هدایت شده از 🗞️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨
✨هــوالـــــــاول☘
✨والــاخـــــر☘
✨والــظــــاهـر☘
✨والـبــــــاطـن ☘
✨وهوعلیکلشیقدیر ☘
✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨
هدایت شده از 🗞️
بهشتـ🌸ـ ...
رخ عیان کند ...
اگر تـ❤️ـو ...
جلوه ای کنی
سلام بر مهـ❤️ـدی (عج) ...
#امام_زمان 💐
#ماه_رجب 💐
✅گناهانت را محو می کند...
✍دعا کردن برای امام زمان ارواحنافداه گناهان فرد دعا کننده را می آمرزد و او را مشمول دعای حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه قرار می دهد، خیلی از این گرفتاری هایی که نوعاً امروز در جامعه می بینیم بخاطر دور شدن از شریف ترین مَرد کره ی زمین است، یادمون رفته امام زمان همه کاره ی عالم هستند و اصلاً بواسطه ی وجود شریف ایشان تمام اتفاقات خیر برایمان رقم می خورد.از همین لحظه امتحان کن! بعد از نماز فقط یک دقیقه برای مولا دعا کن، بعد ببین در مدت کوتاهی چطور زندگی ت رنگ و بوی بهشت میگیره،حاج حسین یکتا می گفت امام زمان نمک زندگی ماست...
#زندگی_بی_مهدی_زندگی_با_غمهاست
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
➥ 💖🌹🦋
#ماه_رجب
#این_الرجبیون
✨﷽✨
🔴شما به خدا یاد ندهید،خدا خودش بلد است!
✍طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید. حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟ گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری. گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود، دعا می کند اما با نقشه می رود، دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند. گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند...حضرت فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد. باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم...خودت برایم درستش کن.
طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، هرکاری میکنم بهتر از این نمی توانم باشم، می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر. تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟ حضرت فرمودند: بله قبول می کنم. می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند. از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم. بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است.
گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟
☘گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد. فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ی اموالم هم در اختیار توست...
📚کتاب بهترین شاگرد شیخ
💖🌹🦋
#ماه_رجب
#این_الرجبیون
✅حدیث بندگی
✍يکي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار ارزنده اي که براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است که از امام صادق (ع) به ما رسيده است . حضرت #سه_رکن را بعنوان اصول بندگي مطرح کرده بودند .
❶ يکي اينکه انسان خودش را مالک سرمايه ها و امکاناتي که به او داده شده نبيند و خدا را مالک بداند و بداند که شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بکند .
❷ ديگر اينکه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد که به خير اوست .
❸ ديگر اينکه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد که دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير . چون خدا دائما رب است ، پس تو هم دائما عبد باش . انسان بايد ببيند که در چارچوب الهي حرکت مي کند يا خير.
اگر کسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بکند ،مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد ، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يک آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود
📚از بیانات حجت الاسلام عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏 هنگامی که قیامت به پا شه !! شاهکار تکان دهنده عبدالباسط که لرزه به وجود هر شنونده ای میندازه ❗️
✳️ ببینید عبدالباسط چگونه عظمت احوالات روز قیامت را به تصویر میکشد!
🌟 سوره قیامت آیات ۱ تا ۴
📶 این پست رو حتما اشتراک بگذارید..
" پناه میبریم به خدایی که تنها پناهگاهمونه در اون روز "
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
*شیخ ناصر رفیعی*
*‼ #حق الناس در برزخ و قیامت*
* روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.👌👌*
*💚پیامبر ((ص)) فرمودند:💚*
*👈👈بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است . در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند*
*👈👈وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند.*
*✅ باید به شدت مراقب باشیم حق الناسی برای ما ایجاد نشود*
*((مانند: غیبت ،، تهمت ،، آزار و اذیت مردم ،، ندادن حق و پول مردم و...))*
*👈👈و اگر هم جایی حق الناسی بر ما بود فورا در همین دنیا نهایت سعی و تلاش خود را بکنیم که حلالیت بطلبیم و آن را تسویه کنیم.*
❤️ #امام_علی علیهالسلام فرمودند:
🍀 قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ وَالْحَیَاءُ، بِالْحِرْمَانِ، وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ.
