eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜ 🌹🍃 حکایت زیبا 🌹🍃 💚👈یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط (ره) می گوید: شبی وارد جلسه شدم، کمی دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد، یکی را دیدم که ریشش را تراشیده بود، در دل ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که چرا این شخص چنین کرده است. 💜👈جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود، ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: 🔸به ریشش چه کار داری؟ ببین اعمالش چگونه است، شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری! 📚 کیمیای محبت... 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
بسم الله✨ 🌹سلسله دروس اخلاقی مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی🌹 آدم باید پاک باشه تا نمازی که میخونه نتیجه داشته باشه (پاکی از گناه،چشممون ،گوشمون گناه نکنه و..) 🌿یه وقتی به مرحوم استاد ما آ شیخ احمد برهان یه کسی گفت که،فلان عبادت این همه ثواب تو مفاتیح نوشته ،این دعا اینقدر ثواب،اون دعا بخونه اینقدر ثواب،تعجب میکرد! بعد ایشون فرمودند دعا کن ثواب دونمون سوراخ نباشه، ماها ثوابدونامون سوراخه،هی شیر میریزی تو این ظرف ولی سوراخه میره 🍁ور نه موش دزد در انبار ماست گندم اعمال چهل ساله کجاست اول ای جان دفع شر موش کن بعد از آن در جمع مردم کوش کن🍁 ما موش دزد داریم،باید این موش دزد رو فکری به حالش کنیم،ردش کنیم بره یه کاریش کنیم موش دزد همون اخلاقه رذیلست،تکبره،محبت دنیاست،تا ردش نکنیم این نمازها 🌳روایته اگه میخای با خدا حرف بزنی نماز بخون، اگه میخای خدا باهات حرف بزنه قرآن بخون قرآن میگه مبادا زن و بچه و مال شما رو از یاد خدا باز داره ولی خدا یه جا دیگه از یه عده تعریف میکنه تجارت و کسب مانع از یاد خداشون نیست،کسانی که تو پول میلولن ولی یاد خدا فراموششون نمیکنه خمس میده مسجد میسازه و ... 🌳روایته مردی نزد حضرت امیر آمد گفت گناه بسیار کرده ام،صحیفه اعمال خویش سیاه کردم،دعا کن خدا مرا بیامرزد 1⃣حضرت فرمود؛استغفار کن 2⃣دومی اومد گفت فقیرم حضرت گفت استغفار کن 3⃣سومی اومد گفت زراعت من خشک دعا کنید خدا بارون بفرسته 4⃣چهارمی اومد گفت مال بسیار دارم اولاد ندارم 5⃣پنجمی گفت باغ و بوستان من کم میوه میده، حضرت به همشون گفت استغفار! ابن عباس میگوید در خدمت حضرت بودم گفتم یا امیر المومنین سوالات مختلفه نمودند،یک جواب فرمودی! حضرت فرمودند؛آیا نشنیدی در قرآن آمده؛ (استغفروا ربّکم انّه کان غفاراً یرسل السماء علیکم مدراراً و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهاراً؛ و گفتم:از پروردگارتان،آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است،[اگر از خدا آمرزش بخواهید] ابرهای پر باران برای شما می فرستد،تا باران های سودمند بر شما فرو ریزند و شما را با اموال و پیروانی یاری می کند و بوستان های انبوه،از درختان،برای شما پدید می آورد و جویبارهایی،برایتان، قرار می ده) .(سوره ی نوح، آیه ی10ـ 12) 🌳روایته استغفار چهار خاصیت داره 1⃣ غم و غصه اش از بین میره (روایته اگه یه شیعه در شرق عالم گرفتار میشه در غرب عالم غم و اندوه شیعه میگیره) (تسبیح و بردار صد تا استغفار کن) 2⃣از ترس ها و خوف در امانه 3⃣نداری اش درست میشه 4⃣از جایی که گمان نداره براش روزی میرسه(رزق همش پول نیست ،رزق معنوی مهمتره،دوست خوب،همسر خوب،همسفر خوب،همسایه خوب،مسجد نزدیک خونه،اینا همه رزقه و..: ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
🌸 هـــــࢪڪس ٺـقـۅاۍ الہۍ پێــشہ ڪند خــڊاۅنڊ ࢪاه گــشاێشۍ بࢪاۍ اۅ فࢪاهم میڪند🌸 ☘️طڵاق ۲☘️ 🌺 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
4_5850726870064037926.mp3
3.6M
🎙استاد شجاعی ❣نمـــاز : ملـاقات با خداست! برای این ملاقات آماده شو؛ عطری بزن، لباسـی عوض کن، مسواکی بزن، سجاده قشنگی پهن کن، آراسته و شیـ🎀ــک توی این جلسه ی دونفره حاضر شو. 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
>⏰~ . عیب‌ازماست‌ڪھ هرصبح.. نمیبینیمت!🕯 چشـم‌بیمآرشـدھ.. تار شدن‌هم؛دارد!💊•• . 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[💭• •💭] ‌° [🕜]چھاردقیقہ‌وقت‌بزاریدببینید… مصآحبہ‌اےتڪآن‌دهنده‌در،رابطہ‌با [؏ج]🌻 فکرمیکنی [؏ج]‌دوسِت‌داره؟!🌝🌸 ° حتماببینید…!💥 …🔥 …(; 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش 📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_هشتم 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. 💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!» 💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» 💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» 💠 قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد... &ادامه دارد.... ❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
