eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🗞️
📌بخدا قسم شما دونفر مرا اذیت کردید! 🖤 امام صادق علیه السلام : ⭕ حضرت *فاطمه زهرا(س)* روز سه شنبه، سوم ماه جمادی الثانی سال ۱۱ هجری از دنیا رفتند. علت *شهادت* آن حضرت، همان *ضربه ای* بود که *قُنْفُذ* (لعنة الله عليه) غلام آن *مرد* به امر او به ایشان وارد آورد. حضرت زهرا به علت آن ضربه، محسن را سقط کرد و به همین دلیل به شدت بیمار شد‼️ 💢 و اجازه نداد هیچ یک از آن افرادی که وی را *اذیت* کرده بودند، به حضور او برسند ولی *آن دو نفر* که از اصحاب پیامبر خدا بودند، از اميرالمومنين علیه السّلام تقاضا کردند که *شفاعت* آنها را نزد فاطمه کند. وقتی حضرت امیر برای آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت مشرف شدند، گفتند: «ای دختر پیغمبر خدا! در چه حالی؟» + فرمود: *«خدای را شکر، خوبم»* ▪️آنگاه به ایشان فرمودند: «آیا نشنیدید که پیامبر خدا می‌فرمود فاطمه *پاره ای از تن* من است، کسی که او را *اذیت* کند مرا *اذیت* کرده و کسی که مرا اذیت کند، *خدا* را اذیت کرده!؟» + گفتند : بلی + فرمودند: «به خدا قسم شما دونفر مرا *اذیت* کردید.» ⭕امام صادق علیه السلام فرمودند: 🔥 آنها در حالی از نزد فاطمه اطهر خارج شدند که آن بانو سخت بر آنان *خشمناک* بود. 📕 بحارالانوار ج۴۳ ص۱۷۰ *[ لَعَنَ الله قاتِلیکِ یافاطِمَة الزَهرا]*
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مداحی کربلایی لحظات آخرین وداع علی(ع) با خانم زهرا (س) درحضور رهبر عزیز (بسیارسوزناک) 🥀 سلام الله علیها تسلیت باد 🥀
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت51 به حمیدگفتم:"من این سالادرونمیخورم!این چیزی که تودرست کردی به هرچیزی شبیه شده جزسالاد.بایدبگی چرااین شکلی شده."سابقه آشپزی هایش برایم روشن بود.آشپزخوبی بودوغذاهاراخوب درست میکرد،ولی قسمتی که ازخودش ابتکارداشت گاهی اوقات ماراتامرزمسمومیت پیش میبرد. حمیدوقتی دیدبه سالادلب نمیزنم شروع کردبه تعریف کردن ماجرا.گفت:"اول داخل سالادنمک ریختم.بعدبرای امتحان دارچین وزردچوبه وفلفل هم زدم.میخواستم یه چیزی درست کنم که همه طعم هاروباهم داشته باشه!"خلاصه همه ی سرویس ادویه راداخل سالادخالی کرده بود. گفتم:"این چیزایی که گفتی برای رنگ و مزه ی سالادقبول،اماخیارهاوگوجه هاچرااینطوری شده؟چرااین همه وارفتن؟"خودش رازدبه مظلومیت وگفت:"جونم برات بگه که بعدش رفتم سراغ آبلیمووآبغوره.ازدستم دررفت آن قدرزیادریختم که خیاروگوجه توی آبلیمووآبغوره گم شد. وقتی دیدم این طوری شده،همه ی سالادروریختم داخل آبکش ودو،سه بارکامل شستم.اینکه الان میبینی به زردی میزنه خیلی کم شده.الان دیگه بی خطره!"کاری کرده بودکه خودش هم تمایلی به خوردن این سالادنداشت. منی که سالادشیرازی خیلی دوست داشتم تامدتهانمیتوانستم هیچ سالادی بخورم! اواخربهار93اولین سالی بودکه دورازخانواده ماه رمضان راتجربه میکردیم.ماه رمضانهابیشتربیدارمی ماندیم.به جای خواب گاهی تاساعت دوشب کتاب دستمان بودوباهم صحبت میکردیم. سحراولین روزماه مبارک،حمیدکتاب"منتهی الآمال"راازبین کتابهایی که داشتیم انتخاب کرد.ازهمان روزاول شروع کردیم به خواندن این کتاب که درباره ی زندگی چهارده معصوم بود. هرروزداستان هاوسیره ی زندگی یکی ازایمه رامیخواندیم.