🍃 ترس (نابجا) با ناامیدى مقرون است و کم رویى با محرومیت همراه، فرصتها همچون ابر در گذرند؛ ازاین رو، فرصتهاى نیک را غنیمت بشمارید.
🌷 تمام مواهب الهى که در دنیا نصیب انسان مى شود فرصت هاى زودگذرند؛
جوانى، تندرستى، امنیت، آمادگى روح و فکر، بلکه عمر و حیات انسان همگى فرصت هاى زودگذرى هستند که اگر آنها را غنیمت نشمریم و بهره کافى نگیریم نتیجهاى اندوهبار خواهد داشت.
🌙 #ماه_رجب
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
نوشتار تربیتی"خانواده و زوجین"
📝 محور بحث: #آرامش_کلامی
چهارمین مهارتی که در ارتباط کلامی نیازمند توجه است:
4⃣ پرهیز از کلمات و جملات نا خوشایند.
🔸 مثلا آقا یا خانم بر روی مادرش حساس است و همسر مستقیما روی آن دست می گذارد.
و عدم توجه به این مهارت گفتگو بین دو طرف را تنش زا می کند.
5⃣ حس همدردی در ارتباط کلامی داشته باشیم.
✅ انسان دوست دارد کسی باشد که در درد ها و مشکلات اش هم درد او باشد؛
🔹 به طور مثال:
آقا: خانم! خیلی زندگی سخت شده!
خانم: آره، برای تو که بی عرضه ای هیچ توقعی جزء این نیست!
ولی خانم می توانست با جملات ساده ای با همسرش هم دردی کند:
♦️ جملات نا امید کننده فرمول دارد = همدردی + امید بخشی
◽️ مثلا خانم: شما راست می گی زندگی این دور و زمونه خیلی سخت شده، ولی تو آدم توان مندی هستی.
در مهارت های کلامی به پنج مورد آن اشاره کردیم.
6⃣ وقت کافی بگذارید.
(خلوت گفتگو داشته باشیم)
🔻 گفتگو را جزئی از زندگی بدانیم و همانطور که برای کارهای دیگر که وقت می گذاریم برای آن هم وقت بگذاریم.
🔮با ما همراه باشید.
قلب هايتان را از
حقارتِ كينه تهی كنيد!
و با عظمتِ عشق پر كنيد...
زيرا كه عشق
چون عقاب است، بالا میپرد و دور...
كينه؛ چون لاشخور و كركس است!
كوتاه میپرد و سنگين...
جز مردار
به هيچ چيز نمیانديشد!
#ملاصدرا
#امیدانه
”بگذارید این فکر
در قلبتان غوطه ور شود:
این هم خواهد گذشت،
پس جای نگرانی نیست!
هیچ چیز در زندگی ابدی نیست!
هر چیزی تغییر میکند...”
هر نقطه ای از زندگیت
به در بسته خوردی
زمزمه کن:
وَعِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ! لٰایَعْلَمُهٰا إلّٰاهُو...
” کلیدِ غیب دست اوست! ”
غیر از او کسی هم نمیداند...
پس در کمال آرامش،
فقط از او بخواه تا اجابت شوی...
و به انتخاب خداوند
در مقابل دعاهایت احترام بگذار !
و به او اعتماد کن ،
بدان که او تنها برای بندگانش
جز خیر و خوبی نمیخواهد.
صدایش بزن:
🌺 ای بخشندهٔ هدایا 🌺
” یا وَاهِبَ الْهَدَایَا ”
﷽ #احکام_نماز
❓پرسش
منظور از وقت فضيلت نماز چيست؟ آقای مکارم
📝پاسخ
-وقت فضیلت نماز صبح:
وقت فضیلت نماز صبح از اوّل طلوع فجر سپیده صبح است تا موقعى که هوا روشن شود.
