💢 مأموریتی که شهید کاظمی از عالم برزخ به همکلاسی و همرزمش داد
✍🏻 نویسنده کتاب خاطرات شهدا و ایثارگران میگوید: شهید کاظمی به من انرژی فوق العادهای داد و همچنان ادامه دارد و منبع انرژی من در همه کارهایی که تا به حال انجام دادهام، این شهید است.
📍 ادامه خبر
https://b2n.ir/s72666
✅ مشاهده و خرید اینترنتی کتاب سودای یک مجنون؛ خاطرات حسن عصاریان رزمنده دوران دفاع مقدس
https://manvaketab.com/book/373611/
#ارسال_رایگان برای خرید بالای صد هزارتومان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
📖 نماز ناتمام
خاطرات رزمنده جانباز، حجت الاسلام حسین (ضرغام) شیراوند (نیروری رزمی - تبلیغی لشکر انصارالحسین استان همدان)
✂️ شنا می کردم و فکر می کردم، آب می خوردم و خون دل می خوردم. زیر آب بودم و انگار در آتش بودم. کاش نقاش بودم و همه آنچه به چشم سر و چشم خیال در کارون دیدم می توانستم به تصویر بکشم. غرق این افکار، غرق آب بودم و آب از سرم گذشته بود. بدتر از صدای خراش تیرها بر سینه آب، موج گرفتگی آزارم می داد. مرا کم موج نگرفته بود، اما موج گرفتگی درون آب، با همه آن ها فرق داشت.
۴۰۲ صفحه| رقعی| چاپ اول| ۱۰۰۰۰۰ تومان
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://manvaketab.com/book/373351/
#ارسال_رایگان برای خرید بالای صد هزارتومان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
692620438.mp3
13.42M
🔊 نمایشنامه صوتی کتاب یادت باشد؛ قسمت پنجم
🔷 زندگی داستانی و عاشقانه به روایت همسر شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی مرادی
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://manvaketab.com/book/136533/
#ارسال_رایگان برای خرید بالای صد هزارتومان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
🔸 منتشر شد
#تربیت_در_اردو
#ظرفیت_ها_و_ظرافت_های_تربیتی_قالب_اردو
✍🏻 به کوشش #مرتضی_رجایی
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://manvaketab.com/author/197584/
#ارسال_رایگان برای خرید بالای صد هزارتومان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نقطه پرواز
🔷 کاروان می رفت. رمل های فکه، زیر انگشتان پاهای برهنه م سر می خوردند. باد چفیۀ دور سرم را باز کرده بود و راوی از آن سو تر می گفت: « به مقتل سید شهیدان اهل قلم خوش آمدی» . همان جا نشستم. نگاه نجیب سیدمرتضی به شقایق های فکه گره خورده است. دلتنگ تر می شوم. مشتی از رمل هایی که از با خیسی چشمانم به هم چسبیده بودند را بر می دارم.
🔹 دوست دارم تیمم کنم و دو رکعت نماز برای رستگاری ام بخوانم. سرم را بالا می گیرم، سرخی فلق آنقدر آرام آرام با آسمان فکه خداحافظی می کند که صدای آن سردار لاغراندام، از پشت بیسیم، با ذکر یا زهرا سلام الله علیها، به گوش می رسد. غلام حسین افشردی را می گویم؛ همان حسن باقری خودمان. حالا نفس هایم دوست دارند فریاد سر دهند، اما زمین خدا اینجا سنگینی خاصی دارد؛ مثلا از جنس اخلاص و صفای بچه هایی که روزها و شبهایی را تشنه لب چون حضرت سیدالشهداعلیه السلام.
🔸 برای رسیدن به قرب خدا، جان دادند. دوباره راوی صدایش می پیچد: « به شهر که بازگشتید، این شهدا را فراموش نکنید. و حالا چند بهار است که کولۀ این سفر عشق کنج خانه گرد وغبار گرفته است و حسرت روزهایی که خدا را در آغوش می گرفتم دلم را بدجوری می سوزاند ...
#راهیان_نور
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
🔶 دیالوگی کوتاه که پیش از شهادت شهید باکری مطرح شد
🔸آقا جمشید، تو تنها فرمانده گردانی که برای من ماندهای"؛ "با تو میمانم"؛ دیالوگی کوتاه است که چند ساعت پیش از شهادت سردار شهید مهدی باکری با یکی از فرماندهان گردانهایش رد و بدل شده است.
📍 ادامه خبر
https://b2n.ir/k53190
✅ مشاهده و خریداینترنتی؛ کتاب با تو می مانم؛ خاطرات سردار جمشید نظمی، فرمانده گردان شهید مهدی باکری
https://manvaketab.com/book/372006
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
📖 با تو می مانم
خاطرات سردار جمشید نظمی؛ فرمانده گردان سردار شهید مهدی باکری
✂️ خشاب را از دستش کشیدم و با صدایی بلندتر گفتم: آقامهدی! بلند شو برو عقب. لازم نیست شما اینجا باشید. من اینجا هستم، بچهها هستند... سرش را بالا آورد و چشم در چشمانم دوخت. چشمانش کاسه خون بود. خشاب را از دستم گرفت و گفته هایش را دوباره تکرار کرد: آقاجمشید، حالا وقت رفتن نیست. وقت جنگیدن است. وظیفه ما مقاومت است. به همه بگو ایستادگی کنند. دیگر نتوانستم چیزی بگویم، حس کردم حجت بر من تمام است که بجنگم..
