📖 #کتابی_که_متولد_میشود ( ۵ )
#فانوسهای_شکسته
📃 شبی که مریم به دنیا میآید، بیمارستان العوده پر از فانوس و چراغ بود. نه به افتخار حضور مریم؛ که به خاطر شروع ماه رمضان. بخش زایمان، راهروهای بیمارستان، بخشهای مختلف، حتی توی اتاقهای بستری هم با فانوسهای روشن تزئین شده بود. فادیا هم توی خانهاش از این فانوسها گذاشته و به دیوارهای خانهاش ماه و ستارههای براق آویزان کرده. میگوید دوست دارد یاسین متوجه تفاوت این ماه با بقیهی سال بشود. من اما فکر میکنم چیزی که از تربیت یاسین برای فادیا مهمتر است؛ فضاسازی شهر غزه در همین چهل پنجاه متر خوابگاه است.
📌 پ. ن: سالهای قبل بچههای #غزه، با شروع ماهِ #رمضون فانوس روشن میکردن و از پدر و مادراشون اسباببازی هدیه میگرفتن. اما ماه رمضون امسال...
خیلی از پدر و مادرا هستن، اما بچهها نیستن
خیلی از بچهها هستن؛ ولی پدر و مادرا نیستن...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 @nashreshahidkazemi
📖 #کتابی_که_متولد_میشود( ۶ )
💠 #تحویل_سال_عربی
📃 چیزی به سال تحویل نمانده بود که سفره را جمع کردیم. همه توی هال جا شدیم. سفرهی بچهها را هم توی اتاق پهن کردیم. ابویاسر گفت بنشینیم رو به قبله. خانه شبیه مسجد شده بود.
ردیفبهردیف نشستیم. ابویاسر شروع کرد به قرآن خواندن. توی جیبش یک قرآن کوچک داشت. ما یک قرآن بزرگ داشتیم که جلد نقرهکوب داشت و گذاشته بودمش سر سفره هفت سین. قرآن عقدم بود. نشستم کنار سهیل و دستش را گرفتم. ابویاسر بعد از قرآن دعا کرد؛ به عربی. بین دعاهایش چندبار اسم فلسطین و اسرائیل و اسلام را برد. من برای بابا و خاله ناهید و صدرا و کیانا و دلارام دعا کردم. برای اسراء هم دعا کردم.
نمیدانم اصلا شدنی هست یا نه؛ ولی از خدا خواستم کاری کند که یک روز همراه تمام خانوادهاش به همان نوار باریک دراز برگردد. هیچوقت فکرش را نمیکردم یک روز لحظهی تحویل سال، کنار یک خانواده فلسطینی باشم و برای دلتنگیهای یک زن فلسطینی دعا کنم.
پ.ن: یکی #آرزو میکنه به خونهاش برگرده چون در گوشهگوشهی اون، از پدر #شهیدش خاطره داره، یکی #آرزوی آزادی #فلسطین رو زبون میاره، یکی که #مجروح شده، میخواد یه بار دیگه بتونه ببینه و یا راه بره، #بچهای هم که از صدای #بمبارون شبا نمیتونه بخوابه، آرزو میکنه جنگ تموم شه و دیگه نترسه.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
📘 #کتابی_که_متولد_میشود( ۷ )
📃 شک کردم که همه چیز زیر سر ستاره باشد. جوابش را ندادم. سر سفرهی صبحانه دوباره پیام داد. به ستاره نگاه کردم. نشسته بود بین پدر و مادرش و داشت مربای هویج را با دقت میکشید روی نان و کره و اصلاً گوشی دور و برش نبود. به سهیل نگاه کردم. گوشی توی دستش بود و لبخند میزد. دقیقاً مثل همان لبخند روز تجمع دانشگاه. پیام را باز کردم. نوشته بود: «ای بوی هرچه گل، نفس آشنای تو...»
گوشی را گذاشتم کنار و رو به بابا و خاله ناهید جوری که سهیل بشنود گفتم: «امروز برگردیم کرمان؟ » پدر و مادر سهیل خیلی اصرار کردند که بیشتر بمانیم بابا ولی فوری قبول کرد و بعد از صبحانه راه افتادیم. موقع خداحافظی سختام بود نگاهش کنم. سهیل ولی دقیقاً مثل قبل از ساعت هفتوچهل دقیقهی صبح بود. انگار نه انگار که دو تا شعر عاشقانه برایم فرستاده. خیلی رسمی و جدی خداحافظی کردم و نشستم توی ماشین. تا برسیم کرمان صدبار دو تا پیامی که برایم فرستاده بود را نگاه کردم.
