیلی خوشش آمده بود. گفت:"خیلیهااومدن اینجاعقدکردن،ولی نه بسم ا...گفتن،نه ازامام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف اجازه گرفتن." این بارهم تابله راگفتم،اذان مغرب شد.حمیدخندید.دست من راگرفت وگفت:"دیدی حکمت داشته.قسمت این بوده توبله هابه من روموقع اذان بگی. &ادامه دارد... ❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht