eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
🔻خواندن نماز در بهشت 🔸فرزندشان می گوید دوست داشتم ببینم بعد از مرگ ، پدرم چه مقامی دارند، در خواب دیدم پدرم در باغی که رود ها از زیر پایشان جاری است نماز می خوانند. 📕منبع : کتاب سوخته @NASEMEBEHESHT 🌸
🌷🍃🌷🍃🌷 😳😳😑 💢اگر انسان از سه مصیبت پند بگیرد؛ دنیا و مشکلات آن برایش سهل می‌شود❗️ 🔷شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود. (علیه السلام) فرمودند 💠بيچاره فرزند آدم هر روز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى‌شود! ✍مصيبت اول اينكه؛ هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست. ✍دوم اینکه؛ هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند! سپس فرمود: سومى مهمتر از اين است! گفته شد، آن چيست؟ ❤️امام سجاد(علیه السلام) فرمود ✍هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم! 📚بحار الانوار @NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
1_61257163.mp3
3.34M
سه چیز دم مرگ جلوی چشم آدم مجسم میشه👌 1⃣ مال 👈فقط کفن میدم 2⃣ اولاد 👈دفنت میکنیم 3⃣ اعمال 👈تا آخر باهاتم 🎙 مجلس ختم چه کنیم @NASEMEBEHESHT 🌸
🍃💔 نسیم بهشت💔🍃 شـرم مـی‌کنـم بـا تـرازوی کـودک گـرسنـه کنـار خیـابـان، سیـری‌ام را وزن کنــم!! ای کـاش یـک مـاه نیـز مـوظـف بـودیـم از اذان صبـح تـا غـروب آفتاب فقـرا را سیـر کنـیـم!! نـه ایـن کـه گـرسنـگـی و تشـنگـی کشـیـده تـا فقـط رنـج آن‌هـا را درک نـمـاییـم!! آری هـزاران بـار افسـوس کـه دیـریسـت، وا مـانـده‌ایـم در ظاهـر دیــن!! دهـانمـان پـر شـده اسـت از غلـظـت تلفـظ حـرف <ض> در کـلـمـه "و لا الضالین"!! ولــی غـافـل از آن کـه خـود عمـریسـت در گمـراهـی بـه سـر مـی‌بـریـم....!! بـه راسـتی مـا بـه کجـا مـی‌رویـم؟! وچـه زیبـاسـت ایـن جـمـلـه؛ روزه داران هیـچ گـاه حـال گـرسنـگان را درک نخـواهنـد کــرد، زیــرا بــه افـطار اطـمـیـنـان دارنــد . . . ❤️🍃🌹🍃💕🌹🍃❤️🍃💕🌹 @nasemebehesht 🌸
امیرالمؤمنین علیه السلام از مقابل دکه قصّابی می گذشت. قصاب گفت: ای امیرالمؤمنین! گوشت چاق و خوب موجود است. امام علی علیه السلام فرمود: پول آن موجود نیست. قصاب گفت: من مهلت می دهم و صبر می کنم. امام علیه السلام پاسخ داد: من بر نخوردن گوشت صبر می کنم.  و افزودند: خداوند متعال پنج چیز را در پنج چیز دیگر قرار داده است: 🌱عزّت را در بندگی 🌱 ذلّت را در معصیت 🌱 حکمت را در کم خوردن و خالی بودن شکم 🌱هیبت و ابّهت را در روی آوردن به نماز شب 🌱و ثروتمندی و بی نیازی را در قناعت. 📚ارشاد القلوب @nasemebehesht 🌸
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#آخرین_عروس 🎀 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت0⃣1⃣ هوا ديگر تاريك شده است. چند سربازى كه ه
🎀 😘 ⃣1⃣ ــ امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به بغداد بروم. او نشانه هاى كنيزى را به من داد و من بايد آن كنيز را خريدارى كنم. با شنيدن اين سخن مقدارى به فكر فرو مى روم. امام و خريدن كنيز! آخر من چگونه براى جوانان بنويسم كه امام مى خواهد كنيزى براى خود بخرد. در اين كار چه افتخارى وجود دارد؟ چرا امام به بِشر گفت كه اين مأموريّت براى تو افتخارى هميشگى خواهد داشت؟ در همين فكرها هستم كه صداى بِشر مرا به خود مى آورد: ــ به چه فكر مى كنى؟ مگر نمى دانى امام هادى(ع) مى خواهد براى پسرش همسر مناسبى انتخاب كند؟ ــ يعنى امام حسن عسكرى(ع) تا به حال ازدواج نكرده است؟ ــ نه، مگر هر دخترى لياقت دارد همسر آن حضرت بشود؟ ــ يعنى اين كنيزى كه شما براى خريدنش مى رويد قرار است همسر امام عسكرى(ع) بشود؟ ــ آرى، درست است او امروز كنيز است; امّا در واقع ملكه هستى خواهد شد. من ديگر جواب سؤال خود را يافته ام. به راستى كه اين مأموريّت، مايه افتخار است.26 اكنون نگاهى به تو مى كنم. تو ديگر خسته نيستى. مى دانم مى خواهى تا همراه بِشر بروى. ما به سوى بغداد مى رويم... فاصله سامرّا تا بغداد حدود 120 كيلومتر است و ما مى توانيم اين مسافت را با اسب، دو روزه طى كنيم. شب را در ميان راه اتراق كرده و صبح زود حركت مى كنيم. در مسيرِ راه بِشر به ما مى گويد: ــ فكر مى كنم اين كنيزى كه ما به دنبال او هستيم اهل روم باشد. ــ چطور مگر؟ ــ آخر امام هادى(ع) نامه اى را به من داد تا به آن كنيز بدهم اين نامه به خط رومى نوشته شده است. ــ عجب! تو نگاهى به من مى كنى. ديگر يقين دارى اين كنيزى كه ما در جستجوى او هستيم همان مليكا است. همان بانويى كه دختر قيصر روم است و... ما بايد قبل از غروب آفتاب به بغداد برسيم و گرنه دروازه هاى شهر بسته خواهد شد. پس به سرعت پيش مى تازيم. موقع غروب آفتاب مى رسيم. چه شهر بزرگى! بغداد پايتخت فرهنگى جهان اسلام است. در اين شهر، شيعيان زيادى زندگى مى كنند. بِشر دوستان زيادى در اين شهر دارد. به خانه يكى از آنها میرويم. صبح زود از خواب بيدار مى شوم. بِشر هنوز خواب است: ــ چقدر مى خوابى، بلند شو! مگر يادت رفته است كه بايد مأموريّت خود را انجام بدهى؟ ــ هنوز وقتش نشده است. امروز سه شنبه است; ما بايد تا روز جمعه صبر كنيم. ــ چرا روز جمعه؟ ــ امام هادى(ع) همه جزئيّات را به من گفته است. روز جمعه كشتى كنيزان از رود دجله به بغداد مى رسد. عجله نكن! دجله رود پر آبى است كه از مركز شهر مى گذرد، از شمال بغداد وارد مى شود و از جنوب اين شهر خارج مى شود. كشتى هاى كوچك در آن رفت و آمد دارند. اكنون مليكا در راه بغداد است. خوشا به حال او! همه زنان دنيا بايد به او حسرت بخورند. درست است كه الآن اسير است; امّا به زودى همه فرشتگان اسير نگاه او خواهند شد. بايد صبر كنيم تا روز جمعه فرا رسد. چند روز مى گذرد، همراه با بِشر به كنار رود دجله مى رويم. چند كشتى از راه مى رسند، كنيزهاى رومى را از كشتى پياده مى كنند. آنها در آخرين جنگ روم اسير شده اند. كنيزان را در كنار رود دجله مى نشانند. چند نفر مأمور فروش آنها هستند. ما چگونه مى توانيم در ميان اين همه كنيز، مليكا را پيدا كنيم؟ بِشر رو به من مى كند و مى گويد: اين قدر عجله نكن! همه چيز درست مى شود. بِشر به سوى يكى از مأموران مى رود. از او سؤال مى كند: ــ آيا شما آقاى نَحّاس را مى شناسى؟ ــ آرى، آنجا را نگاه كن! آن مرد قد بلند كه آنجا ايستاده است، نَحّاس است. ما به سوى او مى رويم. او مسئول فروش گروهى از كنيزان است. بِشر از ما مى خواهد تا گوشه اى زير سايه بنشينيم. ساعتى مى گذرد، كنيزان يكى پس از ديگرى فروخته مى شوند. فقط چند كنيز ديگر مانده اند. يكى از آنها صورتش را با پارچه اى پوشانده است. يك نفر به اين سو مى آيد، مثل اينكه يكى از تاجران بغداد است كه هوس خريدن كنيز كرده است. مرد تاجر رو به نحّاس مى كند و مى گويد: ــ من آن كنيز را مى خواهم بخرم! ــ براى خريدن آن چقدر پول مى دهى؟ ــ سيصد سكّه طلا! ــ باشد، قبول است، سكّه هاى طلايت را بده تا بشمارم. ــ بيا اين هم سه كيسه طلا! در هر كيسه، صد سكّه طلاست. صدايى به گوش مى رسد: آهاى مردِ عرب! اگر سليمانِ زمان هم باشى به كنيزى تو در نمى آيم. پول خود را بيهوده خرج نكن! به سراغ كنيز ديگر برو. نحّاس تعجّب مى كند، اين كنيز رومى به عربى هم سخن مى گويد. ... ✨🔮الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🔮✨ @NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
