eitaa logo
انتشارات شهید کاظمی
11.8هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
84 فایل
«شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب» آدرس:👇 قم، بلوار معلم، مجتمع ناشران، طبقه همکف واحد36 02533551818 خرید سریع و آسان کتاب ها👇 Manvaketab.com مشاوره،پشتیبانی و نظرات👇 @manvaketab_admin سامانه پیامکی ۴۰۰۰۱۴۱۴۴۱
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 شهاب دین، روایت داستانی از زندگی سید شهاب الدین مرعشی نجفی به زودی از انتشارات شهید کاظمی روانه بازار می شود. 🔸 📖 به ✍🏻 قلم 🍀 برای مشاهده کلیه کتابهای انتشارات شهید کاظمی از طریق زیر اقدام نمایید. ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی 02533551818 ✅ اینترنتی nashreshahidkazemi.ir 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 https://eitaa.com/nashreshahidkazem
📘 تبار شناسی ۴ با انحراف محوریت یهود، دوران بیست ساله امامت امام حسن مجتبی و امام حسین علیها السلام به زودی از انتشارات شهید کاظمی، روانه بازار می شود. 📖 ۴ به ✍🏻 قلم 🔸بر اساس دروس تطبیقی حجت الاسلام مهدی طائب 📚 به همت انتشارات شهید کاظمی 🍀 برای مشاهده کلیه کتابهای انتشارات شهید کاظمی از طریق زیر اقدام نمایید. ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی 02533551818 ✅ اینترنتی nashreshahidkazemi.ir 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔https://eitaa.com/nashreshahidkazem
🔸 📖 نفس های مسموم حلبچه ✳️کتاب حاضر، با موضوع جنگ ایران و عراق (1359-1367)، خاطرات نویسنده از دوران حضور در حلبچه، همراه تصاویری از کشتار مردم حلبچه است. ✂️ پس از انجام عملیات نفسگیر «کربلای »5، وقتی از شلمچه به شمال غرب کوچ کردیم، وارد دنیای جدیدی شدم. از بانه تا شهر کوچک ماووت و بعد پیشروی تا نوک قله ی شیخ محمد که حاصل چند عملیات بود و نتیجه ی حضورم در این سلسله عملیات ها، کتاب «بام کردستان » شد. اوایل اسفند 1366، با یکی از فرماندهان قرارگاه مهندسی جنگ جهاد سازندگی همراه شدم و پای به منطقه ای گذاشتم که همه چیز برایم نو بود. بر بلندای قله ی ملخَُور، در دل آن همه برف و بوران و سرمای کشنده ای که بسیاری از یگان های نظامی را در مواقعی فلج میکرد، در انتظار باز شدن جاده ای بودم که مرا به دنیای جدیدی هدایت میکرد. ✍🏻 به قلم 🍀 برای مشاهده این کتاب و بقیه کتابهای انتشارات شهید کاظمی از طریق زیر اقدام نمایید. ✅ پیامکی ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ ✅ تلفنی 02533551818 ✅ اینترنتی nashreshahidkazemi.ir 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/nashreshahidkazem
🔹 📖 ۱۳۶۰_۱۳۷۸ ✍🏻 به کوشش 🔸️جهت دریافت کتاب با تخفیف ویژه و بعد از انتشار، به سامانه زیر، عدد80 را ارسال نمایید 👇👇👇👇 3000141441 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
❇️ ✨ سفرنامه جدید از نویسنده کتاب 📔 «الی»؛ روایت سفر نویسنده کتاب خط مقدم؛ به کشور و حدود سرزمین‌های اشغالی 🔷 در این سفر، مکان‌های مختلف لبنان از دریچه چشم میزبان فلسطینی نشان داده می‌شود و همین مسئله باعث شده تا سرتاسر سفرنامه بوی بدهد... 💯یک سفرنامه جذاب و خواندنی... 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
📖 رفیق شهیدم مرا متحول کرد 🔴 جوان مؤمن انقلابی مدافع حرم پاسدار شهید عباس دانشگر 🔵 به روایت: مؤمن دانشگر | | | | | | | | 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
📍 📖«سفیر ما در بهشت» کتاب «سفیر ما در بهشت» نوشته حبیبه آقایی‌پور روایتی است مستند از زندگی شهید منا محمدرحیم آقایی‌پور که به‌زودی از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر می‌شود. 🌷شهید آقایی‌پور مدت‌ها به‌عنوان دیپلمات و سفیر ایران در کشورهای لیبی، فرانسه و اسلونی حضور داشته و در واقعه منای سال ۱۳۹۴ به شهادت رسیده است. 🌱یکی از ویژگی‌های کتاب «سفیر ما در بهشت» این است که نویسنده، فرزند شهید آقایی‌پور بوده و سال‌ها از نزدیک در کنار شهید زندگی کرده و به خوبی با شخصیت، روحیات و ریزه‌کاری‌های رفتاری شهید آشنا بوده است. او در این کتاب زندگی پدر خود را به‌صورت‌ کاملا مستند برای مخاطب بیان می‌کند. 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
♣️ 🖤 در آستانه محرم الحرام کتابی با روایت واقعه کربلا از انتشارات شهید کاظمی، منتشر می شود در خیمه‌ی ماهتابی نیز نویسنده سراغ راوی رفته و با زبان لطیفی که مناسب کودکان و نوجوانان است به روایت واقعه کربلا می‌پردازد. 📘 یازده فصل دارد که اولین فصل آن خیمه‌ای که متعلق به حضرت زینب(س) است را معرفی کرده و در ده فصل بعدی هرکدام یکی از روزهای دهه اول محرم سال ۶۱ را روایت می‌کند. 📖 خیمه ماهتابی ✍🏻 به قلم: فاطمه سادات موسوی 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc
💎 منتشر می‌شود 📖 شاهرخ نامه؛ روایتی از زندگی کشتی گیر شهید؛ شاهرخ ضرغام ✍🏻 به قلم: دانیال قاسمی پور 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
📢 شرح زندگی و شهادت شهید مجید حدادعادل 🔖 شهید مجید، سومین فرزند خانواده حدادعادل، دانشجوی رشته مهندسی متالوژی در دانشگاه صنعتی شریف بود که دوبار توسط رژیم پهلوی به زندان رفت و به خاطر فعالیت‌های ضد رژیم، به‌عنوان سرباز صفر بین سال‌های ۵۴ تا ۵۶ در مشهد و شیراز دوران سربازی را گذراند. مجید برای تحصیلات تکمیلی راهی انگلستان شد و در آن کشور نیز فعالیت‌هایش علیه رژیم پهلوی را ادامه داد ؛ اما با تبعید امام(ره) به پاریس، ‌درس را رها کرد و به خدمت امام (ره) شرفیاب شد . ♨️ با آغاز جنگ، راهی جبهه شد و به‌عنوان دیده‌بان توپخانه در گیلانغرب به دفاع از خاک پاک کشور پرداخت. سرانجام عصر روز هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در جبهه «دارخوین» از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید . ✍️ به قلم: دکتر غلامعلی حداد عادل 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
📖 که می‌شود «۲» ... 📘 کتابی که قراره به رو کنه که از بس و خورده، زیر گود افتاده... روایت که باید از دوری کشورت تحمل کنی. روایت « » 🔔 « » زنی از سرزمین 🤔 اسمش را توی اسراءِ فلسطین ذخیره کرده بودم. اسم خودش اسراء خالی بود؛ ولی فکر می‌کردم بی‌ادبی است بنویسم اسراء. خانم هم که به اسمش نمی‌آمد. اصلاً خانم گفتن رابطه را رسمی و غریبه می‌کرد. خودم هیچ وقت دوست نداشتم ته اسمم خانم بچسبانند. مادر فادیا هم نمی‌شد نوشت. یعنی دستم به نوشتن کلمه مادر نمی‌رفت. نوشتم اسراء فلسطین. چون او تنها کسی بود که من را یاد فلسطین می انداخت. جایی که قبل از رفاقت با فادیا هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم. فقط اسمش را شنیده بودم و می دانستم که اسرائیل خیلی سال پیش زمین‌های مردمش را گرفته و خیلی‌هایشان را کشته، همین... ادامه دارد... . 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔@nashreshahidkazemi
📖 (۳) ☘️ زنی از سرزمین 🖼️ یک عکس خیلی قشنگ لای قرآن اسراء بود؛ دختر پنج، شش ساله‌ای با بلوز و دامن قرمز لب دریای ایستاده. پارچه‌ی لباس دختر پر از دسته گل‌های سفید شماره‌دوزی شده بود. اسراء می‌گوید این عکس را خیلی دوست دارد. چون پشت عکس، پدرش با خط خوش اسم و فامیل او را نوشته. می‌گوید وقتی به عکس نگاه می‌کند یاد پدر و مادرش می‌افتد و دلش باز می‌شود. یعنی دوباره کی می‌تواند لب همین دریا بایستد و عکس بگیرد؟ پ.ن: 😔 گاهی وقتا که برای‌ اتفاقات و خیلی ناراحت می‌شم، میرم کمی از نزار قبانی رو می‌خونم. شعراش مشترک همه ما درباره : ای قدس ای گلدسته ادیان تو دخترک قشنگی هستی که انگشتانش سوخته و چشمانش برافروخته ای واحه سبز که روزی پیامبر از آن گذر کرد خیابان‌هایت اندوهگین و گلدسته‌هایت غمگین است ‌ ای قدس ای زیبایی محاصره شده در سیاهی... 📘 حالا قراره متولد بشه که از این و اتفاقات کوچه‌پس‌کوچه‌های بگه. از بعضی از مردم غزه و فلسطین که دست روزگار اونا رو از خاک کشورشون دور کرده؛ اما ریشه‌شون هنوز زیر قرار داره. ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📘 «۴» 🇱🇧 سرزمین آشتی و زیتون سرزمین شکوفه‌های لیمو سرزمین زخم‌های فراموش‌نشدنی... 📘 قراره کتابی متولد بشه و از این زخم‌ها بگه از درختای زیتون و شکوفه‌های لیمویی که شاهد خیلی از ماجرا‌ها بودن کبوترایی که گریه‌ها رو دیدن، ناله‌ها رو شنیدن و این درد‌ها رو در تمام دنیا منتشر کردن 🔗 میانه ترکش و آتش باورم نمی‌شود فادیا همچین روز‌هایی را دیده باشد. همیشه می‌خندد و از همه چیز راضی است. حتی وقتی همین حرف‌ها را هم میزد می‌خندید. چه‌طور ممکن است یک جنگ واقعی را تجربه کرده باشد؟ چرا هیچ‌وقت نگفته بود از آتش‌بازی می‌ترسد؟ صدای ترقه درکردن‌های چهارشنبه‌سوری امسال را چه‌طوری تحمل کرده بود؟ حرف‌هایش برایم عجیب بود. یعنی مردم غزه همیشه آماده‌ی اتفاق وحشتناکی مثل زلزله بم هستند؟ اسرائیل هر وقت دلش خواست می‌تواند خانه‌هایشان را خراب کند؟ فادیا می‌گفت حتی مادرش توی اردوگاه آوارگان به دنیا آمده. پس خیلی سال است که دارند می‌جنگند. توی این همه سال چند تا زن مثل مادر من زیر آوار مانده بودند؟ چند تا دختر مثل من تنها شده بودند؟ سرم درد گرفته بود. نمی‌خواستم به غصه‌های بقیه فکر کنم. من که کاری نمی‌توانستم برای هم‌شهری‌های فادیا بکنم. ترس بزرگ فادیا از دست دادن مادرش و بقیه‌ی خانواده‌اش بود. من از این ترس رد شده بودم. یک‌بار عزیزترین آدم زندگی‌ام را از دست داده بودم. ادامه دارد... 