روزچهاردهم کتاب راباخواندن زندگی امام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف تمام کردیم.این کتاب که تمام شد،حمیدازکتابخانه محل کارشان سی کتاب باحجم کم آورد.قرارگذاشتیم هرکدام کتابی راکه خواندیم خلاصه اش رابرای دیگری تعریف کند. بیشتربه کتابهای اعتقادی علاقه داشت.دوست داشت اگرجایی مثل حلقه های دوستان یاهییت بحثی میشدبااطلاعات به روزپاسخ بدهد. ایام ماه رمضان حمیدتاساعت دوونیم سرکاربود. بعدکه می آمد،یکی،دوساعتی میخوابید.روزهای زوج بعدازاستراحت میرفت باشگاه.روزهایی هم که خانه بودباهم کتاب میخواندیم،نظرمیدادیم وبحث میکردیم.گاهی بحث هایمان چالشی میشد.همیشه موافق نظرهمدیگرنبودیم.درباره ی همه چیزصحبت میکردیم؛ ازمسایل روزگرفته تابحث های اعتقادی.بعدازخوردن افطارهم کتاب میخواندیم.بعضی ازاوقات کتابهایی رامی خواند که لغات خیلی سنگینی داشت.ازاینطورکتابهالذت میبرد. اگرلغتی هم بودکه معنایش رانمیدانست میرفت دنبال لغت نامه. درحال خواندن یکی ازهمین کتابهای ثقیل بودکه من داخل آشپزخانه مشغول آماده کردن سحری بودم. وقتی دیددرگیرآشپزی هستم،شروع کردباصدای بلندخواندتامن هم درجریان مطالب کتاب باشم.یکی،دوصفحه که خواند،گفتم:"زحمت نکش عزیزم.ازچیزی که خوندی دوکلمه هم نفهمیدم. چون همش لغاتی داره که معناش رومتوجه نمیشم."جواب داد:"همین که متوجه نمیشیم قشنگه.چون باعث میشه بریم دنبال معنی کلمات. این طورکتابهاعلاوه برمحتواواطلاعاتی که به آدم اضافه میکنن،باعث میشه دامنه ی لغاتمون بیشتربشه." تقریبابیشترخوراک حمیددرماه رمضان هندوانه بود. نصف یک هندوانه راموقع افطارمیخورد،نصف دیگرش راموقع سحر.برای همین خیلی هندوانه میخرید.روزدوازدهم ماه رمضان بود.درخانه راکه برایش بازکردم وبه استقبالش رفتم دوتاهندوانه زیربغلش بود.سلام دادوازکنارم ردشد.رفت سمت آشپزخانه.خواستم درراببندم که گفت:"صبرکن هنوزمونده!" دوباره رفت بیرون.بازبادوتاهندوانه دیگرآمد.هاج وواج مانده بودم که چه خبراست.چندباری این کارتکرارشد.نه یکی،نه دوتا،بیشترازده تاهندوانه خریده بود.باتعجب گفتم:"حمید!این همه هندونه میخوایم چکار؟رفتی سرجالیزهرچی تونستی بارزدی؟"خندیدوگفت:"هندونه که خراب نمیشه.میریزیم کف آشپزخونه.یکی،یکی میذاریم توی یخچال.هروقت خنک شدمیخوریم." آشپزخانه ی ماکوچک بود.پخت وپزکه میکردم محیط آشپزخانه سریع گرم میشد.چندروزی ازخریدهندوانه هاگذشته بودکه دیدم بوی عجیبی ازاین هندوانه هامی آید.اول فکرکردم چون تعدادشان زیاداست این طوری بویشان داخل خانه می پیچد.بعدازچندروزمتوجه شدم که هندوانه هااززیرکپک زده اندوخراب شده اند.تاچندماه بوی هندوانه می آمد،حالم بدمیشدودلم پیچ میخورد.حمیدهم رعایت میکردوباهمه ی علاقه ای که داشت تامدتهاسمت هندوانه نرفت!برای افطاربعضی روزهابیرون میرفتیم.پاتوق اصلیمان مزارشهدابود.حلیم هایی که ازبیرون میگرفتیم راخیلی دوست داشت. &ادامه دارد... ❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🖤 سلام‌الله‌علیها فرمودند: 🍃 هر کس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید. 📖 بحارالانوار ج 67، ص 249، ح 25 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
💠 حکایت بسیار زیباست👌 اقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدلله علیه السلام) در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند. بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند. مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرد هتوجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت با بی میلی و اکراه استکان رو اوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم امدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود: آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من بادست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... (برگرفته از خاطرات آن مرحوم) ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️قیمت صدای اذان 🔻گفتگو زیبای امیرالمونین(ع) و حضرت زهرا(س) استاد پناهیان پیشنهاد دانلود نشر حداکثری✅
هدایت شده از 🗞️
📚 ﷽ 📚 🔸هر وقت چیزی باعثِ تعالیِ روحِ انسان و تقّربِ او به خدا شود، - در اصطلاحِ قرآنی - آن چیز مبارک است؛ وَاِلّا یا خنثی است و یا اگر موجبِ بُعد گردد، نکبت است. 🔸برکت، زیادیِ مال نیست؛ تبدیلِ مادّه به معناست. نانی که انسان می‌خورَد اگر صرفِ طاعت و عبادت و خدمت شود، برکت است؛ و کبابی که انسان می‌خورَد اگر باعثِ ثِقل و قساوت و غفلت گردد، نکبت است.
هدایت شده از 🗞️
📚 ﷽ 📚 🔸باران که می‌بارد، همهٔ پرندگان به دنبالِ سرپناه‌اَند؛ امّا عقاب برای اجتناب از خیس شدن، بالاتر از ابرها پرواز می‌کند! 🔸این، دیدگاه است که تفاوت را خلق می‌کند.
هدایت شده از 🗞️
🤲🏻 💎عَلَی اَن نُبَدِّلَ اَمثالَکُم و نَنشکُم فی مالا تَعلَمونَ 🕋سوره ی واقعه، آیه ۶۱ 🌀اتاق هتل رو تا ساعت ۵ خالی کنید. افراد دیگری می خواهند بیان! تو دیگه میتونی به اون اتاق دل ببندی؟ دنیا هم همینطوریه...
هدایت شده از 🗞️
پروردگارا بدبخت كسى است كه دستش را نگيرى و از فردايش ايمنى ندهى وخوشبخت كسى است كه در پناه نعمتت جايش دهى و با ستايش، او را به جايگاه‌هاى رحمتت منتقل كنى....🍃 صحيفه سجاديّه، ص 74
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت52 حلیم خانگی رانمی پسندید.بارفقایش که می افتادشکموترهم میشد.روزشنبه یک ساعت بعدازافطارباآقابهرام وهمسرش رفتیم درشهردوری بزنیم تاحال وهوایمان عوض بشود. زمان زیادی نگذشته بودکه حمیدوآقابهرام راهشان راسمت ساندویچ فروشی کج کردند.سیب زمینی،قارچ سرخ کرده،ساندویچ،پیتزا،آب میوه ودلستر.کلی خودشان راتحویل گرفتند.ماخانم هامیلی نداشتیم وفقط باحیرت این دونفررانگاه میکردیم. حمیدورفیقش حسابی خوردند.وسط خوردن حمیدازمن پرسید:"شماهم میخورید؟تعارف نکنید.چیزی میل داریدسفارش بدیم."من وهمسرآقابهرام باتعجب گفتیم:"یک ساعت بعدافطارمااین همه غذایک جابخوریم سنگ کوب میکنیم. موندیم شماچطورداریدمیخورید؟" روزهاوشب های ماه رمضان یکی پس ازدیگری میگذشت.باتمام وجودشوررسیدن به شب قدردراولین سال زندگی مشترکمان رااحساس میکردم. ازلحظه ای که حاضرمیشدیم برویم برای مراسم قرآن به سرگرفتن باکلی آرزوهای خوب برای مسیری که قراربودحمیدهمراهم باشد،برای روزگاری که قراربودکنارش بگذرانم وسرنوشت یک سالمان دراین شب رقم بخورد.شبهای احیاچون حسینیه هییت رزمندگان به خانه مانزدیک بودباپای پیاده میرفتیم آنجا.سال قبل که نامزدبودیم حمیدهییت خودشان میرفت. مراسم راداخل پارک ارکیده گرفته بودندتاآن هایی هم که پارک آمده اند بتواننداستفاده کنند. همیشه شبهای احیاحال وهوای عجیبی داشت که دلم رامی لرزاند. احساس میکردم شبیه کسی که گمشده ای داشته باشددراین شبهاباگریه وتوسل دنبال گمشده وآرزوی دیرینه خودش میگشت.میگفت:"فرزانه!حیفه این روزاوشبهای بابرکت روبه راحتی ازدست بدیم.هیچ کس نمیدونه سال بعدماه رمضون زنده است یانه.هرجایی که دلت شکست یادمن باش.برام دعاکن به آرزوم برسم. "هروقت صحبت ازآرزومیکردیامیگفت برای من دعاکن یاداولین روزعقدمان می افتادم که کنارقبورامامزاده اسماعیل باراجین به من گفت:"منومیبرن گلزارشهدا.آرزوی من شهادته.دعاکن همون طوری که به تورسیدم به شهادت هم برسم!" ازیکی دوروزمانده به جمعه ی آخرماه رمضان،به مناسبت روزقدس،تلویزیون نماهنگهای مربوط به فلسطین رانشان میداد.دیدن صحنه های دلخراش کشتارکودکان فلسطینی آن هم درآغوش پدرومادرهایشان بسیارآزاردهنده بود. حمیدمیگفت:"بااینکه هنوزپدرنشدم تابتوانم احساس پدری که کودک بی جانش روبغل کرده ودنبال سرپناه میگرده روبه خوبی درک کنم،ولی خیلی خوب میدونم که چنین مصیبیتی به راحتی میتونه کمریه مردروخم کنه." راهپیمایی هاراهمیشه باهم میرفتیم.آن سال هواخیلی گرم بود.ازآسمان آتش میبارید.بادهان روزه ازشدت گرماهلاک شده بودم.پیاده روی بازبان روزه کم طاقتم کرده بود.مراسم که تمام شدزودبه خانه برگشتیم. داخل حیاط شیطنت حمیدگل کرد.باآب سروصورتم راخیس کرد.هرچه جاخالی دادم،فایده نداشت.من هم شلنگ آب رابازکردم وسرتاپایش راخیس کردم.مثل موش آب کشیده شده بودیم. وقتی تیزی آفتاب به صورت وموهای خیس حمید می تابیدبیشتردوست داشتنی ترمیشد.دلم میخواست ساعتهازیرهمین آفتاب به صورت حمیدنگاه کنم ومثل همیشه حیای این چشم ها مرازمین گیرکند. بعدازظهرهای تابستان به عنوان مربی به بچه هادفاع شخصی یادمیداد. من کمربندمشکی کاراته داشتم،ولی دوره ی دفاع شخصی رانگذرانده بودم.یک روزپیله کردم که چندحرکت رایادبگیرم. حمیدشروع کردبه آموزش حرکتهاوتوضیح میدادکه مثلااگرکسی یقه من راگرفت،چکارکنم،یااگردستم راگرفت وپیچاندچطورازخودم دفاع کنم.موقع تحویل درس به استادکه شد،هرچیزی که گفته بودرابرعکس انجام دادم.به حدی حرکت هاراافتضاح زدم که حمیدازخنده نقش زمین شدوبلندبلندمیخندید.جوری که صاحب خانه فکرکرده بودماداریم گریه میکنیم. حاج خانم کشاورزمن راصدازد.وقتی رفتم سرپله هاگفت:"مامان فرزانه چیشده؟چرادارین گریه میکنین؟"باشنیدن این حرف ازخجالت آب شدم.گفتم:"نه حاج خانم،خبری نیست.داشتیم میخندیدیم. ببخشیدصدای خنده مابلندبود."حاج خانم هم خنده ای کردوگفت:"الهی همیشه لبتون خندون باشه مامان!" کلاس آموزش ماباهمه ی خنده هایش تاعصرادامه داشت. شب رفتیم خانه ی پدرم.گفتم:"بابابشین که دخترت امروزچندتاحرکت یادگرفته.میخوام بهم نمره بدی."داداشم راصدازدم وگفتم:"این وسط محکم بایست تامن حرکتهارونشون بدم."همان حرکت اول راباکلی غلط اجراکردم. بابادرحالی که میخندیدچندباری بادست به پشت حمیدزدوگفت:"دست مریزادبه این استادت که روی همه ی استادهاروسفیدکرده!" &ادامه دارد... ❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از 🗞️
❣ 🌻از قعر زمین به اوج افلاک سلام از من به حضورحضرت یارسلام 🌻صب⛅️ح است دلم 💕هواییت شد مولا از جانب قلب ❣من بر آن یار سلام 🌸
هدایت شده از 🗞️
غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد، از شما دور شدن، زار شدن هم دارد... هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند، عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد... عیب از ماست که هر صبح نمیبینیمت، چشم بیمار شده تار شدن هم دارد... 🕊🌼 🕊🌼
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچی هیچی هیچی‌جزنماز‌اول‌وقت‌نمیتونه‌ شروع‌کننده،‌تغییر‌یه‌انسان‌باشه... خدااولویتهـ....🍃🧡 🖤
🔺حکم‌ نماز خواندن با لباس عکس دار👕
اهمیت شستن دست‌ها 🔸پيامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله): شستن دست‌ها، پيش و پس از غذا، شفايی براي تن و مايه بركت در روزی است. (منابع: المحاسن ج۲ ص۲۰۱ ح ۱‌۵۹۱ | دانشنامه احادیث پزشکی، ج۲ ص۶۷) 🔸امام صادق (علیه‌السلام): هر که قبل و بعد از غذا دست‌هایش را بشوید، در اول و آخر آن غذا به او برکت داده شود و تا زنده است در رفاه به سر برد و از بیماری جسمی در امان بماند. (محجة البیضاء، ج۳ ص۶)
📚 🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 💫🍃 ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺳﻪ ﮔﺮﻭﻫﻨﺪ, ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ 👈ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ. 👈ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺩﺷﻤﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ.🍃💫 📚 ۲۹۵ 🍃🌸🍃
‌ از هوایے تنفس مے ڪنید ڪہ بوے خونِ شهدا مے دهد، در زمینے راه می روید ڪہ از خونِ شهدا گلگون استــ و این شهیدان بر همہ اعمال شما ناظرند... ؟! 🥀😭
🎙 🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿  ⚡️شخصی ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺩﺷﻤﻨﺶ میﻛﻮﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺯﻳﺎﻥ می ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ:⚡️ 🍃ﺗﻮ ﻣﺎﻧﻨﺪ کسی هستی ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮی ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﻜﺸﺪ.🍃 📚 ۲۹۶ 🍃🌸🍃
🍃🌺🍃 🌺🍃 🍃 🍃💫محبت و دوستی دنیا با هرگز با هم در یک قلب جمع نمیشوند.🍃💫 🍃 🌺🍃 🍃🌺🍃
📝 حضرت آیت‎الله العظمی‎جوادی ‎آملی: (عج) موجود موعود است که کل نظام کائنات را در دست خود دارد و به همین خاطر باید کل این جهان را بشناسد تا اینها را به مقصد برساند؛ اگر انسانیت و مسایل سیاست و اقتصاد و معرفت شناسی و سایر شمول انسانی در کف دست ایشان نباشد چگونه در عصر ظهور جامعه بشری را به عقل کامل می رساند؟ تا زمانی که مردم در صحنه نباشد رهبران الهی تنها می مانند و تا زمانی که این مردم عقل نداشته باشند در صحنه حضور نمی یابند؛ حوزه و دانشگاه باید حدیث عرفنی نفسک را برای جامعه تبیین کرده و عملی کنند؛ آنها باید این سه بخش علوم یعنی معرفت الله، معرفت رسول الله و معرفت ولی الله به خوبی تبیین شده و درسی شودتا زمانی که مردم ظهور و حضور علمی نداشته باشند، جهان پر از عدل و داد نمی شود.