🤔 پ.ن: گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود
گه جور میشود خود آن بیمقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بیاجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
📖 #کتابی_که_متولد_میشود ( ۸ )
📃 یکی از نشانههای شروع ماه رمضان در غزه، عطر مُلوخیه است که توی تمام کوهها میپیچد. اسراء عکسش را نشانم داد. تقریباً شبیه قورمهسبزی خودمان است. فادیا میگفت افطاری اول همه ملوخیه دارند. سفرههای افطار و سحرشان ترکیبی از غذاهای متنوع است. مربا، حلوا ارده، تخم-مرغ، باقلا، حُمُص، فلافل، پنیر، شیره خرما، زعتر با روغن زیتون... برای سحر است.
🔔 به قول اسراء یک صبحانه مفصل. بهنظر من البته طرح تجمیع صبحانه و ناهار و شام است. فادیا عکس حمص و زعتر که به گوشم نخورده بود را نشانم داد. افطار هم از بین شربت و خرما و سوپ و تبوله و ملوخیه و مقلوبه و فریکه، منسف و مسخن، فطایرسمبوسه، تبوله، فوتوش... چند تایی را انتخاب میکنند و میخورند. چون اسم هیچکدام به غیر از شربت و خرما و سوپ را نشنیده بودم سکوت کردم. فادیا فهمید و گفت: مقلوبه رو که حتماً شنیدی نه؟
💠 پ.ن: دارم به این فکر میکنم که قراره اهالی #غزه ماه #رمضون امسال رو با چه #طعم و شکلی سپری کنن؟ گلوله، خون، کفن و...
شهر سوختهای که آرزوهای کودکی بچههاش خیلی سخت جوونه میزنه و بادبادکهاشون نخی برای هوا کردن ندارن.
غزهای که مسجد زیادی در اون نمونده تا از گلدستههاش صدای اذان صبح بپیچه تو خونهها... خونهای نمونده و از اون غمانگیزتر انسانی نمونده که بخواد این صدا رو بشنوه...
چقدر طعم ماه رمضونِ امسالِ غزه تلخ و گزندهست.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
#کتابی_که_متولد_میشود ( ۹ )
#مشماشالله_پیرمردی_محزون
📃 ابویاسر با دقت وُیسامیرعلی را گوش داد. بعد به چند تا از رفقایش زنگ زد. عربی حرف میزد و متوجه حرفهایش نمیشدم. نیم ساعتی که مشغول حرفزدن بود، اسراء دستم را گرفته بود و نوازش میکرد. صدای آیتالکرسی خواندنش مثل باد میپیچید لای تمام سلولهایم و خنکم میکرد. صدایش شبیه اذانگوی محلهی باباجی بود. مشماشاالله حالا باید نودوخردهای سال داشته باشد. از شانس بدش، خودش توی زلزله زنده مانده بود؛ ولی زنش مرده بود. باباجی میگفت قبل از زلزله صدایش اینقدر محزون نبود. میگفت اینطوری دل آدم را سوراخ نمیکرد.
صدای من اما بعد از رفتن مامان تغییری نکرده بود. شاید هم خودم نمیفهمیدم. یعنی امکان دارد سهیل دو سه سال زندانی شود؟ صدای من هم مثل مشماشاالله محزون بماند و دل آدمها را سوراخ کند؟
پ. ن: #قصه مشماشالله منو پرت کرد به سالها قبل که پدرِ #شهیدی کارش بیدار کردن #همسایه_ها به وسیله #اذان بود. بعد از شهادت پسرش، دیگه اون آدم سابق نشد. خونه قدیمیش در حال خراب شدن بود. ناچار داد به مهندسی که اون رو تبدیل بهیه #آپارتمان کنه. اما با اینکه آپارتماننشین شد، اون عادت خوبش رو ترک نکرد. موقع اذان سرش رو از پنجره میاره بیرون و اذان میگه. همسایهها هم کلی #دعاش میکنن.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
#کتابی_که_متولد_میشود ( ۱۰ )
📃 میترسم جزئیات حرفهای اسراء را فراموش کنم. چرا میترسم؟ چرا باید خاطرات یک زن #فلسطینی چهلوهفت ساله که تا چند ماه پیش اصلاً ندیده بودمش برایم اهمیت داشته باشد؟ ما تا چند ماه دیگر از این خوابگاه میرویم. خیلی بعید است که دوباره فادیا را ببینم. دیدن اسراء که تقریباً محال است. اما نمیخواهم به این چیزها فکر کنم. فعلا فقط از این کار لذت میبرم. نمیدانم این دلیل کافی است یا نه؛ ولی میدانم که نوشتن خاطرات اسراء حالم را عوض میکند. مثل باز شدن لای پنجره، وقتی توی اتاقی دلگیر و خفه گیر افتاده باشم. نمیخواهم این حس خوب را از خودم دریغ کنم.
