eitaa logo
نشر شهید هادی
19هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🔹هیچ وقت در کارهایش از عدالت و حرف حق دور نمی شد. مثلا یکی از همسایه های ما که خیلی اهل دعوا بود با یکی دیگه از همسایه های ما دعوا افتاده بود و دندان یک نفر را شکست. همسایه ما هم شکایت کرد شاکی رضایت نمی داد. 🔸 متهم به من گفت : برو ابراهیم رو بگو بیاد من هم هر طور شده ابراهیم رو پیدا کردم و آوردم. هم شاکی هم متهم به احترام ابراهیم بلند شدند. شاکی گفت: اگه ابراهیم بگه رضایت بده من رضایت می دم. 🔻ابراهیم خیلی جدی گفت: نه خیر نده! این آقا باید بفهمه برای هر چیزی نباید دعوا به پا کنه! متهم ۲۴ ساعت داخل بازداشگاه بود. بعد ابراهیم به شاکی گفت: حالا برو رضایت بده باید کمی می شد.
چرا اغتشاشات اخیر را باید غنیمت شمرد؟ 🔹شکنجه و شهید‌شدن ماموران انتظامی، یتیم‌شدن آرتین‌ها و به اوج رساندن جنایت‌ها رنج روزگاری است که در آن نفس می‌کشیم. خشونت، فحاشی، دروغ و عصبیت ۴ عنصر مهم اغتشاشات اخیر بود. 🔹داعش‌وار آدم کشتند و چون لات‌های بی‌خرد فحش دادند و مقابل شنیدن و فهمیدن مقاومت به خرج دادند. دست‌آویزشان هم هزاران دروغی بود که رسانه‌های شیطانی برایشان ساختند. 🔹این خشونت‌ها، فحاشی‌ها، دروغ‌ها و عصبیت‌ها قدرشناسی می‌خواهد. تاریخ سراسر قصه نبرد جبهه حق و باطل است، برخی اوقات که حق نمی‌تواند باطل را لخت و عریان به نمایش بگذارد، غصه حق‌طلبان بیشتر می‌شود. 🔹سعادت روزگار ما این است که باطل بدون روکش وارد صحنه شده و انصافا چه بد خطایی کرده است! ناظر بی‌طرف، صحنه را که ببیند تکلیفش مشخص می‌شود و چه دستاوردی بالاتر از این که ما بتوانیم برای عموم مردم ماهیت جبهه باطل را نشان دهیم. 🔹صف آرایی جبهه باطل را بار دیگر ببینید: داعش، منافقین، سلطنت‌طلبان، کومله، دموکرات، سعودی‌ها، صهیونیست‌ها، آمریکایی و انگلیسی‌‌ها و ... همه در برابر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به خط شده‌اند. جمهوری اسلامی را با دشمنانش بشناسید. 🔹جمهوری اسلامی تحت امدادهای الهی است؛ بزرگترین امداد الهی نیز همین شفافیت میدان است. این اغتشاش را باید هزار بار غنیمت شمرد.
‍ 🌷امضای شهادت🌷 💠مهدی توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیـدن به سن سے سال برایـم ننگ است. آخرین بار ڪہ از سوریه برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدے ڪنار سقاخونه ایستاده میخنده‼️ ازش پرسیدم چیـه مادر چرا می خنـدے؟؟؟ ✳️گفت مادر، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا علیه السلام گرفتم. ✅ بهش گفتم اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم. 🔆 مهدی دستش رو به آسمون ڪرد و گفت مادر خدا هست... 💐از خاطرات شهید مهدی صابری. 📚برگرفته از کتاب فاطمیون. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
همه میدانند که ابراهیم انسان به تمام معنا کامل بود. اما برایم سوال ایجاد شد؟! چرا ابراهیم یکباره اینقدر تغییر کرد؟ چرا در مسایل اخلاقی و دینی از تمام دوستان جلو افتاد؟ به جز پدر و مادرش که در تربیت او بسیار تاثیر داشتند، یکی از اهالی محل بود که در شخصیت او موثر بود. پهلوانی به نام . او یک انسان ورزشکار و فرهیخته بود. خیلی ابراهیم را دوست داشت. هرجا میرفت ابراهیم را با خودش میبرد. میگفت: من عاشق حیا و ادب این پسر هستم. سید عباس برای ما حرف میزد. او غیر مستقیم نصیحت میکرد. آدم دنیا دیده و بـا سوادی بود.