محبوب من! اما زنده ماندن بی شما دشوار است... 🌱 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
✨﷽✨ 🏴داستان واقعی حاج حسین خیّر ✍امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد... خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! » رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟» از خواب پرید و به کربلا برگشت... 💥حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود، می بینی اگر اینروزها زائر اربعينی را یا اینکه اصلا گرفته است اگر چشم حضرت زهرا سلام الله علیها تورا و خودت زائر اربعين هستی، حتماً و تا می توانی بازار دعایِ فرج مولا جانت را گرم کن،به همه ی مسافران جاده ی کربلا بگو مهمترین احتیاج و دعای ما ظهور امام زمانمان است... ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht
(تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ چهارشنبه 👈 30 مهر 99 👈 4 ربیع الاول 1442👈 21 اکتبر 2020 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🐪 خروج پیامبر " صلی الله علیه و اله " از غار ثور و حرکت به سوی مدینه . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 👶مناسب زایمان و نوزادش مبارک و محبوب خواهد شد .ان شاءالله 🚘مسافرت : مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد و خوف حادثه دارد . 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ درو غلات . ✳️ و امور زراعی و کشاورزی نیک است . 📛 برای دیدارهای سیاسی خوب نیست . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه)، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله 💉💉حجامت خون دادن فصد باعث درد سر می شود . 💇‍♂💇اصلاح سر و صورت باعث غم و اندوه می شود . 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی ۵ سوره مبارکه " مائده " است. الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین .... و مفهوم آن این است که منفعتی به خواب بیننده برسد و شاید به طریق دیگری خوشحال گردد. ان شاءالله.و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
CQACAgQAAx0CU9r2GAACB1Nfi8-EfgHVjQluxLmqr2loJ-sH7QACEAYAAm7sSVIHrjCxxgFYiBsE.mp3
10.25M
﷽ 🌷سلسله دروس اخلاقی مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)🌷 جلسه 6⃣1⃣ ⏰ زمــان: ۲۰ دقیقه ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
📝 👌 خواستند را بُکشند، یوسف نمرد... خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت... خواستند او را بفروشند که برده شود، پادشاه شد... خواستند محبتش از دل پدر خارج شود، محبتش بیش‌تر شد... از نقشه‌های نه‌باید دلهره داشت... چرا که اراده‌ی خداوند بالاتر از هر اراده‌ای است... یوسف می‌دانست، تمام درها بسته هستند، امّا به خاطر خدا، حتّی به سوی درهای بسته هم دوید... و تمام درهای بسته برایش باز شد... اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد، به دنبال درهای بسته برو.. چون خدای "تو" و "یوسف" یکیست! 🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📚 میزان نفقه ⁉️ زن که بر شوهر واجب است، چه مقدار است؟ ✅ عبارت است از هر آنچه زن به طور متعارف به آن احتیاج دارد، 👈مانند غذا و وسایل مورد نیاز آن، لباس، مسکن، هزینۀ درمان بیماری های متعارف و نظافت و ... به مقدار و کیفیتی که برای امثال او متعارف است. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خامنه ای
🔰 پیامبر اکرم (ص) در یکی از سخنان نورانی خود خوشبخت واقعی را معرفی کردند. 🌷 عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (ص) عن رسول الله(ص): هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي أَنَّ السَّعِيدَ كُلَّ السَّعِيدِ حَقَّ السَّعِيدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ. 🌷 امام حسین(ع) از مادرش فاطمه(ع) از رسول خدا(ص) روایت کرد که فرمود: این جبرئیل است که به من خبر می‌دهد که خوشبخت، خوشبخت کامل و خوشبخت واقعی کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگ دوست بدارد. 📚‌ امالی شیخ صدوق، ص۱۸۲ 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ تخت فولاد در کلام ایت الله فاطمی نیا ایت الله مهدوی شیخ حسین انصاریان و.......