🔔 پ. ن: گاهی وقتا بیدلیلی بزرگترین دلیله برای دوستداشتن یا موندن در کنار کسی. تا حالا این لحظه و این حس رو تجربه کردید؟
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
📖 #کتابی_که_متولد_میشود(۱۱)
📃 سؤالم خیلی تکراری و به قول سهیل خیلی بنجل بود؛ ولی دلم میخواست از اسراء بپرسم اگر برگردد به سیویک سال قبل، باز هم با ابویاسر ازدواج میکند؟ بهتر نبود زن پسر داییاش میشد؟ این همه سال زندگی کنار آدمی که آرام و قرار ندارد و رویاهای گردنکلفت دست از سرش برنمی دارند، سخت نبود؟ اگر یک بار دیگر برگردد پشت پنجرهی بالکن و برادرش با داد و فریاد و آبروریزی، ابویاسر را نشانش بدهد، دلش میلرزد؟ هنوز هم مرد توی رویاهایش چشمهای رنگی و موهای پرپشت دارد و اهل جهاد است؟ ولی نمیپرسم. به قول ننجان؛ زنِ عاشق، حرف مردش بیا در میون، جوون میشه... شک ندارم که اسراء امشب جوان شده بود.
🔔 پ.ن: نوجوون که بودمیه جایی خوندم: اگه قرار باشه دو تا آدم به هم برسن، اگه یکی این سر دنیا باشه و یکی اون سر دنیا، به هم میرسن و اگه قرار باشه به هم نرسن، اگه همسایه دیواربهدیوار هم باشن، به هم نمیرسن.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
📖 #کتابی_که_متولد_میشود ( ۱۲ )
📌 #انتفاضه_سنگ
♥️ سلسله مراسمهای عروسی اسراء و ابویاسر توی خانه برگزار میشود. فادیا میگوید آن سالها، تالار و سالنهای مخصوص جشن، در غزه وجود داشته؛ اما به خاطر انتفاضهی اول همهشان تعطیل بودند. حتی سالنهای آرایش هم باز نبودند و آرایشگر را میآوردند توی خانه. با شنیدن اسم انتفاضهی اول یک جوری سرم را تکان میدهم که انگار جزئیات تمام انتفاضهها را میدانم. ابتسام به کمکم میآید و میگوید؛ انتفاضهی اول، اولین واکنش جدی مردم فلسطین علیه آن وحشیها بود. ابتسام معمولاً اسرائیلیها را اینطوری خطاب میکند؛ وحشیها.
✅ پ.ن: جرقههای اولین انتفاضه #فلسطینی_ها یا همون انتفاضه سنگ از اونجازده شد که یه کامیون #اسرائیلی چند کارگر فلسطینی رو در ایست بازرسی «بیت حانون» در شمال نوار غزه زیر گرفت و چهار نفر از اونا رو به #شهادت رسوند. این اتفاق شروعی بود برای تربیت نسلی که در #طوفان_الاقصی به کمال رسیدن.
ادامه دارد...
#به_زودی
#فلسطین
#ماهی_ها_به_دریا_بر_میگردند
📌 انتشارات شهید کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 @nashreshahidkazemi
📘 #ام_علا...
روایت زندگی یک #بانوی_تراز است
یک همسر همه چیز تمام
یک خواهر دلسوز
یک مادر آسمانی...
