8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرمندگی از شهدا
دلیل انصاف
#تلنگر
#هادےدلھٰا 🕊
دوست داشتنت
بذر كوچكی است در دلم!
كه هر روز و شب چند شاخهاش به هوای
شوق لحظه ی ظهور تو شكوفه میدهد...
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#برادرآسمانـٖےام☁️🌱
جانباز سرافراز دکتر محمود رفیعی، که سالها استاد دانشگاه علامه بوده و سال ۱۳۹۲ به علت شدت جراحات به یارانش پیوست، مدتی قبل از شهادت یک فیلم از خود ضبط نمود و در آنجا به مواردی عجیب اشاره نمود.
ایشان می گفت: من سالها به دنبال دیدار با امام زمان بودم. سالها بود که خواب و خوراک نداشتم.
تا اینکه پس از سالها شب زنده داری، بالاخره به آرزویم رسیدم. یک شب در مسجد محل...
👆دکتر رفیعی درست در زمانی که مجروح بوده و شرایط سختی داشت، موفق به دیدار با امام زمان می شود. دکتر توضیح میدهد که همراه با امام عصر عج الله به زیارت کربلا می رود، آن هم در سال ۶۵ و در اوج دوران دفاع مقدس...
او سالها پس از این ماجرا به دنبال دیدار مجدد با مولایش بود، اما ...
ادامه دارد.
📙برگرفته از کتاب منتظر.
اثر جدید گروه شهید هادی(به زودی)
#سلامامامزمانم(عج)💚
چگونه بے تو جهان را پُر از ستاره ڪنم
چگونه این همہ درد ِتورا نظاره ڪنم
میان تلخیِ این روزِگار مهدے جان
دلم هواے توڪرده بگو چه چاره ڪنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد.
در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت: آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید.
دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست...
همان روز با او تماس گرفتند وگفتند: به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد. شهریور ماه بود که دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد.
📙برگرفته از کتاب منتظر. خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی.
🌺رونمایی در نمایشگاه کتاب
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#سلام_بر_ابراهیم
(شوخی های آقا ابراهیم)
☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد.
▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند.
🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟!
☺ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و..
💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند!
11.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای سرود سلام فرمانده در مدرسهای در شهر کارگیل واقع در جامو و کشمیر
#سلام_فرمانده
#کار_فرهنگی
غرفه ۱۱ نشر شهید ابراهیم هادی
نبش راهروی ۱۸ نمایشگاه کتاب
با خرید مجازی می توانید بدون حضور در نمایشگاه کتاب و بدون هزینه پستی، کتاب خود را با تخفیف درب منزل دریافت کنید.
https://book.icfi.ir/book?exhibitorId=153&publisher-name=%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%20%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چرا مردم را به امام عصر دعوت نمیکنیم؟
هرچه میتوانید از امام زمان دٓم بزنید...
🎧استاد معاونیان