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📖 ( ۵ ) 📃 شبی که مریم به دنیا می‌آید، بیمارستان العوده پر از فانوس و چراغ بود. نه به افتخار حضور مریم؛ که به خاطر شروع ماه رمضان. بخش زایمان، راهرو‌های بیمارستان، بخش‌های مختلف، حتی توی اتاق‌های بستری هم با فانوس‌های روشن تزئین شده بود. فادیا هم توی خانه‌اش از این فانوس‌ها گذاشته و به دیوار‌های خانه‌اش ماه و ستاره‌های براق آویزان کرده. می‌گوید دوست دارد یاسین متوجه تفاوت این ماه با بقیه‌ی سال بشود. من اما فکر می‌کنم چیزی که از تربیت یاسین برای فادیا مهم‌تر است؛ فضاسازی شهر غزه در همین چهل پنجاه متر خوابگاه است. 📌 پ. ن: سال‌های قبل بچه‌های ، با شروع ماهِ فانوس روشن می‌کردن و از پدر و مادراشون اسباب‌بازی هدیه می‌گرفتن. اما ماه رمضون امسال... خیلی از پدر و مادرا هستن، اما بچه‌ها نیستن خیلی از بچه‌ها هستن؛ ولی پدر و مادرا نیستن... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. ادامه دارد... 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📖 ( ۶ ) 💠 📃 چیزی به سال تحویل نمانده بود که سفره را جمع کردیم. همه توی هال جا شدیم. سفره‌ی بچه‌ها را هم توی اتاق پهن کردیم. ابویاسر گفت بنشینیم رو به قبله. خانه شبیه مسجد شده بود. ردیف‌به‌ردیف نشستیم. ابویاسر شروع کرد به قرآن خواندن. توی جیبش یک قرآن کوچک داشت. ما یک قرآن بزرگ داشتیم که جلد نقره‌کوب داشت و گذاشته بودمش سر سفره هفت سین. قرآن عقدم بود. نشستم کنار سهیل و دستش را گرفتم. ابویاسر بعد از قرآن دعا کرد؛ به عربی. بین دعاهایش چند‌بار اسم فلسطین و اسرائیل و اسلام را برد. من برای بابا و خاله ناهید و صدرا و کیانا و دلارام دعا کردم. برای اسراء هم دعا کردم. نمی‌دانم اصلا شدنی هست یا نه؛ ولی از خدا خواستم کاری کند که یک روز همراه تمام خانواده‌اش به همان نوار باریک دراز برگردد. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم یک روز لحظه‌ی تحویل سال، کنار یک خانواده فلسطینی باشم و برای دلتنگی‌های یک زن فلسطینی دعا کنم. پ.ن: یکی می‌کنه به خونه‌اش برگرده چون در گوشه‌گوشه‌ی اون، از پدر خاطره داره، یکی آزادی رو زبون میاره، یکی که شده، می‌خواد یه بار دیگه بتونه ببینه و یا راه بره، هم که از صدای شبا نمیتونه بخوابه، آرزو می‌کنه جنگ تموم شه و دیگه نترسه. ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📘 ( ۷ ) 📃 شک کردم که همه چیز زیر سر ستاره باشد. جوابش را ندادم. سر سفره‌ی صبحانه دوباره پیام داد. به ستاره نگاه کردم. نشسته بود بین پدر و مادرش و داشت مربای هویج را با دقت می‌کشید روی نان و کره و اصلاً گوشی دور و برش نبود. به سهیل نگاه کردم. گوشی توی دستش بود و لبخند میزد. دقیقاً مثل همان لبخند روز تجمع دانشگاه. پیام را باز کردم. نوشته بود: «ای بوی هرچه گل، نفس آشنای تو...» گوشی را گذاشتم کنار و رو به بابا و خاله ناهید جوری که سهیل بشنود گفتم: «امروز برگردیم کرمان؟ » پدر و مادر سهیل خیلی اصرار کردند که بیشتر بمانیم بابا ولی فوری قبول کرد و بعد از صبحانه راه افتادیم. موقع خداحافظی سخت‌ام بود نگاهش کنم. سهیل ولی دقیقاً مثل قبل از ساعت هفت‌وچهل دقیقه‌ی صبح بود. انگار نه انگار که دو تا شعر عاشقانه برایم فرستاده. خیلی رسمی و جدی خداحافظی کردم و نشستم توی ماشین. تا برسیم کرمان صدبار دو تا پیامی که برایم فرستاده بود را نگاه کردم. 🤔 پ.ن: گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود گاهی نمی‌شود، که نمی‌شود، که نمی‌شود گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور می‌شود گاهی هزار دوره دعا بی‌اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می‌شود ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📖 ( ۸ ) 📃 یکی از نشانه‌های شروع ماه رمضان در غزه، عطر مُلوخیه است که توی تمام کو‌ه‌ها می‌پیچد. اسراء عکسش را نشانم داد. تقریباً شبیه قورمه‌سبزی خودمان است. فادیا می‌گفت افطاری اول همه ملوخیه دارند. سفره‌های افطار و سحرشان ترکیبی از غذا‌های متنوع است. مربا، حلوا ارده، تخم-مرغ، باقلا، حُمُص، فلافل، پنیر، شیره خرما، زعتر با روغن زیتون... برای سحر است. 🔔 به قول اسراء یک صبحانه مفصل. به‌نظر من البته طرح تجمیع صبحانه و ناهار و شام است. فادیا عکس حمص و زعتر که به گوشم نخورده بود را نشانم داد. افطار هم از بین شربت و خرما و سوپ و تبوله و ملوخیه و مقلوبه و فریکه، منسف و مسخن، فطایرسمبوسه، تبوله، فوتوش... چند تایی را انتخاب می‌کنند و می‌خورند. چون اسم هیچ‌کدام به غیر از شربت و خرما و سوپ را نشنیده بودم سکوت کردم. فادیا فهمید و گفت: مقلوبه رو که حتماً شنیدی نه؟ 💠 پ.ن: دارم به این فکر می‌کنم که قراره اهالی ماه امسال رو با چه و شکلی سپری کنن؟ گلوله، خون، کفن و... شهر سوخته‌ای که آرزو‌های کودکی بچه‌هاش خیلی سخت جوونه می‌زنه و بادبادک‌هاشون نخی برای هوا کردن ندارن. غزه‌ای که مسجد زیادی در اون نمونده تا از گلدسته‌هاش صدای اذان صبح بپیچه تو خونه‌ها... خونه‌ای نمونده و از اون غم‌انگیزتر انسانی نمونده که بخواد این صدا رو بشنوه... چقدر طعم ماه رمضونِ امسالِ غزه تلخ و گزنده‌ست. ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
( ۹ ) 📃 ابویاسر با دقت وُیس‌امیرعلی را گوش داد. بعد به چند تا از رفقایش زنگ زد. عربی حرف میزد و متوجه حرف‌هایش نمی‌شدم. نیم ساعتی که مشغول حرف‌زدن بود، اسراء دستم را گرفته بود و نوازش می‌کرد. صدای آیت‌الکرسی خواندنش مثل باد می‌پیچید لای تمام سلول‌هایم و خنکم می‌کرد. صدایش شبیه اذان‌گوی محله‌ی باباجی بود. مش‌ماشاالله حالا باید نودوخرده‌ای سال داشته باشد. از شانس بدش، خودش توی زلزله زنده مانده بود؛ ولی زنش مرده بود. باباجی می‌گفت قبل از زلزله صدایش این‌قدر محزون نبود. می‌گفت این‌طوری دل آدم را سوراخ نمی‌کرد. صدای من اما بعد از رفتن مامان تغییری نکرده بود. شاید هم خودم نمی‌فهمیدم. یعنی امکان دارد سهیل دو سه سال زندانی شود؟ صدای من هم مثل مش‌ماشاالله محزون بماند و دل آدم‌ها را سوراخ کند؟ پ. ن: مش‌ماشالله منو پرت کرد به سال‌ها قبل که پدرِ کارش بیدار کردن به وسیله بود. بعد از شهادت پسرش، دیگه اون آدم سابق نشد. خونه قدیمیش در حال خراب شدن بود. ناچار داد به مهندسی که اون رو تبدیل به‌یه کنه. اما با اینکه آپارتمان‌نشین شد، اون عادت خوبش رو ترک نکرد. موقع اذان سرش رو از پنجره می‌اره بیرون و اذان می‌گه. همسایه‌ها هم کلی می‌کنن. ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
