🔰از جانب حضرت عباس مأموریم که او را بزنیم...! شبى در خواب ديدم كه مادرم به نزد من آمد و گفت اى پسر! پس از مرگ مرا با بينى شكسته به سوى تو می‌آورند! از اين خواب چندى نگذشت كه كاغذى نزد من رسيد كه نوشته بود:مادرت وفات كرده،پس از چندی جنازه او را آوردند. كفن را از روى او گشودم ديدم بينى او شكسته شده! جنازه مادرم را بردم حرم حضرت اباالفضل (ع) و مقابل آن حضرت گذاشتم و عرض كردم:مادر من نماز و روزه اش را نيكو بجا نياورده، پس از او عذاب را برطرف كن.مدتى گذشت كه شبى در خواب ديدم كه شور و غوغائى بر در خانه من است. از خانه بيرون شدم ببينم چيست؟ ديدم مادرم را بر درختى بسته اند و به او تازيانه میزنند! گفتم: براى چه او را میزنيد، گفتند: ما از جانب حضرت ابوالفضل مأموريم كه او را بزنيم تا...ادامه مطلب در👇 https://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2

#دختر_رهبر اینقدر خفن!!! شماهم حدستونو بگید چالش جالبیه... حتما تماشا کنید.. 🚨پیشنهاد ادمین 👏👆

💞💞 فال حافظ 💞💞 💞 ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم می‌دهم که هر چه صلاح و مصلحت می‌بینی برایم آشکار و آرزوی مرا براورده سازی 💞 💞نیت کنید سپس یکی از قلب‌های زیر را لمس کنید💞 💗💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗💗💗💗 💗💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗 💗 خدایا به مـن در زندگے آرامـش عطا فرما💕💕

پاشو نمازت دیر نشه استاد عالی 🔆کانال اختصاصی آیت الله مجتهدی(ره) 🔆 @nasemebehesht

⭕️ کلیپ مهدوی 👤روایت آیت الله مجتهدی تهرانی ♨️نشانه‌های آخرالزمان : ⚠️روزی میشه که مردم شکمشون خداشون میشه... #اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🤲

‼️ خانم ها واقایان‼️ 🔰آکادمی قرآنی استاد جهانگرد برگزار می کند دوره حفظ قرآن کریم تنها با روزی ۲۰دقیقه برای شما عزیزان وبزرگواران👌 ❇برگزاری دوره ی حفظ تخصصی کل قرآن ❇برگزاری دوره ی مهد وزبان آموزی ❇برگزاری دوره ی روخوانی وروانخوانی ❇برگزاری دوره ی تجوید 💯برای تمام سنین ،کلیک کنید شما عزیزان باکمترین زمان به راحتی می تونید حافظ قرآن کریم بشید 😇👏 زیرنظر دکتر مرتضی جهانگرد 👌👇 https://eitaa.com/joinchat/620691512C10b64e4a8e

🌸🍃🌸🍃 مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متحير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيده اند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حال او پرسيدند؟ گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد. نام كتاب: قصص الله يا داستان هايى از خدا نام مؤلف: شهيد احمد ميرخلف زاده و قاسم ميرخلف زاده