-وقت فضیلت نماز ظهر:
وقت فضیلت نماز ظهر از زمانی که سایه ی شاخص رو به افزایش گذاشت شروع می شود و تا موقعى است که سایه شاخص به اندازه خود شاخص شود ادامه دارد (منظور سایه اى است که از ظهر به بعد پیدا مى شود).
-وقت فضیلت نماز عصر:
وقت فضیلت عصر از موقعى که سایه شاخص به اندازه خود آن است تا موقعى که به اندازه دو برابر آن شود.
-وقت فضیلت نماز مغرب:
وقت فضیلت نماز مغرب از غروب است تا ناپدید شدن حمره مغربیّه (رنگ سرخى که بعد از غروب آفتاب در مغرب ظاهر مىشود).
-وقت فضیلت نماز عشاء:
وقت فضیلت نماز عشاء از موقعى است که سرخى مزبور ناپدید مى شود تا یک سوم از شب.
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃قسمت84
تماس که تمام شد،مثل هرشب برایش صدقه کنارگذاشتم،آیت الکرسی خواندم وسمت سوریه فوت کردم.
یکشنبه سواراتوبوس همگانی بودم.گوشی راکه ازکیفم بیرون آوردم متوجه شدم حمیددوبارتماس گرفته است.
کاردمیزدی خونم درنمی آمد.ازخودم حرصم گرفته بودکه چرامتوجه تماسش نشدم.گوشی رادستم نگه داشتم.چشم هایم روی صفحه ی موبایل قفل شده بودوهیچ چیزدیگری نمیدید.حتی پلک نمیزدم تااگرحمیدتماس گرفت یک لحظه هم معطلش نکنم.
میدانستم دوباره تماس میگیرد ازصحبتهای دوستانم چیزی متوجه نمیشدم تمام حواسم به حمیدبود.چنددقیقه ای نگذشته بودکه تماس گرفت.احوال پرسی کردیم.صدایش خیلی باتاخیروضعیف می رسید.داخل اتوبوس خیلی شلوغ بود.همهمه ی اطراف وصدای خسته اتوبوس نمی گذاشت صدای حمیدراراحت بشنوم.بادستم یکی ازگوشهایم راگرفته وبادست دیگرم موبایل رامحکم به گوشم چسبانده بودم.نمیخواستم حتی یک کلمه ازحرفهایش راازدست بدهم.پرسید:"کجایی؟چراجواب نمیدی؟نگرانت شدم
."گفتم:"شرمنده حمیدجان.سرکلاس درس بودم.الانم داخل اتوبوسم ورسیدم فلکه ی سوم کوثر.اون موقع که تماس گرفتی متوجه نشدم.دوستان سلام میرسونن."صدای من هم خوب نمیرسید.گفت:"اگه شددوساعت دیگه تماس میگیرم.اگه هم نشدتاچندروزمنتظرتماسم نباش."
تاساعت یازده شب منتظرماندم.تماس نگرفت.دوشنبه هم زنگ نزد.سه شنبه هم خبری نشد.کارم شده بودگریه کردن.تاحالانشده بودسه روزپشت سرهم تماس نگرفته باشد.ازروزی که رفته بودگوشی راازخودم جدانمیکردم.
حتی داخل کیف یاجیبم نمیگذاشتم.میترسیدم یک وقت حمیدتماس بگیردومتوجه نشوم.شده بودم مثل"الفت خانوم"؛مادرقصه ی"شیار143"که رادیوراازخودش جدانمیکرد برای من گوشی حکم یک خبرتازه ازحمیدراداشت.
چهارشنبه چهارم آذرماه،دقیقاساعت چهاروسی وهشت دقیقه بالاخره زنگ زد.باورم نمیشدکه شماره ی سوریه است.ازخوشحالی زبانم بندآمده بود.گلایه کردم که چراتماس نگرفته.