( ۱۰ ) 📃 می‌ترسم جزئیات حرف‌های اسراء را فراموش کنم. چرا می‌ترسم؟ چرا باید خاطرات یک زن چهل‌و‌هفت ساله که تا چند ماه پیش اصلاً ندیده بودمش برایم اهمیت داشته باشد؟ ما تا چند ماه دیگر از این خوابگاه می‌رویم. خیلی بعید است که دوباره فادیا را ببینم. دیدن اسراء که تقریباً محال است. اما نمی‌خواهم به این چیز‌ها فکر کنم. فعلا فقط از این کار لذت می‌برم. نمی‌دانم این دلیل کافی است یا نه؛ ولی می‌دانم که نوشتن خاطرات اسراء حالم را عوض می‌کند. مثل باز شدن لای پنجره، وقتی توی اتاقی دلگیر و خفه‌ گیر افتاده باشم. نمی‌خواهم این حس خوب را از خودم دریغ کنم. 🔔 پ. ن: گاهی وقتا بی‌دلیلی بزرگترین دلیله برای دوست‌داشتن یا موندن در کنار کسی. تا حالا این لحظه و این حس رو تجربه کردید؟ ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📖 (۱۱) 📃 سؤالم خیلی تکراری و به قول سهیل خیلی بنجل بود؛ ولی دلم می‌خواست از اسراء بپرسم اگر برگردد به سی‌و‌یک سال قبل، باز هم با ابویاسر ازدواج می‌کند؟ بهتر نبود زن پسر دایی‌اش می‌شد؟ این همه سال زندگی کنار آدمی که آرام و قرار ندارد و رویا‌های گردن‌کلفت دست از سرش برنمی دارند، سخت نبود؟ اگر یک بار دیگر برگردد پشت پنجره‌ی بالکن و برادرش با داد و فریاد و آبروریزی، ابویاسر را نشانش بدهد، دلش می‌لرزد؟ هنوز هم مرد توی رویا‌هایش چشم‌های رنگی و مو‌های پرپشت دارد و اهل جهاد است؟ ولی نمی‌پرسم. به قول ننجان؛ زنِ عاشق، حرف مردش بیا در میون، جوون میشه... شک ندارم که اسراء‌ امشب جوان شده بود. 🔔 پ.ن: نوجوون که بودم‌یه جایی خوندم: اگه قرار باشه دو تا آدم به هم برسن، اگه یکی این سر دنیا باشه و یکی اون سر دنیا، به هم می‌رسن و اگه قرار باشه به هم نرسن، اگه همسایه دیوار‌به‌دیوار هم باشن، به هم نمی‌رسن. ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📖 ( ۱۲ ) 📌 ♥️ سلسله مراسم‌های عروسی اسراء و ابویاسر توی خانه برگزار می‌شود. فادیا می‌گوید آن سال‌ها، تالار و سالن‌های مخصوص جشن، در غزه وجود داشته؛ اما به خاطر انتفاضه‌ی اول همه‌شان تعطیل بودند. حتی سالن‌های آرایش هم باز نبودند و آرایشگر را می‌آوردند توی خانه. با شنیدن اسم انتفاضه‌ی اول یک جوری سرم را تکان می‌دهم که انگار جزئیات تمام انتفاضه‌ها را می‌دانم. ابتسام به کمکم می‌آید و می‌گوید؛ انتفاضه‌ی اول، اولین واکنش جدی مردم فلسطین علیه آن وحشی‌ها بود. ابتسام معمولاً اسرائیلی‌ها را این‌طوری خطاب می‌کند؛ وحشی‌ها. ✅ پ.ن: جرقه‌های اولین انتفاضه یا همون انتفاضه سنگ از اونجا‌زده شد که‌ یه کامیون چند کارگر فلسطینی رو در‌ ایست بازرسی «بیت حانون» در شمال نوار غزه زیر گرفت و چهار نفر از اونا رو به رسوند. این اتفاق شروعی بود برای تربیت نسلی که در به کمال رسیدن. ادامه دارد... 📌 انتشارات شهید کاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور 🆔 @nashreshahidkazemi