۶۳۲ صفحه|رقعی|چاپ اول|۲۰۰۰۰۰ تومان
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://manvaketab.com/book/372006/
#ارسال_رایگان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
🔸 چاپ سوم
📖 حاج احمد
خاطرات و روایت زندگی شهید احمد کاظمی، از آغاز تا پرواز
✍🏻 به قلم: محمدحسین علی جان زاده
✂️ سفارش کرده بود که کنار حسین خرازی دفنش کنند؛ جایی که می گفت: «اینجا دری از درهای بهشته» و این در برایش باز شد. قاسم سلیمانی هم به درون قبر رفت و درون گوش احمد زمزمه کرد. قسمش داد به حضرت زهرا(س) : «تویی که عشق حسین(علیهالسلام) داری! از خدا برای من هم بخواه! احمد! قرارمون که یادت نرفته؟! احمد! مَرده و قولش، منتظر خبرت میمونم. قول میدم راهت رو ادامه بدم و دست فرمانده رو از همیشه پرتر کنم. فقط براتِ شهادت منو هم از آقا امام حسین بگیر!»
۳۴۴ صفحه|رقعی| چاپ سوم|۸۵۰۰۰ تومان
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://manvaketab.com/book/348467/
#ارسال_رایگان برای خرید بالای صد هزارتومان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ سرزمین نور
🔷 کاروانمان به پادگان حمید رسیده بود. خادم کاروان بودم. دوست نداشتم خدای نکرده کسی از این سفر، دلزده برگردد؛ وظایفم اجازه نمیداد به فکر خودم باشم، تمام حواسم به بچه های قد و نیم قد دبیرستانی بود. کم کم باید از پادگان میرفتیم که آنی به خودم آمدم و گفتم: انگار وقتش همین حالاست، تعلل نکن! همان جا به یکی از ستونهای پادگان که دور تا دورش را با پارچههای کنفی، پوشانده بودند؛ تکیه دادم. نگاهم را به سربندهای رنگارنگ آویزان از سقف دوختم. تا خواستم درددلم را در گوشی به خدا و شهدا بگویم؛ صدای حاج مهدی از بلندگوها پخش شد.
🔹 انگار خدا خواسته بود حرف دلم را با نوای گرم او بشنوم؛ «هرکی دلش گرفته و هنوز نرفته کربلا با من بیاد بریم جنوب، مرکز عشقه بخدا.» دیگر اختیار اشکهایم را نداشتم، دلم را سپردم به نوای حاج مهدی که با سوز دل میخواند؛
وقتی چشام بارونیه
غم تو دلم زندونیه
میرم خوزستان
قلبم وقتی سیاه میشه
لبریز از گناه میشه
میرم خوزستان
😔 دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. حقیقتا شش گوشه خوزستان، کرب و بلای ایران است و انگار این رسم زیارت است که وقتی زائر به مزار میرسد، درد دلهایش را از یاد میبرد و آرام میشود.
😭 دلم تنگ است، دلم برای صبح دوکوهه، ظهر اروند، عصر طلائیه، غروب شلمچه و شبهای بله برون تنگ است...
🤲 " الهی دو رکعت نماز، کنار استخوانهای کفنپوش معراج شهدای اهواز، روزیمان کن "
#راهیان_نور
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
🔸 منتشر شد
#تربیت_با_ادبی
#ظرفیت_ها_و_ظرافت_های_تربیتی_قالب_کارگاه_ادبی
✍🏻 به کوشش #مرتضی_رجایی
✅ مشاهده و خرید اینترنتی
https://manvaketab.com/author/197584/
#ارسال_رایگان برای خرید بالای صد هزارتومان
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ سرزمین راهیان نور
😔قدر پاهایمان را ندانستیم. قدر قدمهایی که میشد با آن نفسهایمان مانند آن قاصدک رها در آسمان در سلولهای جانمان جریان باید.گفتم قدر و یادم آمد که همیشه گفتهاند قدر آدمها به حرفهایی است که میزند، به نگاههایی است که میاندازد به همنشینی با آدمهایی است که انتخاب میکند.و ما کجای کار بودیم؟!
😭خودمان هم نمیدانستیم چه نقشهای برایمان کشیدند. ناگهان اسفند آماده و عطر شکوفهها ور عالم پیچید.اتوبوسها پشت سر هم، آدمها جفت جفت هم، با تمام خستگی راه، شوق یک سفر را داشتند که آنها را به زیارت شهدا میرساند.چه میدانستیم روزی این درهای گشودۀ آسمان بر رویمان بسته میشود و تشنه و بیقرار برای زیارت آن برگزیدگان خداوند اینگونه، درد انتظار زار و نحیفمان کند و دلمان بسوزد و بسوزد و بسوزد...
#راهیان_نور
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1