eitaa logo
نشریه ۶۱
420 دنبال‌کننده
13 عکس
0 ویدیو
14 فایل
نشریه ۶۱ هیئت ثارالله رهروان امام و شهدا زنجان ارتباط با سردبیر نشریه : @alrahiile
مشاهده در ایتا
دانلود
.🪴نهایت عشق . .📌 . .📝 حول، یک ضرورت همیشگی برای جامعه است که در مقابل محافظه کاری قرار دارد. تحول خواهی الزامات و باید های خاص خود را دارد و برای یک جامعه انقلابی ضروریست که در مواقع نیاز ،برای تغییر ساختار های داخلی هم مدیرانی تحول خواه داشته باشد هم مردمی تحول خواه. هر انسانی ذاتا دوست داردوقتی چیزی را بدست می آورد حفظ کند و کمتر پیش می آید از چیزی که دارد انفاق کند،اما خداوند در قرآن همواره انسان را به سمت انفاق از آنچه که دارد تشویق میکند. گرچه انسان گرایش به حفظ وضع موجود دارد اما خداوند حیات بشری انسان را به گونه ای طراحی کرده که همیشه انسان نیازمند تغییر است. چندسال پیش مقام معظم رهبری در سخنرانی فرمودند: محافظه کاری قتلگاه انقلاب است و جامعه رو به سمت تحول خواهی تشویق کردند. این دو مفهوم بیان شده رویکردی عملی در جامعه دارد و اهمیت این دو به این منظور است که هیچ وقت جامعه ای به جایی نمی‌رسد که نیازی به تحول نداشته باشد و راه تحولات در طول تاریخ متفاوت است اما هیچگاه توقف و پایان ندارد. تحول خواه کسی است که در پی رفع مشکلات است چه بعد زندگی فردی خود و چه در سطح زندگی اجتماعی،البته زندگی هیچ وقت بدون مشکل نیست اما سطح مشکلات در مواقع مختلف متفاوت است ،گاهی ابتدایی و گاهی هم در سطح بالاتری قرار دارد و تحول خواه کسی است که در پی رفع مشکلات ابتدایی است،برای رسیدن به وضع مطلوب. بهتر است برای کامل کردن این بحث به این نکته هم توجه کنیم که در قرآن هم بیشترین موضوعی که بیان شده به عنوان دلیل رفتار کافران در مقابل پیامبران محافظه کاری است، چراکه خیلی از مردم به این دلیل که پدران آنها طبق آیینی دیگر بودند حاضر به پذیرش تغییر و تحول نبودند و محافظه کاری در مقابل انبیا الهی از برجسته ترین مطالب بیان شده در قرآن است. ادامه دارد... . . . .🆔 @nashr61
.📌 . .📝گامت را بلندتر کن! اصلا دوان دوان بیا! اهل و عیالت را هم بیاور. شیرخوار هم اگر داری بیاور! چیزی دیگر نمانده تا حسین‌بن‌علی به نینوا برسد. خودت را زودتر از امام خویش به آنجا برسان. تا سه ساله‌اش لشکرکشی یارانِ سلمانیِ ایرانی پدرش را ببیند، و لبخند به لبانش بنشیند. و قلب کوچکش آرام گیرد، که پدرش تنها و بی‌یار و یاور نیست. تا زینب، صف عباس‌های خود را از دور ببیند، و لبخندی از سر رضایت بزند، و برای تو و اهل و عیالت دعا کند. که بمانید برای حسینش. که تو خود خوب میدانی، دعای زینب در حقمان مستجاب است. حسینیان پایتان را محکم به زمین بکوبید، تا صدای هلهله‌ یزیدیان به گوش اهل بیت رسول خدا نرسد. تا قلب ربابش آرام گیرد. و آسوده خاطر، برای شیرخوارش لالایی بخواند، و او را بخواباند. حال امام، به سرمنزل خود رسیده است. کاروانیان، کاروان کرب‌و‌بلایند که یکی، یکی قدم‌های مبارک‌شان را بر زمین گرم نینوا میگذارند. و خاک کربلا مشتاقانه بوسه از قدم‌های فرزندان علـی مـی چینـد اهل بیت حسین‌بن‌علی پشت سر امام خویش، خیمه زده‌اند. علمدار قافله، جلوتر از همه خیمه میزند، تا نگهبان خیام مولای خود باشد. تا دل دختران فاطمه در آرامش باشد‌. پسر حیدر، حیدرانه به دور خیمه‌ها قدم میزند، تا نگاه حرامی از آنان به دور باشد. حال بهشتیان به سرمنزل خود رسیده‌اند. سرمنزلی که مقصد همه‌ی آزادگان جهان خواهد شد. خیمه‌ای، که هزار و چهارصد سال، پس از برپایی آن آزادگان عالم به دور آن جمع می‌شوند. و از فتح خون آنان به فتح الفتوح نهایی میرسند. یاران او در سال ۶۱ هجری آمدند تا با حضور خود، ظهور مردانگی را در دنیای نامردی روزگارشان مهر زنند، مهری از جنس خون خود، در پای عهد با محبوب خویش. گوارای وجودتان باد، آغوش گرم حسین! و چه مبارک عهدی‌ست برای مجنون، فدایی لیلا شدن. . . . .🆔 @nashr61
.🪴کربلا اشک می دهد . .📌 . .📝همیشه زبان، مترجم عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز می‌ریزد، عشق حضور دارد، اشک بر امام حسین علیه السلام، مرثیه گوی کرب و بلا، صلابت سخن ما رایت الا جمیلا حضرت زینب سلام الله علیها و فضیلت بخش حب حسین است، اشک بر حسین بوی تربت می دهد شفا بخش دلهای مرده و متزلزل کننده ی پایه های ظلم و خوف دشمن است. اشکِ بر حسین، زنده کننده عزت و آزادگی و جوش و خروش حریت و بندگی است توامان، حماسه آفرین وحدت مسلمانان است. امام حسین علیه السلام می فرمایند: اَنَا قَتیلُ العَبَرَه لا یَذکُرُنی مومِنُ اِلّا اِستَعبَرَ؛ _من کشته اشکم؛ هر مومنی مرا یاد کند، اشکش روان شود_. آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه الله علیه مقید بودند دستمال سیاهی را مخصوص گریه بر اهل بیت علیهم السلام در روضه ها با خود حمل و اشک خود را با آن پاک کنند و همیشه می فرمودند: من این دستمال را برای قبرم می خواهم و وصیت کرده ام که دستمال را در قبر من جای دهند تا امانی باشد برای قبر و قیامت. اگرچه در نگاه سطحی و در تلقی اغلب مردم گریه امری منفی به نظر می رسد و به خودی خود هیچ وجه مثبتی ندارد و لبخند را مرهم قلب و آرامش دل نیز می دانند اما پس چرا گریه بر اهل بیت علیهم السلام این چنین کرامت و ارزش دارد و به قلب آرامش و خضوع می بخشد، گویی سبک بال و طهارت نفس یافته ایم به راستی در میان مسلمانان اشک جایگاه ویژه ای دارد و گریه کن اهل بیت علیهم السلام دارای ارزش و کرامت است، گریستن بر اهل بیت بر انسان جهت می دهد، اما هنوز علت و مقام آن ناشناخته می باشد. گریه دارای صورت ظاهری و معانی باطنی بسیاری است که خداوند آن را با گریه بر سیدالشهدا معنای خاصی بخشیده است. حالا شاید این سوال پیش آید، آیا اشک خود نیز مقصد رسیدن به قرب الهی است یا وسیله ای‌ برای قرب است؟ عده ای بر این باورند که اشک نیز وسیله است. در مکتب ماکیاول و امثال او که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛هدفت خوب باشد وسیله هرچه میخواهد باشد، بعضی هم گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن گریستن بر امام حسین علیه السلام است. در وهله ی اول اشک برای اهل بیت و قرب یافتن آن، نیازمند معرفت و تکیه بر اندیشه ی درست مکتب حسینی است. بدین واسطه اولین گام از منطق اشک این است که از هر وسیله ای برای گریستن و گریاندن استفاده نکنیم چرا که هدف و وسیله اگر در رکاب کور کورانه و تندروی ها قرار بگیرد غیر قابل تشخیص و گم می گردد. . . . .🆔 @nashr61
.🪴انتخابات مانع دیکتاتوری! . .📌 . .📝 سنت الهی در عالم، "مشیت الهی با همت مردم" است: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه آنان خود را تغییر دهند.(۱۱/رعد) اما صناعت تغلیب و نشستن یکی (یا یک محفل) جای همه، حالت ثانویه ای برای جامعه می سازد که تغییر، از تغییر سلطان و آن یک نفر می گذرد: الإمامُ عليٌّ عليه السلام: إذا تَغَيَّرَ السُّلطانُ تَغَيَّرَ الزمانُ: هر گاه سلطان تغيير كند، زمانه نيز ديگرگون شود. (نامه۳۱ نهج البلاغه) وقتی چهره های معترض و مخالف و حتی تحریمی های پس از ۸۸ می آیند و در دعوت به رای می کنند، رای مردم را موثر می دانند و تغییر را ممکن؛ یعنی اراده سلطانی در کار نیست؛ اراده مردم است بعلاوه تقدیر الهی. این دقیقا بنیادی ترین مبنای الهیاتیِ است؛ و رساترین اعتراف عملی به بودنش در ایران. همان است که رهبر انقلاب در سخنرانی مهم ۲ دی۱۴۰۲ درون نظام اسلامی ایران تبیین کرد که: « آن چیزی که جلوی بُروز دیکتاتوری را در کشور می گیرد، انتخابات است.» و رقابتی بودن و مشارکتی بودن و... را برای آن انتخابات شرط کردند. یکبار دیگر جمهوری اسلامی و رهبرش هم بُرد؛ مخصوصا که مشارکت را هم ۱۰درصدی ترمیم کرد. . . . .🆔 @nashr61
.🪴ناآرام مباش . . . .📝 حضرت علی(ع) در نامه‌ای خطاب به معاویه (الغارات، ج‏۱، ص۱۱۵) ریشۀ مظلومیت خودشان و سابقۀ تاریخی این ریشه را بیان می‌کنند. در این نامه امیرالمؤمنین علی(ع) تصریح می‌کنند که آن چیزی که موجب ظلم معاویه به ایشان شده، حسادت است. در این نامه می‌بینیم که حسادت، مسئله‌ای در طول تاریخ و عامل مظلومیت حضرت(ع) بوده است. هر کسی به امیرالمؤمنین(ع) نزدیک شود، به همان نسبت مورد حسادت واقع خواهد شد. دوستان امیرالمؤمنین(ع) باید این موضوع را بدانند که به آنها حسادت خواهد شد و بستگی به این دارد که چقدر قلب شما به حضرت نزدیک شده باشد. ما باید آماده باشیم که اگر روزی امام زمان(عج) یکی از ما را انتخاب کرد و او را بر دیگران برتری داد، او را بپذیریم. متأسفانه ما بچه‌هایمان را با اصول عقاید آشنا می‌کنیم ولی آنها را با مبنای مخالفین این عقاید بر حق آشنا نمی‌کنیم. عدم پذیرش این عقاید، بر اساس دلایل عقلانی نیست. بلکه مسئلۀ روحی است. مسئلۀ فکری و عقلی نیست که شما استدلال بیاوری. این روح ما است که عقل و فکر ما را هدایت می‌کند. قرآن ریشه مخالفت با حق را کاملاً روحی دانسته و می‌فرماید « فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا»(سوره بقره، آیه ۱۰). یکی از عواملی که پدیده‌ای مثل حسادت در مسائل اجتماعی و سیاسی را به وجود می‌آورد، حسادت نخبگان و خواص است. به عنوان مثال یکی از کسانی که نسبت به جایگاه پیامبر حسادت ورزید، ابوسفیان بود. ابوسفیان فردی بود که شأن و منزلت اجتماعی بالایی در بین قریش داشت و از تجار و افراد تأثیرگذار قریش بود ولی با پیامبری رسول خدا(ص) این جایگاه کم رنگ شد و ابوسفیان مقابل پیامبر اکرم(ص) ایستاد. رسول خدا(ص) به ایشان فرمودند مگر تو قبول نداری که من پیغمبر هستم؟ گفت چرا قبول دارم. رسول خدا(ص) فرمودند پس چرا با من می‌جنگی؟ گفت تو از جایگاه من در میان قریش خبر داری و دیگر با وجود پیامبری تو، شرفی برای من باقی نمانده است(أنساب الأشراف، بلاذری، ج۵، ص ۱۶). این یک مثال از خواص و نخبگانی است که از روی حسد مقابل رسول خدا ایستادند. حسادتی که در زمان پیامبر نسبت به رسول خدا(ص) وجود داشت، آشکار بود و گاهی هم صادقانه بیان می‌شد. دشمنان پیامبر(ص)، اکثراً افرادی بودند که از قبل جایگاهشان محکم و قوی بود و با پیامبری حضرت محمد(ص) دچار حسادت شدند. اما حسادتی که در زمان امیرالمؤمنین(ع) اتفاق افتاد خیلی پیچیده‌تر بود. چون حضرت علی(ع) با افرادی روبرو بودند که به واسطۀ اسلام، عزّت و جایگاهی پیدا کرده بودند، بنابراین حسادت و ظلمشان خیلی بیشتر و پیچیده‌تر از حسادت مشرکین قریش نسبت به پیامبر(ص) بود. سعد بن ابی وقاص اولین کسی بود که در راه اسلام تیر انداخت(الجعفريات (الأشعثيات)، ص: ۲۴۰)، ولی به خاطر حسادت، حاضر نشد بعد از خلیفۀ دوم در شورایی که تشکیل شد به حضرت علی(ع) رأی دهد با اینکه می دانست حق با علی(ع) است. در زمان حکومت حضرت علی (ع) نیز حاضر نشد با ایشان بیعت کند. او شخصیتی داشت که اگرچه در موقعیت های مختلف در ظاهر از حضرت علی (ع) دفاع می کرد، امام نسبت به حضرت حسادت داشت. حسادت سعد نسبت به حضرت علی(ع) طوری بود که باعث شک و تردید او شده بود. حسادت، شک و تردید می آورد به طوری که فرد بین حق و باطل قرار می‌گیرد و مسیر وسط و اعتدال را در پیش می‌گیرد. این روحیه خواصی است که حسادت دارند. حسادت این کار را با آدم می‌کند. بعد یک قیافۀ حق به جانب هم می‌گیرند که «من هنوز حق را تشخیص نداده‌ام و باید بررسی کرد». معمولاً حسودها وسط را می‌گیرند و قیافۀ حق به جانب و متعادلی به خودشان می‌گیرند؛ نه حق، نه باطل. یک قیافۀ اعتدالی به خودشان می‌گیرند، مخصوصاً اگر جبهۀ حق دچار مشکلاتی شده باشد؛ اینها دیگر نان‌شان توی روغن است. این‌ها از وسط راه می‌روند و بین حق و باطل قرار می‌گیرند. اینها روحیۀ خواصی است که تأثیر اجتماعی-سیاسی دارند ولی آغشته به حسادت هستند. حسادت یکی از رذیله‌های پایه، برای گناه سیاسی- اجتماعی است. . . . .🆔 @nashr61