📜در محضر امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام: <<انَّ اللّه َ أمَرَ بِالشُّکرِ لَهُ و لِلوالِدَینِ، فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لَم یَشکُرِ اللّه َ>> 🔰خداوند به سپاس گزارى از خود و پدر و مادر فرمان داده است؛ 🔰پس هر که از پدر و مادرش سپاس گزارى نکند، خداوند را سپاس نگفته است! 📚الخصال|ص ۱۵۶
✨✨✨🌹 ✨✨🌹 ✨🌹 🌺 🌺 ✨وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا ✨فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ ✨مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۸۵﴾ ✨و هر كه جز اسلام ✨دينى ديگر جويد هرگز ✨از وى پذيرفته نشود و ✨وى در آخرت از زيانكاران است (۸۵) 📚سوره مبارکه آل عمران ✍آیه ۸۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 پیامبر رحمة للعالمین، چه افرادی را سه بار لعنت می‌کند! کوتاه و شنیدنی استاد
✅ قال الباقر علیه السلام : اِنَّ اَکْمَلَ المُؤْمِنینَ ایمانا اَحْسَنُهُمْ خُلُقا؛ ( الشافی ، ص 544 ) کامل ترین مؤمنین از نظر ایمان نیکوترین آنها از نظر اخلاق است. ✳️ این تصوّر که اگر عقاید و معارف الهی در قلب انسان مستحکم بود ، اعمال شرعی و وظایف معمولی زندگی را هم انجام داد ، ایمانش کامل است ، اگر چه به فضایل اخلاقی توجّه نکند و آنها را مهم نشمرد و در خودش نیز آنها را به وجود نیاورد ، از اخلاق بد اجتناب نکند، ❌ این یک تصوّر غلط و باطلی است، اخلاق یک رکنِ اصلیِ ایمان است که موجب کمال ایمان می شود. و اگر کسی آن را نداشته باشد ، ایمان او کامل نیست. مثلاً تواضع نکردن، سخاوت نداشتن ، ترحّم نکردن ، محبت نداشتن به دیگران و ... اینها حرام فقهی و شرعی نیست ، امّا نبودن آنها نقص ایمان است. 🔵👈 بنابراین ایمان یک مؤمن آن وقتی کامل است که این خصوصیات اخلاقی را هم داشته با شد. البته اخلاق در این روایات به معنای ، خُلقِ خوش در اصطلاح فارسی ( خوشرو و خوش اخلاق بودن با این و آن ) نیست . بلکه مراد ، فضائل نفسانی است که یکی از آنها هم البته همین خوش خُلق بودن و بد اخلاقی نکردن است. اینها پایه های اصلی دین محسوب می شوند. شرح حدیث از حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی) [10 /9/ 87]
در قبر از چه می پرسند؟ 🍁ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻭ ﺍﻟﻪ ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺖ؟ ، ﻛﺘﺎﺑﺖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﺻﻮﻝ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺑﺮﺧﻲ ﻣﺤﻮﺭﻱ ﻭ ﻣﻬﻢ ﻫﻢ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻘﻴﺪه ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﻜﻤﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻳﺎ ﺧﻴﺮ، ﻣﺜﻠﺎً ﺍﺯ ، ﺭﻭﺯﻩ، ، ﺯﻛﺎﺕ ﻭ ﺣﺞ، ﻃﺮﻳﻖ ﻛﺴﺐ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻳﺎ ﺧﻴﺮ، ﺷﻴﻮه ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ، ﺷﻴﻮه ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ‌ﻫﺎ ﻫﻢ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻳﻦ‌ﻫﺎ ﺗﺮﻳﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺩﻳﻨﻲ ﻣﺎﺳﺖ. ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﺴﻲ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﻣﺆﻧﻢ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻣﺤﻜﻤﻲ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻟﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺻﻠﻲ ﺑﻲ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺑﻮﺩﻩ، ﻳﺎ ﺣﺮﺍﻡ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﻤﺮﺵ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮﺩﻩ، ﻳﺎ ﺣﻖ ﺑﻲ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻳﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺆﺍﻝ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﺎ، ﺁﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺭﺍ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺁﺯﻣﺎﻳﻲ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ. 📚از احتضار تا عالم قبر ، حجت الاسلام مسعود عالی
♥️🌿 امام سجاد علیه السلام: راضے بودن بــه سخت ترین مقدرات الهے از عالے ترین مراتب ایمان و یقین است. 📗 مستدرک الوسائل ج۲ ص۳۱۴
