دو ساعت توی برف، پشت درِخانه
برف شدیدی باریده بود .ساعت دو نیمه شب وارد تهران شدیم.
فردا رفتم به علی اصغر سر بزنم . وقتی وارد خانه شدم مادر اصغر جلو آمد. بی مقدمه گفت :
آقا سید شما یه چیزی بگو !؟😳
بعد ادامه داد : دیشب دو ساعت با #پای_مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو #بیدار کنه .☺️
صبح که پدرش می خواسته بره مسجد اصغر رو دیده!
از علی اصغر این کارها بعید نبود .
#احترام عجیبی به #پدر_و_مادرش می گذاشت. 😊
#شهید_علی_اصغر_ارسنجانی
📙برگرفته از کتاب مهر مادر اثر گروه شهید هادی.