✨﷽✨ 🏴آثار تسبیحات حضرت زهرا (س) 🌟جلوگیری از تیره بختی امام‌صادق علیه السلام به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود. 🌟خشنودی خداوند، دوری کردن شیطان امام باقرعلیه السلام فرمود: ‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.» 🌟آمرزش گناهان امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود» و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.» ❤️ بعد از هر نماز ❤️ « اَللهُ اَکْبَر » 34 بار « اَلْحَمْدُلِلّٰه » 33 بار « سُبْحٰانَ الله » 33 بار 📚‍ منبع: کافی ج 3 ص 343 معانی الاخبار ص 193 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ________________________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🏴چرا مردم مدینه فاطمه(س) را یاری نکردند؟ ✍ یکی از زشت‌ترین انواع ترس‌ها در جامعه «ترس از تحقیر و سرزنش» است که یک ترس روانی است. این بدتر از ترسِ از مرگ یا فقر است که سلطه‌گران به‌کار می‌گیرند. ➖ مردم کوفه از سرِ چه ترسی امام‌حسین(ع) را یاری نکردند؟ ترسیدند که مبادا لشکر یزید بیاید و آنها را تکه‌تکه کند. اما در فاطمیه، مردم از چه چیزی ترسیدند و نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند؟ آیا کسی تهدید کرده بود که آنها را تکه‌تکه می‌کند؟ ➖ وقتی امام‌حسین(ع) صدا زد «هَل مِن ناصرٍ ینصُرنی» هرکسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته می‌شد، اما وقتی فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار ضجه زد، اگر کسی به ایشان کمک می‌کرد، کشته نمی‌شد. کمااینکه زبیر با شمشیر آمد که مثلاً کمک کند، اما شمشیرش را گرفتند و خودش را نکشتند. ➖ در مدینه نه ترس از فقر بود، نه ترس از کشتار بود، بلکه یک ترس روانی وجود داشت؛ مردم مدینه در رودربایستیِ همدیگر ماندند و فاطمه را کمک نکردند، آنها سکوت زشتی کردند و این خیلی خیانت‌کارانه بود. ➖ یک جوّ روانی سنگین علیهِ علی(ع) ایجاد شده بود که هیچ‌کسی به ایشان کمک نمی‌کرد. حتی نقل شده است تعداد زیادی در یک شب به علی(ع) وعدۀ یاری دادند اما روز که شد، در رودربایستی ماندند و نیامدند! 📚استاد پناهیان ↶【به ما بپیوندید 】↷ __________________________ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛ ✍ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !... ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ... ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ . ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨امام علی علیه السلام: هر گاه فاطمه را می دیدم، تمام غم و غصه هایم برطرف می‌شد.💞 📗کشف الغمه 1:363 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
😍 مــولے علے{؏} :هیچ چیــز مانند یاد‌خُدا گره گشایے نمیڪند😄✖ 📚غررالحڪــــم.ح 297📚
🔔⚠️ حاج‌آقاپناهیان‌میگفت:🍃 آقا صبح به عشق شما چشم باز میکنه..💕 این عشق فهمیدنی نیست...!!! بعد ما صبح که چشم باز میکنیم👀✨ به جایِ عرض ارادت به محضر آقا گوشیامونُ چک میکنیم📲💔...!