📘 ... روایت زندگی یک است یک همسر همه چیز تمام یک خواهر دلسوز یک مادر آسمانی... 📄 برگ‌هایی از تاریخ زندگی کسی غرق در عبادت خدا و توسل به اهل بیت(ع) بوده 📍 روایت‌هایی که به زودی در یک کتاب کنار‌هم می‌نشیند و متولد می‌شود.. 📌 🆔 @nashreshahidkazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁 یک هدیه مخصوص متبرک خانه پدری... 🔔 آن روز که رفتم سر مزار در دلم گفتم اگه نظرتان هست و اجازه می‌دهید، 🥰 روی کتابتان یک هدیه ویژه بدهیم، یک چیزی که مخاطبان هم خوشحال بشوند هم یاد اهل‌بیت باشن... 🖋️ با نویسنده کتاب موضوع را هم مطرح کردم، 🤗ایشان هم تأملی کردن و گفتن که پیگیری می‌کنن ✅ یک هفته از آن دیدار و آن گفت‌وگو نگذشت که حواله‌ای از نجف رسید یک بسته کوچک یک بسته متبرک ۱۰۰۰عدد نگین دُرّ نجف... 👌 این خانواده اهل کرم‌اند مثل همون روز‌های قدیم که هرکس مشکل یا کاری داشت می‌رفت خانه و از آن خانه هیچ کس دست خالی بر نمی‌گشت... 🌹 حتی اگر‌ چیزی برای هدیه نداشت برایش دعا می‌کرد و دلش را آرام می‌کرد به خاطرهمین خانه‌اش همیشه شلوغ بود نه برای ۱۸ فرزند خودش! از همسایه و‌ فامیل؛ هرکسی مشکلی داشت بعد از خانه پدری می‌رفت خانه 📖 کتاب روایت زندگی م الشهدا؛ فخرالسادات طباطبایی 📌 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔@nashreshahidkazemi
🥰 الهی ... 📖 کتاب هم یک هدیه جذاب داره یه هدیه از جنس کتاب. 🎁 هدیه‌ای که همیشه واستون به یادگار می‌مونه و می‌تونه زینت‌بخش کتابخونه شخصی‌تون باشه. 🌱 یک پازل چوبی سه بعدی(ماکت خانه کعبه) به همراه یه چالش و مسابقه باحال که همراه کتاب توضیحاتش داده میشه. با حال نیست!😊 ✅ اسم‌ یه سفرنامه است. ‌یه سفرنامه از جنس حج. با برش‌هایی خوندنی، از تجربه‌ و نگاهی متفاوت. 🥺 اشک‌ها و لبخند‌ها، دغدغه‌ها و نگاه‌ها همه‌وهمه در بزرگترین کنگره دنیا جمع شدن و قراره تصویر جدیدی بهمون ارائه بدن. 🔔 تو همین چند روزه منتظر این اتفاق خوب باشید: هم کتاب خوب و جدید و هم هدیه‌ای دوست‌داشتنی 📌 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔@nashreshahidkazemi
👝 کیف مخصوص 💍 نگین‌های دُرّ نجف که رسید فکری به ذهنم زد! اینکه برایش کیف کوچکی درست کنیم یک کیف کوچک که به یادگار بماند... 🌱 کیف را که درست کردیم انگار جای یک چیز دیگر خالی بود. یک نشانه‌ و یا نامی از حضرت زهرا(س) ☘️ یکی از بچه‌ها پیشنهاد کارتی داد که متبرک شد به زیارت‌نامه و حرز حضرت زهرا(س) انگار می‌خواهد برای مخاطبانش سنگ‌تمام بگذارد؛ اما از من بپرسی می‌گویم، این‌ها کار فرزندانِ شهیدِ هست شاید دوست دارن قدمی کوچک برای یک سر سوزن زحمت‌های مادرشان بردارن کسی که همه زندگیش وقف اسلام و اهل‌بیت(ع) بوده... حتی کتابش... 📖 بیشتر از آنکه تعریف از‌ ام علاء باشد؛ توسل به اهل‌بیت(ع) است و گره‌های کوری که به عنایت آن‌ها باز شده... کتاب روایت زندگی ام الشهدا 📌 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔@nashreshahidkazemi