نگاهش به دنیا و زندگی یک نگاه الهی بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یکی از مهم ترین مسائلی که سید عباس به ابراهیم تاکید می کرد بحث حیا بود. میگفت اگه کسی با حیا بود امید به سعادتش هست اما انسان بی حیا ندارد. ابراهیم تحت ثاثیر او همیشه لباسهای گشاد میپوشید. هیچگاه در حضور دیگران لخت نمیشد. ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت. ما وقتی به منزل ابراهیم می رفتیم اصلا با مادر و خواهر او برخورد نداشتیم. کسی را برای رفاقت انتخاب میکرد که حیا داشته باشد. به خاطر همین حیا بود که آرزو داشت پیکرش برنگردد. ♥️در مراسم یکی از شهدا بـه بهشت زهرا رفتیم آنجا پیکر شهید را می شستند و مردم نگاه می کردند. ابراهیم گفت: "خدا کنه ما این طوری نشیم." کسی که آدم رو شستشو می کنه اگه دقت لازم را نداشته باشه جلوی مردم خیلی بد میشه. 🌷بعد ادامه داد من از خدا خواستم مثل و کارم به غسال خانه نرسه. 📙سلام بر ابراهیم ۲ https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ساکت گلدسته های جمکرانت 🕌 قسم دادند خدا را بر تمام قطره های خیس باران که تو زودی بیایی😢
یک پیر زن که زیر باران مانده بود را سوار کردم. وقتی او را به مقصد رساندم کرایه نگرفتم و به او گفتم: به جای کرایه برای اموات من صلوات بفرست... در آن سوی هستی کسانی را دیدم که پدران و مادران من به حساب می آمدند. به من گفتند: نمیدانی صلوات های آن پیرزن چقدر برای ما تاثیر مثبت داشت... 📙سه دقیقه در قیامت. اثر گروه شهید هادی 📚 تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
مردانی را دیدم با شکم هایی بسیار بزرگ، آنقدر بزرگ که مانند بشکه بود و توان راه رفتن را از آن ها گرفته بود. آن ها روی زمین افتاده بودند و بوی تعفن می دادند. نمی دانستم چرا به این وضع دچار شدند‌. به من گفته شد این ها کسانی هستند که شکمشان با مال حرام پر شده... https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ می گوینـد : شهــدا رفتند تا ما بمانیـم . . . ولی من می گویم : شهـ🕊ـدا رفتند تاماهم به دنبال شان برویم آری ! راه شهـدا راه عاقبت بخیریست ... ♥️ ـ ـ ـ ــــــــــ❤️ــــــــــ ـ ـ ـ ـ ܝ‌ܦ߭ߊ‌‌ܦ߳ࡅߺ߳ࡉ‌ ࡅ߳ߊ‌ ܝܝ݅ܝܣߊ‌‌ܥ‌ࡅߺ߳
🌸🍃 بسیار به علاقه داشت. در مراسم عقد به همسرش یک بسته کتاب هدیه داد که یکی از آنها بود. بارها کتاب شهید هادی را میخرید و به جوانان نجف آباد هدیه می داد. ابراهیم الگوی محسن بود. محسن حججی و برای زحمت کشید، اما خداوند نام او را همچون ابراهیم بلند آوازه کرد...🌹 📙برگرفته از کتاب حجت خدا. داستان هایی از زندگی شهید حججی. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در این ویدئو شاهد خاطره‌ی زیبایی از شهید ابراهیم هادی در بیان استاد پناهیان هستیم؛ لینک ویدئو: yun.ir/msvoz7 . لینک خرید کتاب سلام بر ابراهیم: yun.ir/kupbcb . لینک دانلود رایگان کتاب: yun.ir/SalamBarEbrahim
▫️حاج میرزا علی محدث زاده، پسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی گفت: جلد سیزدهم کتاب بحارالانوار، به امانت نزد پدرم بود، بعد از فوت ایشان به وسیله‌ی برادرم محسن آقا به صاحبش رساندم. ▫️شب بعد خواب پدرم را دیدم، گوشم را گرفت و گفت: کتاب را دادی، چرا جلدش را شکستی؟ از خواب بیدار شدم، به محسن گفتم: کتاب که سالم بود، مگر تو جلدش را شکستی؟ گفت: زمین کوچه گل بود و من زمین خوردم، لذا گوشه‌ی جلد کتاب تا شد. ▫️کتاب را گرفته و صحافی کرده و پس دادیم. پس از سه روز، طلبه ای به منزل ما آمد و گفت: دیشب آقای حاج شیخ عباس را در خواب دیدم گفت: برو به علی بگو جلد کتاب را درست کردی، من آسوده شدم، خدا عاقبتت را به خیر کند. 📙برگرفته از کتاب بازگشت https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c