📄 برگهایی از تاریخ زندگی کسی غرق در عبادت خدا و توسل به اهل بیت(ع) بوده
📍 روایتهایی که به زودی در یک کتاب کنارهم مینشیند و متولد میشود..
#به_زودی
#ادامه_دارد
📌 #انتشاراتشهیدکاظمی
🆔 @nashreshahidkazemi
🎁 یک هدیه مخصوص
متبرک خانه پدری...
🔔 آن روز که رفتم سر مزار #ام_علاء در دلم گفتم اگه نظرتان هست و اجازه میدهید،
🥰 روی کتابتان یک هدیه ویژه بدهیم، یک چیزی که مخاطبان هم خوشحال بشوند هم یاد اهلبیت باشن...
🖋️ با نویسنده کتاب موضوع را هم مطرح کردم،
🤗ایشان هم تأملی کردن و گفتن که پیگیری میکنن
✅ یک هفته از آن دیدار و آن گفتوگو نگذشت که حوالهای از نجف رسید
یک بسته کوچک
یک بسته متبرک
۱۰۰۰عدد نگین دُرّ نجف...
👌 این خانواده اهل کرماند
مثل همون روزهای قدیم که هرکس مشکل یا کاری داشت میرفت خانه #ام_علاء
و از آن خانه
هیچ کس دست خالی بر نمیگشت...
🌹 حتی اگر #ام_علاء چیزی برای هدیه نداشت
برایش دعا میکرد و دلش را آرام میکرد
به خاطرهمین خانهاش همیشه شلوغ بود
نه برای ۱۸ فرزند خودش!
از همسایه و فامیل؛
هرکسی مشکلی داشت بعد از خانه پدری
میرفت خانه #ام_علاء
📖 کتاب #ام_علاء
روایت زندگی م الشهدا؛ فخرالسادات طباطبایی
#به_زودی
#هدیه_مخصوص
📌 #انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔@nashreshahidkazemi
🥰 الهی #دورت_بگردم...
📖 کتاب #دورت_بگردم هم یک هدیه جذاب داره
یه هدیه از جنس کتاب.
🎁 هدیهای که همیشه واستون به یادگار میمونه
و میتونه زینتبخش کتابخونه شخصیتون باشه.
🌱 یک پازل چوبی سه بعدی(ماکت خانه کعبه)
به همراه یه چالش و مسابقه باحال که همراه کتاب توضیحاتش داده میشه.
با حال نیست!😊
✅ #دورت_بگردم
اسم یه سفرنامه است. یه سفرنامه از جنس حج.
با برشهایی خوندنی،
از تجربه و نگاهی متفاوت.
🥺 اشکها و لبخندها، دغدغهها و نگاهها
همهوهمه
در بزرگترین کنگره دنیا جمع شدن
و قراره تصویر جدیدی بهمون ارائه بدن.
🔔 تو همین چند روزه منتظر این اتفاق خوب باشید:
هم کتاب خوب و جدید
و هم هدیهای دوستداشتنی
#به_زودی
#دورت_بگردم
#فائضه_غفار_حدادی
📌 #انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔@nashreshahidkazemi
👝 کیف مخصوص
💍 نگینهای دُرّ نجف که رسید
فکری به ذهنم زد!
اینکه برایش کیف کوچکی درست کنیم
یک کیف کوچک که به یادگار بماند...
🌱 کیف را که درست کردیم انگار جای یک چیز دیگر خالی بود.
یک نشانه و یا نامی از حضرت زهرا(س)
☘️ یکی از بچهها پیشنهاد کارتی داد که متبرک شد به زیارتنامه و حرز حضرت زهرا(س)
انگار #ام_علاء میخواهد برای مخاطبانش سنگتمام بگذارد؛
اما از من بپرسی میگویم، اینها کار فرزندانِ شهیدِ #ام_علاء هست
شاید دوست دارن قدمی کوچک برای یک سر سوزن زحمتهای مادرشان بردارن
کسی که همه زندگیش وقف اسلام و اهلبیت(ع) بوده...
حتی کتابش...
📖 بیشتر از آنکه تعریف از ام علاء باشد؛ توسل به اهلبیت(ع) است و گرههای کوری که به عنایت آنها باز شده...
#به_زودی
کتاب #ام_علاء
روایت زندگی ام الشهدا #فخرالسادات_طباطبایی
📌 #انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔@nashreshahidkazemi