گفتم:"نمیخوادتماس بگیری طولانی صحبت کنی.فقط یه تماس بگیر،سلام بده.صداتوبشنوم ازنگرانی دربیام کافیه من رواین همه منتظرنذار."
گفت:"فرزانه!به خداجورنیست تماس بگیرم.
شایدتایه هفته اصلانشه تماس بگیرم."
گفتم:"نه...توروخدانگو!من طاقت ندارم.هرجورشده هردو،سه روزیه تماس بگیر.زنگ نزنی نصفه عمرمیشم،دلم هزارجامیره."پرسیدم:"هواچه جوریه.سرمااذیتت نمیکنه؟"
گفت:"شبهاخیلی سرده،روزهاخیلی گرم.اینجاشش ماهش بهاره،شش ماهش پاییز.آب وهوامدیترانه ایه.شبیه اروپاست."
من هم شوخی کردم وگفتم:"آقای اروپایی!آقای مدیترانه ای!
دخترشرقی منتظرشماست.زودزودزنگ بزن."پشت گوشی خندید.پرسیدم:"حمید!کی برمیگردی؟'گفت:"فرزانه!مطمین باش زیرچهل روزبرنمیگردم.فعلامنتظرم نباش.هرکسی حالم روپرسید،بگوحالش خوبه.سلام من روبه همه برسون."گفتم:"من منتظرم هروقت شدتماس بگیر!"گفت:"شایدچهار،پنج روزنتونم تماس بگیرم."
همان شب عمه باحسن آقاوخانمش برای شب نشینی به خانه ی ماآمدند.قبل ازاینکه مهمانها
بیایند،روسری مشکی سرکرده بودم.مادرم تاروسری رادید،گفت:"شوهرت راه دوررفته.خوب نیست روسری سیاه سرکنی.بروعوض کن."
ازروزی که حمیدرفته بود،حسن آقاراندیده بودم.میدانستم ازدست حمیدخیلی ناراحت شده است.
حسن آقاخودش پاسداربودوسابقه ی خدمتش ازحمیدبیشتربود.موقع اعزام باهم بحثشان شده بودکه کدام یکی بروندسوریه قانون گذاشته بودندازهرخانواده فقط یک نفرمیتوانست برود کاربه جاهای باریک کشیده بود،تاآن جاکه موقع خداحافظی همه ی خواهروبرادرهای حمیدبودند،ولی حسن آقانیامده بود.حمیدتلفنی بااوخداحافظی کرد به برادرش گفته بود:"داداش!شمابچه داری،بمون.من میرم.سری بعدکه اعزام داشتیم،شمابرو."کل مدت شب نشینی،حسن آقایاساکت بودیابانگرانی ازحمیدمیپرسید.
گفتم که همین امروزصحبت کردیم.باافسوس گفت:"کاش من به جای حمیدمیرفتم.خیلی نگران حالشم.حالاتش روزهای آخرخیلی عجیب بود.انگارمدتهامنتظراین سفربود.خوش به حالش که الان مدافع حرم شده."
مهمانی که تمام شد،موقع رفتن،حسن آقاگفت:"به داداش بگیدبه من زنگ بزنه.من بخشیدمش."گفتم:"حمیدکه شماره ی شمارونداره،ولی تماس گرفت،چشم.میگم بهشون باشماتماس بگیرن.
"خیالم راحت شدکه اگرناراحتی ای هم بوده،ازبین رفته است.حمیدموقع رفتن فکرش درگیراین ماجرابود دوست نداشت ازخودش ناراحتی به جابگذارد.
آن شب خیلی آسوده خوابیدم،چون چندساعتی نمیگذشت که باحمیدصحبت کرده بودم پیش خودم گفتم امشب راهمان خط عقب می مانند.
قرارباشدعملیات داشته باشند،فرداجلومیروند.ساعت حدودیک شب بودکه خواب عجیبی دیدم.
&ادامه دارد...
❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
هدایت شده از ▫
❣ #سلام_امام_زمانم❣
و تو...