کسانی که قالی می‌بافند.. یک نگاه به نقشه دارند ویک نگاه به قالی؛ ما نیز بایدچشم به قرآن داشته باشیم و بر اساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم.. این است که قرآن می‌فرماید: { یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیاً } "خذ الکتاب" یعنی کتاب را بگیر؛ یعنی بی‌نقشه نباش... !! «سوره‌ مریم» (استادرنجبر)
🔻حُرمت‌شکنی ممنوع🔻 قرآن کریم می‌فرماید: 🕋 وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمٰاتِ اللّٰهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ. (حج/۳۰) 💢 هر کس آنچه را که خداوند محترم شمرده است، گرامی بدارد، قطعاً برای او نزد پروردگارش بهتر است. حُرُمٰاتِ اللّٰهِ👈 یعنی آن چیزهایی که خدا براشون حرمت قائل شده. مثل👈 قوانین الهی و دستورات شرعی، ، و.... ✅️ قرآن می‌فرماید اگر حرمت‌شکنی کنید، هیچ ضرری به خدا و دین خدا نمی‌زنید... احترام به قوانین و مقدّسات الهی به نفع خود شماست👈 «فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ» و پاداش این احترام نزد خداوند محفوظ است👈 «عِنْدَ رَبِّهِ» ❤️ پس دستورات الهی رو با احترام و عظمت یاد کنیم، و در اجرای اونها، با نشاط و حسّاس باشیم:☺️ 👈 خدا هیچ نیازی به نماز و روزه و عبادات ما نداره... اینها به درد خودمون میخوره.. «فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ» پس: ⚠ حرمت‌شکنی نکنیم..
🌷ضررهای ترک نماز: 🌷۱.ومن اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا.۱۲۴طه زندگی تنگ و ناگوارمیشود 🌷۲.ومن یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین...۳۶ و۳۷زخرف شیطان همدمش میشودواوراازراه خدابازمیداردوخیال میکندکه راه درست همان است. 🌷۳.قالوالم نک من المصلین.۴۳مدثر اهل جهنم میگن علت جهنمی شدن ما،ترک نمازاست 🌷۴.فخلف من بعدهم خلف اضاعواالصلوة واتبعوالشهوات فسوف یلقون غیا.۵۹مریم ضایع کردن نمازوپیروی ازشهوات،عاقبتش بدبختی و جهنم است 🌷۵.اذانادیتم الی الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذالک بانهم قوم لایعقلون.۵۸مائده جدی نگرفتن نماز،ازبی عقلی است 🌷۶.استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون۱۹ مجادله ترک نمازباعث تسلط شیطان وفراموشی خدا وازحزب شیطان بودن وزیان میشود ‏ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✨💫✨💫✨💫✨ 💢سوال : ⁉️ در چه صورت می توان مرجع تقلید را تغییر داد؟ ✅ پاسخ: 👇👇 اگر بخواهد بعد از عمل، به فتوای مجتهد دیگر عمل کند در این صورت حکم رجوع و عدول را پیدا می کند. بدیهی است که عدول در تقلید و تغییر دادن مرجع تقلید اگر یقین و علم پیدا کند که آن مرجع دیگر اعلم است؛ لازم است. [1]؛ [2] ⁉️اما در صورت علم به تساوی آیا باز عدول جایز است یا نه؟ ✅ پاسخ: 👇👇 📝آیت الله خامنه ای: بنابر احتیاط واجب، رجوع به مساوی جایز نیست. [6] 📝آیات عظام مکارم و نوری: در خصوص مسائلی که تقلید (عمل) کرده، رجوع به مساوی جایز نیست. [7] 📝آیات عظام بهجت و سیستانی: اگر در علم و ورع مساوی باشند، رجوع به مساوی در مسائل غیر مرتبط به هم جایز است؛ برای مثال نمی تواند در مسائل احکام روزه مسافر باقی بماند و در احکام نماز رجوع کند. [8] 📝آیت الله وحید: باید به فتوایی عمل کند که مطابق احتیاط است و اگر احتیاط ممکن نبود و یا مشقت داشت، می تواند به فتوای دیگری عمل کند.. [9] [10] 📝آیت الله صافی: در خصوص مسائلی که یاد گرفته، بنابر احتیاط واجب رجوع به مساوی جایز نیست. [5] 📝آیت الله تبریزی: در خصوص مسائلی که یاد گرفته، رجوع به دیگری جایز نیست. [4] 📝آیات امام و فاضل: آری، رجوع به مساوی جایز است. [3] 📚 منبع: [1] رساله دانشجویی، ص49. [2] اقتباس از سؤال 1340 (سایت: ۱۳۳۵). [3] وحید، توضیح المسائل، م 4. [4] استفتائات، س 11. [5] جامع الاحکام، ج 1، س 18. [6] خامنه ای، اجوبة الاستفتائات، س 31. [7] مکارم، استفتائات، ج 2، س 14 و ج 1، ص 26؛ استفتائات، ج 2، س 12. [8] وسیلة النجاة، ج 1، م 4؛ سیستانی، تعلیقات علی العروة، م 11 و 13. [9] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه: رجوع از مرجع تقلید، سؤال 2026 (سایت: ۲۲۵۲). [10] توضیح المسائل، م 4.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠چرا هر چه قدر صدا میزنم خــدا جوابم رو نمیده ؟😔 ⚜اگـــر نا امیدی از رحمت خـــدا این رو حتـــما بیین.👌👌 فوق العـــاده است 😍 نظرت عوض میشه💯