.🪴پرچمدار کوچک من . .📌فاطمه_تیموری . .📝 برخی از والدین تصور میکنند که کودکان نمیتوانند مسائل دینی و اعتقادی را درک کنند؛لذا برای آشنایی آنها با این مفاهیم هم تلاشی نمیکنند و اینگونه در نظر دارند که زمان توجه به مسائل دینی،همان سن تکلیف است.درحالیکه کودکان از نخستین ماههای تولد از محیط اطرافشان تاثیر میپذیرند و فراگیری دارند.این یعنی فرآیند تربیت از همان کودکی آغاز میشود و تعیین کننده سرنوشت انشان است.امام خامنه ای می فرمایند:"باور کنیم که کودکان ما بسیاری از مسائل معنوی را درک میکنند،آموزش آنان در این سنین با روشهای مناسب،نه تنها مقدور،بلکه واجب و اساسی است".محرم و صفر یکی از بزرگترین و بهترین فرصتهای تربیتی کودکان و نوجوانان است که اگر والدین آن را دریابند تاثیرش را میتوانند در فاصله زمانی کوتاهی ببینند.یکی از بهترین راهها برای والدین بخصوص مادرها برای کمک از این ماه عزیز در تربیت فرزندان این است که خودمان درسهای عاشورا را بفهمیم و درحدتوانمان به کار ببریم تا این مفاهیم به فرزندانمان هم منتقل شود. برای خودمان یک لیستی تهیه کنیم؛از اینکه من از عاشورا چه درسهایی میگیرم؛اگر مینویسم صبر،یک صبح تا شب بررسی کنم ببینم چقدر در برابر شیطنت بچه ها صبوری به خرج دادم؛اگر نوشتم از خودگذشتگی،فداکاری،بخشش،کسب رضای خدا و... چقدر برای اینها تمرین کردم و چقدر و کجاها توانستم روی هوای نفسم پا بگذارم و به نوعی در این چند روز،با درسهای عاشورا،خودم را بسنجم و محک بزنم و از این فرصت ناب برای اصلاح و رشد خود استفاده کنم. یک تجربه از یک مادرخلاق: همیشه نزدیک محرم،با کمک بچه ها کتیبه و پرچم ها را در خانه و سردرخانه نصب میکنیم و حتما هرروز روضه خانگی سه چهارنفره با بچه ها داریم که پذیرایی آخرروضه به عهده خودبچه هاست و آخر مراسم،بچه ها با دستشان میکروفن درست میکنند و مداحی میکنند.پخش دستمال کاغذی در هیات را خیلی دوست داند و وقتی باهم به هیاتهای مادروکودک میرویم چندبسته دستمال کاغذی می خرم تا بین مردم پخش کنند.اینطوری هم سرگرم میشوند و هم احساس غرور و شخصیت پیدا میکنند. . . . .🆔 @nashr61
.مجموعه داستان همه نمی رسند . . .📝 مـاجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه مـا روز دوم | عبدالله بن مطیع پرده اول : وقتی امام(علیه‌السّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد. آن گاه عبدالله از امام پرسید: «قصد کجا را دارید»؟ امام فرمود: «در حال حاضر به مکه می‌روم». عبدالله گفت: «خداوند برایت خیر قرار دهد. اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم». امام فرمود: «نظر تو چیست»؟ عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنتزا است. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید و به خدا قسم اگر کشته شویـد خـــانــدان شمـا نیـز هـلاک مـــی‌شـــوند پرده دوم: امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد. عبدالله به امام حسین علیه‌السّلام گفت: «‌ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی»؟ امام (علیه‌السّلام) گفت: «به سوی عراق»، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است. عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند. هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: «ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل» و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : «باشد که پــروردگــارم مرا به راه راست راهنمـایی کنـــد پ.ن: عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید! و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت می‌کرد! گویی او امام بود و حسین علیه‌السلام مأموم. ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت! و دغدغه‌ای بالاتر از پر آب شدنش! داشتم با خودم فکر می‌کردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجره‌ی فهم خودش می‌بیند، از پنجره‌ی آرزوها و دغدغه‌هایش. دارم یکی یکی ورق می‌زنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را! همان «فمعکم معکم، لا مع غیرکم» را! همان « فقط تو و دیگر هیچ » را! قطعاً اگر به چشم سر هم امام را می‌دیدم، همان را می‌خواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود. چقدر «عبدالله بن مطیع» هایی در درون من جریان دارد و نمی‌شناختمش! . . . .🆔 @nashr61
.🪴از موزه تا آموزه ! . .📌 . تعلقات کار دست انسان می دهد، یعنی انسان سر وقت تصمیمی که باید بگیرد و بر سر باورش بایستید، سست می شود و دلش به سمت ناباوری ها سر می‌خورد، همین مردم کوفه که امروز عبرت خانه تاریخ برای ما شده است، شهری که موزه نه بلکه آموزه عصرحاضر است. موزه از این باب که این شهر جنگی تنها برای تاریخ خوانی صرف نیست یلکه آموزه است از این منظر که همه ما در برابر این ابتلائات و امتحان ها هستیم . کوفه آموزه است یعنی رابطه مردم با ولی را چگونه بازتعریف می کند، ناصر ولی خداست یا منصور تعلقات خویش است! حضرت سیّد الشّهداء در کربلا فرمود: «می‌دانید چرا من می‌گویم و شما نمی‌فهمید؟ چون «انخزلت عطيّاتكم من الحرام‏» چون عطای حرام خوردید». تعلقات عطای حرام را در آمال های انسان باید جست و جو نمود که کم کم زیاده خواهی را در وجودش پرورش می دهد طوری که امام در گودی قتلگاه است که شهید امت می شود و در سوی دیگر عده ای در طی طواف بیت الله ! عده ای نیز در باز به دنبال کسب حلال ! حسین بن علی به عمر سعد وعده‌ی عجیبی می‌دهد، می‌گوید من شفاعت جدّ خود را تضمین می‌کنم، برگرد، برو، نمی‌ارزد. عمر سعد خطاب به امام می‌گوید: «أَخَافُ أَنْ تُهْدَمَ دَارِي»، اگر من به شما ملحق شوم یا رها کنم بروم خانه‌ من را خراب می‌کنند. چه چیزی سبب خانه خرابی می شود؟ آیا می توان نام آن خانه خراب را تعلقات گذاشت ؟ شخصی محضر امام رسید و گفت:« آقا، من دختر دارم و نمی توانم». و نیامد، هم چنین پسرعمه حضرت که او هم نیامد. مردم کوفه را نمی توان فقط با کلمه خیانت وصف و عبور کرد، تعلقات مردم کوفه خیلی پیچیدگی ها دارد! بطوری که شاگرد حضرت رضا (ع) بیان می نماید که : «در مسجد حدود 900 نفر از شیوخ و عالمان در حال مباحثه و جهاد در راه خدا بودند» و در سوی دیگر امام حسین (ع) در راه قتلگاه کربلاست.. تعلقات انسان در شهوت و غصب دو جیفه بی مقدار است که مردم را بندگان شهوت ساخت و بر طریق به غربت رفتن امام را کم کم بر جامعه تزریق کرد و مردم بدون امام نیز به غربت رفت و حالا این شد که : او شد شهید امت و ما امت شهید. . . . .🆔 @nashr61
.🪴دردانه – قسمت سوم . .📌 . .📝 زن با علیرضا خداحافظی کرد، در را بست از کنار شیر آب گوشه حیاط گذشت، چادرش را از سرش برداشت و از کنار بساط خاله بازی دخترهایش رد شد. بغض گلویش را نگه داشت. دمپایی هایش را کنار پادری در آورد و رفت داخل اتاق پذیرایی در را پشت سرش بست دختر ها داخل حیاط بودند زن بغضش اشک شد و آرام روی گونه اش جاری شد. بسته را باز کرد یک روسری قرمز با دو روسری توری دور پولکی کردی برای دخترها، روسری قرمزش را که باز کرد یک برگه تاشده از داخلش روی زمین افتاد. روسری را کنار گذاشت کاغذ را برداشت و باز کرد اول خط نوشته بود: به نام خالق عشق، سلام الهه عزیز تر از جانم، حالت خوبه ؟فدای دلتنگیهات خیلی دلم براتون تنگ شده، برای لبخندهای پر از محبتت، برای نگاههای زلال و عمیقت، الهه جانم من رو ببخش که نتونستم به قولم عمل کنم، می دونم طبق قولی که داده بودم باید امروز خونه بودم تا وقت به دنیا آمدن زینب خانممون، پیشت باشم. اما ده روز دیگه باید بمونم امید وارم دخترم تا من نیومدم به دنیا نیاد تا منم شرمنده مامان گلش نباشم. چند تا هدیه براتون گرفته بودم که بیارم اما دیدم طول می کشه بیام از طریق آقا علیرضا فرستادم کمی از دلتنگی دخترا کم بشه انشاالله، ممنونم اگر دلتنگی و گریه نکنی! لطفا! اینجا چند روزی اینترنت قطع میشه وصل که شد دوباره بیشتر برات می نویسم. خیلی دوستت دارم، یه فدایی داری به اسم حیدر مراقب خودت باش، به امید دیدار خداحافظ. الهه نامه را روی قلبش گذاشت و چند بار بوسید از برگه کاغذ بوی عطر حیدر می امد با لبخند واشک کاغذ را بویید و نفس عمیقی کشید . اشکهایش را پاک کرد و روسری را برداشت و به سمت اتاق خواب رفت روسری را داخل کشوی کمد گذاشت و روسریهای توری را برد کنار دختر ها تا به حیاط برسد خود را در آینه کمد جا کفشی نگاه کرد و لبخند پر رنگ تری روی صورتش نقش بست در را باز کرد و به سمت دختر ها رفت که در حیاط فرش کوچکی انداخته بودند، سماور و اجاق گاز پلاستیکی را کنار هم گذاشته بودند و ظرفهای پلاستیکی شان را مثل یک کدبانوی باسلیقه کنار هم چیده بودند. فاطمه داشت به عروسکش غذا می داد و زهرا موهای عروسکش را می بست. مادر صدا زد: فاطمه، زهرا ببینید بابا براتون چی خریده.‌ روسری ها را به دخترها نشان داد. دخترها به سمت مادر دویدند و روسریها را گرفتند و با شادی داد می زدند و بالا پایین می پریدند. فاطمه گفت: حالا بیا عروس بازی کنیم. زهرا گفت: من عروس میشم. فاطمه گفت: نه دیگه من بزرگترم. زهرا زد زیر گریه و گفت: نمیخوام من بزرگم من عروس میشم. فاطمه که می دانست هر بار زهرا گریه کند دیگر کسی حریفش نیست برای اینکه او را راضی کند و خودش هم به خواسته اش برسد گفت: پس نوبتی عروس بشیم باشه اول تو بعد من. زهرا قبول کرد. فاطمه روسری توری زهرا را روی سرش انداخت و روسری توری خودش را به کمر زهرا بست . تا جای دامن عروس باشد. به سمت کمد جا کفشی دوید وکفشهای پاشنه بلندشان را آورد و پای زهرا کرد بعد به دنبال زهرا راه می رفت و دست میزد و کل می کشید. الهه روی چهارپایه کنار دیوار نشست و همراه فاطمه دست می زد که صدای زنگ در به صدا در امد فاطمه به دو به سمت در رفت و در را باز کرد صدای جواد از پشت پرده سورمه ای بلند شد که: چه خبره. فاطمه گفت: داداش عروس بازیه دیگه. جواد پرده را کنار زد و گفت: عروس کیه؟ فاطمه دوباره کل کشید و گفت: زهرا خانم عروسه. جواد نان را با مادر داد و گفت: عه چه عروس کوچولویی‌. الهه به بچه ها نگاه می کرد و انگار غم دوری از حیدر، با شادی بچه ها از دلش پرکشیده باشد به رقص مردانه پسرها و ادا و اطوارشان می خندید. زهرا هم ژست عروس بودنش را رها کرده بود و به برادرهایش می خندید و ریسه می رفت یکا برنج را دم گذاشته بود. سفره و بساطش را هم روی میز چیده بود. دیگر چیزی به اذان ظهر نمانده بود که صدای موتور علیرضا در کوچه پیجید. ملیکا به ایوان آمد و چشم به در دوخت، در چهار طاق باز شد و علیرضا با موتورش وارد حیاط شد موتور را کنار دیوار خاموش کرد و روی جک گذاشت. به سمت پله ها که آمد متوجه شد ملیکا گوشه ایوان ایستاده و منتظر اوست. سلام بلند و کشیده ای کرد و گفت: به به خدا قوت بانو چه عطر وبویی راه انداختی بوی خورش کرفس کوچه رو برداشته. ملیکا سلام کرد و ‌گفت: سلام دلاور خدا قوت به شما علیرضا کفشها و جورابهایش را در آورد دمپایی های پلاستیکی کنار پادری را پوشید و به حیاط رفت. شیر آب را باز کرد همانطور که پاهایش را می شست سرگرداند و به ملیکا نگاهی کرد و گفت: بگو کجا بودم و کیا رو دیدم؟ ملیکا که همانجا کنار ستون ایوان ایستاده بود، گفت: «کیا رو دیدی ؟» علیرضا گفت: دخترای حیدر رو، ملیکا نمی دونی چقدر شیرینن دختر کوچیکش فندقیه ماشاالله. ادامه دارد... . . . .🆔 @nashr61
.🪴غم مادری . .📌 . مادرها روضه را بیشتر دوست دارند، آنها بیشتر یکدیگر را درک می‌کنند، غم‌هارا، داغ بر دل مانده‌ را، پسر از دست داده را، مادرهای داغ پسر دیده انگار یک مهر تا ابد غمگین روی پیشانی‌شان دارند، دل می‌دهند به دل مادر عالم، داغ بر دل مانده‌شان تازه می‌شود و با چای روضه مرهمش‌ می‌گذارند. در سپاه حسین (ع) مادران صحنه گردانند: آن صحنه معروف مختارنامه را خاطرتان هست؟ آنجا که سر بریده وهب را برای مادر می فرستند.. همان‌جا که ام‌وهب سربریده فرزندش را به سمت سپاه عمر بن سعد پرتاب می‌کند و فریاد می‌زند آنچه در راه خدا داده‌ایم را پس نمی‌گیریم. آنجا که عقیله بنی هاشم عون و محمد را آماده نبرد می کند، به جوانان رشیدش یادآوری می کند اگر دایی تان اجازه نبرد نداد او را به مادرمان فاطمه(س) قسم دهید. از قدیم میگویند حلال‌زاده به دایی اش می‌رود ابنا الزینب به کدام دایی شان بروند که زندگیشان ختم به شهادت نشود؟ حسن؟ عباس؟ حسین؟ داستان ام عمرو‌ را شنیده‌اید؟ سر از تن جدا شده جگرگوشه‌اش را برای او فرستادند، سر را به سمت سپاه دشمن پرتاب کرد و با سرعت به سمت خیمه دوید تاریخ می نویسد ستون خیمه را از جا کند به سمت سپاه عمر گرفت فریاد زد برای دفاع از پسر فاطمه به شما حمله می کنم. و اما رباب؛ و ما ادراک داغ بر دل مانده‌ی رباب؛ فرزند شش ماه‌اش را تقدیم امام خود کرد،مادرِ شهیدِ شش‌ماهه‌اش شد، بیمار شد، به اسارت رفت. تاریخ می‌گوید دیگر هیچ‌گاه نخندید، هیچ گاه درسایه ننشست، هیچ‌گاه آبی ننوشید جز به یاد اصغرش. تاریخ می‌گوید یکسال بعد از واقعه جان سپرد. سلام بر او و غم عزیز او سلام بر او که زنان سپاهش آئین جوانمردی می‌دانند. . . . .🆔 @nashr61
.🪴ازهور تا طور . .📌 . .📝غرق در نقشه، به هورالعظیم فکر می کردم و بدری که در راه بود؛ هور عروس خوزستان کرشمه های خودش را دارد، می گفت و ادامه می‌داد و من با هر کلمه به ابعاد جدیدی از منطقه پی می بردم، صدای قدم های پاییز هرلحظه محو تر می‌شد، چفیه را دور گردنم مرتب می کردم که احمد با لبخند مرموزی وارد شد: +حاج علی آقای رستمی! مهمون دارید اونم چه مهمونی! بفرمایید که ابویتون تشریف آوردن برای ملاقات! -شوخی نکن احمد! وسط توجیه نیروها اصلا جای مناسبی نیست ها! شوخی کجا بود دورت بگردم! میخوای راهنماییشون کنم بیان همین جا، اتاق فرماندهی، تا ببینن پسر شاخ شمشادشون به جای اینکه یه نیروی ساده باشه، فرمانده‌ست؟آخه چرا به پدرت نگفتی فرمانده تیپی!؟ -چیزی که نگفتی؟! برادرا من چند دقیقه دیگه برمی گردم، حاج حسین شما بی زحمت آرایش گردان‌ها رو.. نقشه هورالعظیم را آرایش کرده بود مرا پرت کرد والفجر چهار،تپه درختی. قرار بود تپه درختی را تصرف کنیم، گردان امام رضا وارد عملیات شد، از تپه روی ما اشراف داشتن، به هر ترفندی عراقی ها از مواضع عقب نشینی نمی کردند، چند شهید دادیم و گروهی هم مجروح. قرار شد که برگردیم عقب و آمدیم. از لشکر دستور آمد که دوباره بروید و آنجا را تصرف کنید، قبل از آنکه اسلحه برداریم صدای حاج علی از پشت بیسیم آمد، القصه رفته و با عقب نشینی عراقی ها از تپه درختی مواجه شده بود. تنهایی مقاومت میکرد تا قصد بازپس‌گیری آن تپه به آرزو برایشان تبدیل شود! بیسیم زده بود و کمک میخواست، می گفت بنجبید که دارن بالا میان! به ساعت نگاه می اندازم، حسین گرم در تشریح ظرفیت گردان هاست و احمد هنوز هم ریز می خندد، امیدوارم این اخلاص میرزای ما او را واجب التنبیه از دست پدر نکرده باشد! کلاََ مرد عجیبی‌ است. فرمانده‌ست ولی خودش بعد از گفتن دستور های لازم، جلوتر از بقیه تک تیراندازی می کند. شنیده ام دوران سربازی و در شرایط سخت تمارین، بدون سحری روزه میگرفته و البته که از حق نگذریم پدرش هم همین را می خواست، می خواست علی‌اش خیبر شکن باشد، نمیدانستم علی اش عباس وار شهید می‌شود؛ نمی دانستم توجیه های آخر است، دین و دنیا را برایمان توجیه می کند، نقشه های گذر از سیم خاردار نفس را عملیاتی میکند و هور؛ آه هور. همان واژه‌ی نامانوسی که قرار نیست با هم خودمانی شویم و چقدر زود معنایش در کنار مهدی باکری و میرزا علی رستم خانی، برایم ترسیم شود. هور قسم به خدایت که خواهی دید مردی از تبار زنجان، ایستاده‌ست در باران گلوله تا مطمئن شود عزمش پابرجاست و تو چه میدانی عزم چیست؟ من هم نمیدانم ، میرزای ما این بدر از تو به بینهایت میرود، از او عزم را جویا شو.. علی جان؛ ای کاش بودی و از محاصره ی سنگین دنیا نجاتمان میدادی درحالی که نمیذاشتی دلهره در چنگ دشمن بودن حتی به مخیله‌مان خطور کند و بعد با همان لبخند حک شده بر چهره میگفتی: خانه آبادها! درمحاصره دشمن بودیم.. زمستان بار و بنه اش را میبندد،بدرِ تمام و عروس خورستان همچنان کرشمه های خودش را دارد. . . . .🆔 @nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۹۸ ویژه نامه محرم الاحرام ۱۴۴۶.pdf
30.3M
🪴نشریه ۶۱شماره ۹۸ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡قرارگاه حسین بن علی .⚡جریان اکنون زده تاریخ .⚡این خادمان بی ادعا .⚡ ذوالفقار دخترانه .⚡همه نمی رسند . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۹۹ ویژه نامه محرم ۱۴۴۶.pdf
28.16M
🪴نشریه ۶۱شماره ۹۹ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡کوچه به کوچه عشق تو را جار می زنیم .⚡آیا ما این گونه ایم؟ .⚡از هور تا طور .⚡ دردانه .⚡همه نمی رسند . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
سلام و عرض ادب 🪴 بزرگواران لطفا نظرات خودتون رو در مورد نشریه ۶۱ مطرح بفرمایید. در خدمتتون هستیم برای شنیدن نکات شما بزرگواران. @alrahiile
نشریه ۶۱ شماره ۱۰۰ ویژه نامه محرم ۱۴۴۶.pdf
29.1M
🪴نشریه ۶۱شماره ۱۰۰ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡پای صحبت پرچم .⚡مردمی سازی تشکیل کابینه و مراقبت هایش .⚡تربیت حسینی در نصرت امام است .⚡ جهاد دیلم .⚡همه نمی رسند ؛ شاید شبیه ما . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۱۰۱ ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶.pdf
27.91M
🪴نشریه ۶۱شماره ۱۰۱ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡راز شادی امام حسین در قتلگاه .⚡منبر را ترک مکن .⚡دردانه .⚡ تکلیف و نتیجه .⚡همه نمی رسند . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۱۰۲ ویژه محرم ۱۴۴۶.pdf
28.66M
🪴نشریه ۶۱شماره ۱۰۲ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡پری از بهشت تا بهشت .⚡عاشورا به وقت شام .⚡بی انتخاب های کربلا .⚡ رزمنده قنداقه به تن .⚡پرچم دار کوچک من . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۱۰۳ ویژه محرم ۱۴۴۶.pdf
28.76M
🪴نشریه ۶۱شماره ۱۰۳ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡خون تو از جوشش نمی افتد .⚡کدام امام حسین ؟ .⚡جهاد روعه .⚡ همه نمی رسند .⚡پرچم دار کوچک من . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61
نشریه ۶۱ شماره ۱۰۴ ویژه محرم ۱۴۴۶.pdf
25.39M
🪴نشریه ۶۱شماره ۱۰۴ . _ویژه نامه محرم الحرام ۱۴۴۶____ .🍃دراین شماره بخوانیم ؛ . .⚡کربلا چگونه باید دید ؟ .⚡زینبیات .⚡ ام الشهدا .⚡ رسانه چگونه اذهان را تسخیر می کند ؟ .⚡پرچم دار کوچک من . . .🆔https://eitaa.com/nashr61 .🆔 https://t.me/nashr61