همان اکسیر #آرامبخش زمینی🌍
که سالهاست، آنرا بر مدارش، آرام نگه داشته ای!
میدانی؛
زمین شیفته نگاه توست😍
که هر صبح و شام،
دور سرت💫 می گردد!
#یاایهاالعزیز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
هیچوقت نخواست🌺
تو چشم باشه!🕊
در مأموریت هاۍ🌷
مختلف بارها با💚
حالت دلخوری به🥀
عڪاس و فیلمبردار🌾
گفته بود مگه من🌹
کے هستم؟! چرا💠
اینقدر دنبال من✨
راه افتادی....🍃
برو از بقیه بگیر🌸
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم
📚 تغییر نیت نماز
💠 سؤال: آیا #تغییر_نیت_نماز از واجب به مستحب همیشه جایز است یا فقط برای رسیدن به جماعت؟
✅ جواب: عدول از نماز واجب به نماز مستحبی فقط در دو مورد جایز است:
اول: نماز ظهر روز جمعه برای کسی که قرائت سوره جمعه را فراموش کرده و مشغول سورۀ دیگری شده و به نصف رسيده و يا از آن گذشته است، در این صورت می تواند نیت کند نمازش نافله باشد و نماز را تمام کند و نماز ظهرش را با سوره جمعه بخواند.
دوم: موردی که شخص نماز واجب را شروع کند و #نماز_جماعت برپا شود و بترسد به جماعت نرسد، در این صورت می تواند نمازش را نافله قرار دهد و نماز را دو رکعتی تمام کند تا به جماعت برسد.
#احکام_نماز #تغییر_نیت_نماز
#رهبری
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
👌 امام سجاد علیه السلام قبل از اینکه صدقه را به فقیر بدهد آن را می بوسید،
🤔 از امام سؤال شد، حکمت این کار شما چیست؟ فرمودند:
😌 من دست پروردگارم را می بوسم نه دست فقیر را، زیرا صدقه قبل از اینکه به دست فقیر برسد در دست پروردگارم قرار می گیرد.
📙 بحار الانوار، ج 46، ص 74
📜 #آیت_الله_ناصری :
کسی نیست بگوید خدا را دوستندارم
همــه دوست دارند امّـا شــرط دوســت
داشتن تبعیت اســت اگر واقـعا خدا رو
دوسـت داری به احــترامـش گــناه نکن
🌿════🌿
✍ #نکته :
⚜ همنشین!
▪️ اگر از من سؤال کنید که شما چه چیزی را بهترین دارو برای رسیدن به معارف الهی میدانید؟ میگویم: همنشین خوب. چه چیزی را عامل گرفتاری انسان و افتادن در نفس امّاره میدانید؟ همنشین بد.
▪️ به خدا قسم همنشین خیلی خوب است؛ چون ما خودمان که نمیتوانیم خودمان را کنترل کنیم، اگر همنشین خوب داشتیم، اثر دارد و اگر هم همنشین بد داشتیم اثر دارد.
▪️ آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: عالَم، عالم اثر و مؤثّر است. با هر کسی همنشینی کردی، اثر میگذارد.
عزیز دلم! جوان عزیز! فرزند عزیزم! دختران گرامیم! پسران عزیزم! خدا گواه است عالم، عالم اثر و مؤثّر است. ای جوان ها! همنشین خوب انتخاب کنید.
🎤 آیت الله روح الله قرهی، مسجد کوی دانشگاه تهران، ۱۳۹۱/۱۰/۲۹
#نکته_اخلاقی
#هم_نشین_خوبان_باش👆
#نشر_دهید
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht
💛🥀
#حال_خوب😃
انسان خوبی باش!👌
اما وقتت رو
برای اثباتش تلف نکن.
🍃❤️
🦋°•.|من و تنهایی هام🍂
♥️🦋°•.| @tanhaeiham
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🔻 #نماز_شب
▫️یکی از علّتهایی که ما
توفیق #سحرخیزی نداریم
و در وقت آن سنگین هستیم
و گویا گوشهایمان صدای مَلَک منادی راکه همهی اولیاءالله را بیدارمیکند،نمیشود،
🔻این است که:
▪️روح و قلب ما
به خاطر دو مسأله سنگین میشود
یکی از آن دو عامل،
1⃣[لغو و لهو و زیاد حرف زدن است؛]
و دیگری که خیلی انسان را سنگین میکند،
2⃣[غیبت کردن است.]
▫️من عیناً دیدم که
غیبت ،توفیق سحرخیزی را از انسان سلب میکند.
📚کربلاییاحمدتهرانی | پندهایآسمانی
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
حجت الاسلام موســوی سیستــانی
نقل ڪردند: در ایام جــوانی بعد از
ازدواج بچه دار نمیشدم، خــدمـت
آیتالله بروجردی رسیدم و مشڪل
را بازگو ڪردم. آقا هم قندانی ڪـہ
جلــوی دستشــان بود، دست بــردند
مقداری قند جدا ڪردند و فرمودند:
انشاءاللـہ خیـر است. بعدا قندها را
شمـــردم، دیدم هفت عدد، حبه قنـد
میباشد و بعد از ســالیـان طولانــے
خداوند به تعداد همان قندهایی کـہ
حضرت آیتالله بـروجــردی به بنده
عنــایت ڪردند، اولاد نصیبــم ڪرد.
(سه دختــر و چهار پســر)
➮
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃قسمت85
حمیدبرایم یک جعبه ی قیمتی پرازانگشترآورده بود،هرکدام یک مدل.یکی الماس،یکی زمرد،یکی یاقوت.گفتم:"حمید!این هاخیلی قشنگه،ولی بخوام هرده تاانگشتموانگشتربندازم زشت میشه.
"گفت:"همه ی این انگشترهاروبنداز.میخوایم بریم عروسی.".صبح که بیدارشدم خوابم رابرای مادرم تعریف کردم.گفت:"شایدبارداری.بچه هم دختره که خواب طلادیدی."ازاین تعابیری که معمولاخانمهادارند.امادقیقاهمان ساعتی که من خواب دیدم،همه چیزتمام شده بود!گویی حمیدمنتظربودآخرین نگرانی اش رفع بشود.رضایت برادری که موقع اعزام نگرانش کرده بود،بلیط یک پروازبی پایان بود.
پنجشنبه پنجم آذر،آزمون صحیفه ی سجادیه داشتم.بایدبه دانشگاه بین المللی امام خمینی قدس سره میرفتم.تانزدیکی ساعت یک مشغول مرورجزوه بودم.بعدازآزمون،ازدانشگاه تاخانه راپیاده آمدم.میخواستم درخلوت خودم باشم وبادسردآذرماه،سوزآتش فراقی که به جانم افتاده بودراسردکند.
هنوزنرسیده بودم نمازم رابخوانم.پیش خودم میگفتم الان اگرحمیدبودکلی دعوامیکردکه چرانمازم دیرشده است.به نمازاول وقت خیلی اهمیت میداد.هروقت اذان میگفت تاکیدمیکردکه نمازدیرنشود.خودش می آمدسجاده ام راآماده میکرد.چون فرشهای مانوارهای ابریشم داشت،حتماسجاده پهن میکردیاباجانمازروی موکت نمازمیخواند.
به خانه که رسیدم اول نمازم راخواندم وبعدازخوردن ناهار،کنارشومینه درازکشیدم.دم به دقیقه افرادمختلف باگوشی باباتماس میگرفتند.
باباخیلی آرام صحبت میکرد.همان طورکه درازکشیده بودم،دلم هزارراه رفت.نیم نگاهی به پدرم می انداختم وبی صداگریه میکردم.دلم طاقت نیاورد.پیش مادرم رفتم وپرسیدم:"برای چی این همه زنگ میزنن؟خبری شده مگه؟"مادرم گفت:"خبرندارم.نگران نباش.چیزخاصی نیست."امااین زنگ زدن هاخیلی نگرانم میکرد.آن شب باباکلی برایمان خاطره تعریف کرد؛
ازعروسی شان،ازاوایل زندگی،ازبه دنیاآمدن ما.گفت:"وقتی کلاس اول بودی ماموریت های کردستان من هم تموم شدواومدم قزوین.توکه ازدیوارراست بالامیرفتی،یهوساکت وآروم شدی!موهات بلندبود،امامامانت میگفت مگه میخواددرخت انگوربیاره.بذاربعداوقتی عروس شدی،موهات روبلندکن.کلاس سوم که شدی،برعکس همه ی دختراکه توی این سن عاشق موی بلندولباسای پف دارچین چینی هستن،تودوست داشتی چادرسرکنی.مامیگفتیم توبچه ای،نمیتونی چادرروجمع کنی،تااینکه رفتیم مشهد.
خادم حرم گفت دخترتون بزرگ شده.بهتره براش چادربخریدباچادربیادداخل حرم.خیلی خوشحال شدی.وقتی رفتیم داخل مغازه،یه چادرعربی ساتن که دورآستینش گیپورداشت روانتخاب کردی.این طوری شدکه ازحرم امام رضاعلیه السلام به بعدچادرسرکردی."
پدرم درست میگفت.من ازبچگی عاشق چادربودم.البته ازهفت سالگی مقنعه وروسری سرمیکردم،ولی چادرمشکی شده بودآرزوی بچگی های من که درسفرمشهدبه آن رسیدم.
خاطرات قدیم که زنده شد،مادرم هم ازبچگی حمیدتعریف کرد:"حمیدهمیشه میگفت دوست دارم عابدزاده بشم.به فوتبال علاقه داشت.کارش این بودکه توی کوچه بابچه های محل وبرادرهاش فوتبال بازی میکردیابالاستیکهای کهنه تکل بازی میکردن.لاستیک راتوی کوچه باچوب میزدوبعددنبالش می دوید."
روزجمعه هم تماس های پرتکرارباگوشی پدرم ادامه داشت.دلم گواهی بدمیداد.بین همه ی این نگرانی ها،آبجی هم خوابی که شب قبل دیده بودرابرایم تعریف کرد.گفت:"دیشب خواب حمیدرودیدم.بالباس نظامی بود.به من گفت:فاطمه خانم!بروبه فرزانه بگومن برگشتم.
چندباری رفتم به خوابش،ولی باورنکرده.شمابروبگومن برگشتم."
این خواب راکه تعریف کردبنددلم پاره شد.
همه ی آرامشم راازدست دادم.بیشترازهمیشه صدقه انداختم.حالم خیلی بدشده بود.هرکاری میکردم نمیتوانستم معنی این خواب خواهرم رابه چیزی جزشهادتش تعبییرکنم قرآن رابازکردم.آیه ی هفده سوره ی انفال آمد:"ومامومنان رابه پیامدی خوش می آزماییم
."تامعنی آیه راخواندم،روی زمین نشستم.قلبم تندمیزد.گفتم بدبخت شدم.حتمایک چیزی شده.آن شب تولدپسردایی کوچکم دعوت بودیم.به جای خوشی های تولد،تمام حواسم به گوشی بود.دوروزبودکه حمیدتماس نگرفته بود!
شنبه صبح بااین که اصلاحال خوبی نداشتم به دانشگاه رفتم.
گوشی راگذاشته بودم جلوی دستم که اگرحمیدزنگ زد،سریع جواب بدهم.قبل ازاین که حمیدسوریه باشد،همه میدانستندداخل کلاس گوشی راخاموش میکنم،ولی این مدت سرکلاس گوشی همیشه روشن بود.ازچهارشنبه ای که زنگ زده بودسه روزگذشته بود.گفته بودبعدازسه یاچهارروزتماس میگیرد.
&ادامه دارد...
❌❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌❌
🔅سلامتی #امام_زمان (عج)صلوات🔅
•┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈•
🔅نسیـــم بهشـــت
🔅 @nasemebehesht