تکنیک های مهربانی_۱۰.mp3
9.2M
💞 ۱۰ با سهیم کردنِ دیگران در نیّات و اعمالِ خیرت؛ شعاعِ دایره ی محبتت رو بیشتر کن! وقتی از دور، به دیگران، حتی اهالیِ برزخ، فکر میکنی و در عملِ خیرت سهیم شون میکنی؛ قلبت وسیع میشه... و بقیه راحت توی قلبت جا میشن و امنیت میگیرن! @NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
💖💖امیرمومنان حضرت علی ع شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است: 1⃣🔹جز به خدا امیدوار نباشید . 2⃣🔹️ غیر گناه خود از چیزی نترسید. 3⃣🔹️اگر چیزی را بلد نیستید از گفتن نمی دانم خجالت نکشید. 4⃣🔹اگر چیزی را نمی‌دانید در یادگیری آن خجالت به خود راه ندهید . 5⃣🔹️ همواره صبر پیشه کنید که صبر در ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که سر نداشته باشد خیری در آن نیست و ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد. 📚 نهج البلاغه - صبحی صالح، ص482 @NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
☝️ ☘ 🌿 اي جوان عزيز كه به دنبال سير وسلوك ميباشي، تو هنوز با پدر و مادرت تند هستي، به ديگران پرخاش ميكني، آن وقت انتظار داري سالك الي الله هم بشوي؟! . 🌷 اگر هم از قبر بيرون آيد و استاد سير وسلوكت شود، اگر عاق والدين باشي، به جايي نميرسي! @NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
✍️مردی نزد (ص) آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک می‌کنم. 💠پیامبر (ص) فرمود: را ترک کن. 🔸مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفته‌ام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسول‌الله! تو همه راه‌ها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم. 📚میزان الحکمه، جلد 8، صفحه 344 📚مضمون روایت، جلد 8، صفحه 345 @NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
1_61904782.mp3
4.5M
اگه تو بهشت خونه میخوای چهار صفت داشته باش 🏡🏰 🎙 خانه دنیا ماندگار نیست خانه بهشت همیشگی است @NASEMEBEHESHT 🌸
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#آخرین_عروس 🎀 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت1⃣1⃣ ــ امام نامه اى را با كيسه اى به من دا
💜 😘 ⃣1⃣ ــ من آن كنيز را مى خواهم بخرم! ــ براى خريدن آن چقدر پول مى دهى؟ ــ سيصد سكّه طلا! ــ باشد، قبول است، سكّه هاى طلايت را بده تا بشمارم. ــ بيا اين هم سه كيسه طلا! در هر كيسه، صد سكّه طلاست. صدايى به گوش مى رسد: آهاى مردِ عرب! اگر سليمانِ زمان هم باشى به كنيزى تو در نمى آيم. پول خود را بيهوده خرج نكن! به سراغ كنيز ديگر برو. نحّاس تعجّب مى كند، اين كنيز رومى به عربى هم سخن مى گويد. او جلو مى آيد و به كنيز مى گويد: ــ درست شنيدم، تو به زبان عربى سخن مى گويى؟ ــ آرى. ــ نكند تو عرب هستى؟ ــ نه، من رومى هستم. ولى زبان عربى را ياد گرفته ام. مرد تاجر جلو مى آيد و به نحّاس مى گويد: حالا كه اين كنيز عربى حرف مى زند، حاضر هستم پول بيشترى برايش بدهم. بار ديگر صداى كنيز به گوش مى رسد: يك بار به تو گفتم من به كنيزى تو در نمى آيم. نحّاس رو به كنيز مى كند و مى گويد: ــ يعنى چه؟ آخر من بايد تو را بفروشم و پول آن را تحويل دهم. اين طور كه نمى شود. ــ چرا عجله مى كنى؟ من منتظر كسى هستم كه او خواهد آمد. ــ چه كسى خواهد آمد؟ نكند منتظر هستى كه جناب خليفه براى خريدن تو بيايد؟ ــ به زودى كسى براى خريدن من مى آيد كه از خليفه هم بالاتر است. نحّاس تعجّب مى كند، نمى داند چه بگويد، در همه عمرش كنيزى اين گونه نديده است. اكنون بِشر از جاى خود بلند مى شود. او الآن يقين كرده است كه گمشده خود را يافته است. خودش است. او مليكا را يافته است! !! تعجّب نكن! او براى اين كه شناسايى نشود نام خود را تغيير داده است. اگر مسلمانان مى فهميدند كه او دخترِ قيصر روم است هرگز نمى گذاشتند به محبوب خود برسد. من فكر مى كنم كه در آن ديدارهاىِ شبانه، امام از او خواسته است تا نام نرجس را براى خود انتخاب كند. وقتى او اسير شد و مسلمانان از نام او سؤال كردند و او در جواب همين نام جديد را گفت. آرى، تاريخ ديگر اين نام را هرگز فراموش نمى كند، به زودى "نرجس" مايه افتخار هستى خواهد شد! ما هم ديگر نبايد بانو را به نام اصلى اش صدا بزنيم; زيرا با اين كار خود باعث مى شويم تا همه به رازِ او پى ببرند. ما از اين لحظه به بعد او را به نام جديدش مى خوانيم: نرجس! چه نام زيبايى! بِشر به سوى نحّاس مى رود: من اين خانم را خريدارم. صداى كنيز به گوش مى رسد: وقت و مال خويش را تلف نكن. بِشر نامه اى را كه امام هادى(ع) به او داده بود در دست دارد، با احترام جلو مى رود و نامه را به بانو مى دهد و مى گويد: بانوى من! اين نامه براى شماست. نرجس نامه را مى گيرد و شروع به خواندن مى كند. نامه به زبان رومى نوشته شده است. هيچ كس از مضمون آن خبر ندارد. نرجس نامه را مى خواند و اشك مى ريزد. چه شورى در دل بانو به پا شده است؟ خدا مى داند. اكنون او پيامى از دوست ديده است، آن هم نه در خواب، بلكه در بيدارى! نحّاس رو به بانو مى كند و مى گويد: تو را به اين پيرمرد بفروشم؟ نرجس رضايت مى دهد، پيرمرد سكّه هاى طلا را به نحّاس مى دهد. نرجس برمى خيزد و همراه بِشر حركت مى كند. او نامه امام را بارها بر چشم مى كشد و گريه مى كند. گويى كه عاشقى پس از سال ها، نشانى از محبوب خود يافته است. نرجس آرام و قرار ندارد، عطر بهشت را از آن نامه استشمام مى كند.27 ما بايد هر چه زودتر به سوى سامرّا حركت كنيم... به شهر سامرّا مى رسيم، نزديك غروب است. وارد شهر مى شويم. حتماً يادت هست كه رفتن به خانه امام هادى(ع) جرم است! ما بايد به خانه بِشر رفته و در فرصت مناسبى خود را به خانه امام برسانيم. امشب هوا خيلى تاريك است و ما مى توانيم از تاريكى شب استفاده كنيم. نيمه شب كه شد، آماده حركت مى شويم. بِشر از ما مى خواهد كه خيلى مواظب باشيم و بدون هيچ سر و صدايى حركت كنيم. وارد محلّه عسكر مى شويم و نزديك خانه امام مى ايستيم. تو باور نمى كنى لحظاتى ديگر به ديدار امام خواهى رسيد. اشكت جارى مى شود. صدايى به گوش مى رسد: خوش آمديد! بِشر وارد خانه مى شود، زانوهاى نرجس مى لرزد، بوى گل محمّدى به مشامش مى رسد. اينجا بهشت نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است . امام هادی (ع) به استقبال او می آید. نرجس سلام می کند و جواب می شنود. ... ✨💜الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💜✨ @NASEMEBEHESHT 🌸