صبحمان را با سلام بر مولای خوبیها شروع کنیم!
سلام بر جانِ حاضرِ غریبِ عالم ...
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ
#صبحتونامامزمانی🌸🍃
احکام شرعی
صبحمان را با سلام بر مولای خوبیها شروع کنیم! سلام بر جانِ حاضرِ غریبِ عالم ... فِي هَذِهِ السَّاعَ
و هٰذا یَومِ الجُمعه المُتوَقعُ فیه ظُهورِک ...
#امام_زمان
✨﷽✨
✳ خدایا دیر آمدم اما...
✍ دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و #نماز_شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
.. برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟ #قاسم_فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ #عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب #کهکشان_نیستی | داستانی بر اساس زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
🆔 @hekayatnameh
بدانم و بميرم بهتر است
دانشمند مشهور و نامى (ابوريحان بيرونى) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخر عمر را مى گذرانيد، (فقيه ابوالحسن على بن عيسى) به بالينش آمد.
در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد: حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتى اينك بازگوى كه چگونه بود؟
فقيه گفت: با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤ ال است؟
ابوريحان گفت: (اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم، يا نادانسته و جاهل در گذرم؟ )
فقيه مى گويد: مسئله را گفتم و او فرا گرفت، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد.
🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨
#یک_پند_یک_معرفت
✍در حدیث نبوی از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: ابلیس گفت: من زحمت زیادی میکشم تا بنی آدم را به گناهی تشویق و عامل میکنم، و سپس او را میبینم که گناه بودن کار خود را چون میداند توبه و استغفار میکند، و خدای او طبق وعدهاش به راحتی توبه او میپذیرد و میبخشد؛ آن گاه زحمات خود بر باد رفته میبینم و ناله میکنم. مرا راهی دیگر باید یافت و آن، این است بنی آدم را در اموری مورد معصیت و نافرمانی خالقشان قرار میدهم که نسبت به گناه بودن این امور جاهل باشند و پیوسته نافرمانی خدای خود کنند و ندانند گناه میکنند تا توبه هم نتوانند بکنند.
بدانیم که معنای گمراهی و اغواء این است و بدعتها نمونه بارز این ترفند شیطان هستند. پس این دعا را همیشه بخوانیم و از خدا طلب کنیم:
💫ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا اَلَّتِي جَاهِلٌ بِذَنْبِهَا وَ جَعَلْنَا عَالِماً بِذُنُوبِنَا مِن فَضْلِکَ یَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا! ببخش بر ما گناهانمان را که به گناه بودن آن جاهلیم و ما را از فضل و کرمات آگاه به گناهانمان فرما، ای مهربانترین مهربانان!
🆔 @hekayatnameh
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
🌾🍁غــــریبِ قــــریب 🍁🌾
🌾 قرآن، غریبی است در همهی خانهها، بیایید از غربتش به قربت برسیم.
✍ از آموزههای «مکتب خانه قرآنی»:
🔸مباحــــث ادبیاتی
🔸روخوانے و روان خوانے
🔸تبیین مفاهیم قرآنے(انسان شناسی،سبک زندگی ؛ خانواده و ...)
🔸مباحث معرفتے
🔵 و ڪلے مطلب رایگان که جاهای دیگه برای دورههاش هزینه زیادی میگیرن
🔴 به جرأت میگم کاملترین آموزشگاه قرآنی همینجاست👌👇
🔵 eitaa.com/joinchat/1416102050C91856e8e20
✍🏻دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر ؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیر پسر مجردی بود که در کنار مادرش زندگی میکرد.
♦️نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
✍🏻 گفت: «خدایا من چه گناهی کرده ام که بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زده ام. من خود ، خود را مقطوع النسل کردم ، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
♦️گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
🌟 از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغت نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
🆔 @hekayatnameh
✨ 🍃 ✨
#یک_داستان_یک_پند
🔸مسعود عاشق دختری زیبا به نام ستاره از همکلاسیهای دانشگاه خود شده است. ستاره دختری زیبا و نجیب است، اما افسوس که در خانوادهای بزرگ شده است که پدرش صاحب یکی از مشاغل پردرآمد حرام است. ستاره هر چند با شغل پدر موافق نیست ولی هر چه باشد با آن پول بزرگ شده است. پدر مسعود نمیتواند او را از این وصلت منصرف کند و مسعود استدلال میکند خطای والدین را به پای فرزند نباید نوشت... پدر مسعود از او سؤال میکند: پسرم! آیا وقتی که تشنه هستی از سرویس بهداشتی آب میخوری؟ مسعود میگوید: نه هرگز! پدرش میگوید: مگر غیر از این است آب سرویس بهداشتی همان آبی است که از شیر آشپزخانه میریزد؟ هر چند هر دو آب تمیز هستند ولی محل خروجشان باعث کارایی یا عدم کارآیی آن میشود.
پیامبر اکرم (ص) در ضمن خطبهای بیان فرمودند: ای مردم! مراقب روییدنیهای کنار زبالهدانیها باشید! مردم پرسیدند: مرادتان از این سخن چیست؟ حضرت توضیح دادند: «زنان زیبارویی که در محیطی نامناسب رشد یافتهاند!»
🆔 @hekayatnameh
💞🍃💞🍃💞
داماد به شکل نگهانی مهمانان را غافلگیر کرد
در حالیکه میکروفن رو بدست گرفته بود و میگفت : چه کسی حاضره مادرم رو بخره و 3بار این جمله رو تکرار کرد
جزئیات این داستان بر میگرده به شب عروسی زمانیکه عروس و داماد در کنار هم نشسته بودند ، عروس در گوش داماد گفت : مادرت رو از روی سکو بفرست پایین ؛ خوشم نمیاد ....
و داماد میکروقن رو برداشت و گفت " چه کسی مادرم رو میخره ؟"
حاضرین از این رفتارش بشدت تعجب کردند ، و 3 بار این جمله رو تکرار کرد ،حاضرین جشن عروسی همگی سکوت اختیار کردند
در این هنگام داماد انگشتر رو پرت کرد و گفت : " من مادرم را خواهم خرید "
و رو به عروس کرد و طلاقش رو اعلام کرد ، مادرش رو برداشت و از سالن خارج شد
و بعد از پخش شدن داستان ماجرا در منطقه مردی آمد و به پسر جوان گفت " شوهری بهتر از تو برای دخترم نخواهم یافت " و دخترش را به همسری او در آورد ....
🆔 @hekayatnameh
#السلام_علیک_یاصاحبالزمان
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
#اللهمعجللولیڪالفرج♥️🌱
ای طبیب درد های ما کجایی؟