🍃 امام کاظم علیه السلام : 🌸 براى بازداشتن نفْس خود از خواهش‌هايش با آن مبارزه كن، كه مبارزه با نفْس، همچون مبارزه با دشمنت، بر تو واجب است. 🌷 تحف العقول ص۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش 📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_نهم 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم ک
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می‌پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد. 💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت می‌کرد، از دیشب قطره‌ای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت. 💠 بین هوش و بی‌هوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم می‌شنیدم تا لحظه‌ای که نور خورشید به پلک‌هایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری‌اش بادم می‌زد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمی‌آمد دیشب کِی خوابیدم که صدای نیمه‌شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد. 💠 سراسیمه روی تشک نیم‌خیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق می‌چرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده‌های شیرینش و از همه سخت‌تر سکوت آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بی‌رحمانه به زخم‌هایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم می‌خواستم. 💠 قلبم به‌قدری با بی‌قراری می‌تپید که دیگر وحشت و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به‌جای اشک خون می‌بارید! از حیاط همهمه‌ای به گوشم می‌رسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. به‌سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدم‌هایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. 💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه‌های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه‌ها بودند، همچنان جعبه‌های دیگری می‌آوردند و مشخص بود برای شرایط آذوقه انبار می‌کنند. 💠 سردسته‌شان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف می‌رفت، دستور می‌داد و اثری از غم در چهره‌اش نبود. دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکه‌ای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زن‌عمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟» 💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زن‌عمو هم آرام‌تر از دیشب به رویم لبخند می‌زند. وقتی دید صورتم را با اشک شسته‌ام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفته‌ام برگردد که ناباورانه خندیدم و به‌خدا هنوز اشک از چشمانم می‌بارید؛ فقط این‌بار اشک شوق! دیگر کلمات زن‌عمو را یکی درمیان می‌شنیدم و فقط می‌خواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت. 💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمی‌توانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خنده‌اش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس‌فردا شب عروسی‌مونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو می‌رسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟» صدایش قطع و وصل می‌شد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشین‌شون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبال‌شون.» 💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده باشی تا برگردم!» انگار اخبار به گوشش رسیده بود و دیگر نمی‌توانست نگرانی‌اش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!» 💠 با هر کلمه‌ای که می‌گفت، تپش قلبم شدیدتر می‌شد و او عاشقانه به فدایم رفت :«به‌خدا دیشب وقتی گفتی خودتو می‌کُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!» گوشم به حیدر بود و چشمم بی‌صدا می‌بارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمی‌تونه از سمت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»... &ادامه دارد.... ❌کپی رمان بی اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 •┈┈••✾❀🌺❀✾••┈┈• 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht