eitaa logo
نشر شهید هادی
18.7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
16 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ ... ✋ 🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی ... سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت ، زمین و آسمان غرق نور می شوند ... ✨ مولای من ! مهرِ تو را خدا به گِل و جانمان سرشت دنیای در کنار تو یعنی خود بهشت باید زبانزد همه دنیا کنم تو را باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت ... اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ 🤲 (عج)♥️ ‎‎‌‌
همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد. دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن‌ می نوشت. روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود. یادم هست یکبار به من گفت: امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم. به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد. هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را بخاطر خدا خوش کند. لباس نو نمی پوشید. می گفت: هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم. به روایت: خواهر شهید ابرهیم هادی🌷 کتاب سلام بر ابراهیم ؛ جلد۲ ص ۱۵۶ https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63 ‎‎‌‌
💠حاضرم ثواب عبادتم را عوض کنم‏! 🌺یک بار امام به یکی از دختـرانشان فـرمـود: حاضرم ثوابی را کـه تو از تحـمـل شیطنت‌‎ ‌‏فرزندت می‌بری با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم....
و لبخند 🎁یک شب مانده به شب تولد عمار در سال ۹۴ وقتی به خانه آمد بسته‌ای همراهش بود، داخل آن کتاب کادو شده‌ای قرار داشت. پرسیدم کتاب چیست؟ گفت: یکی از دوستانم به خاطر تولدم هدیه داده است. 📦کاغذ کادوی کتاب را که باز کرد دیدم برای لحظه‌ای خیره شد به عکس روی آن و چنان صورتش سرخ شد که سرخی چهره اش را تا نزدیکی گوشش دیدم! عمار لبخندی زد. پرسیدم کتاب چی هست؟ چرا خندیدی و سرخ شدی؟ کتاب را برگرداند و عکس روی آن را نشانم داد، دیدم کتاب سلام بر ابراهیم است. پرسید این شهید را می‌شناسی؟ گفتم بله، ابراهیم هادی یکی از شهدای آشنای دفاع مقدس است که خداوند همه صفات خوب را در نهادش قرار داده. همانطور که کتاب دستش بود گفت: این شهید به من لبخند زد! جدی نگرفتم، گفت باور کن بهم لبخند زد، گفتم باباجان اگر به تو لبخند زده پس یعنی از طرف شهید دعوت شدی به بهشت، همانطور که رهبر معظم انقلاب گفت این شهدا ستارگان درخشان آسمان هستند و اگر به آنان تمسک بجویی راه را نشان می‌دهند. خیلی خوشحال شد. چند روزی گذشت که این کتاب را خواند و این مدت برنامه‌ای برای رفتن به سوریه نداشت. یک شب در جمع خانواده عنوان کردم قرار است اگر خدا بخواهد با یکی از دوستانم برویم سوریه. تا این را گفتم عمار دستش را به علامت اعتراض بالا آورد و گفت دیگه نوبت ما جووناست، شما به اندازه کافی در زمان دفاع مقدس به جنگ رفتید، کمی با هم بحث کردیم، گفت امکان ندارد بگذارم بروید. عمار به سوریه اعزام شد و در جمع مدافعین حرم قرار گرفت و با دعوت شهید هادی به کاروان شهدا ملحق شد. 📙یاران ابراهیم. اثر گروه شهید هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزهای سخت،انسانِ قوی میسازد انسان قوی،روزهای آسان میسازد روزهای آسان،انسانِ ضعیف میسازد انسانِ ضعیف،روزهای سخت میسازد روزهای سخت....... توصیه میشود برای تربیت بهتر فرزندان، حتما این ۵ دقیقه را با دقت ببینید. https://eitaa.com/mohammad_norani
سعید یکی از اعجوبه های دفاع مقدس ماست. او در طی مدت کوتاهی توانست پرده ها را از جلوی چشمانش کنار زده و به باطن عالم راه یابد. او به دوستانش گفت: راز این اتفاق برای من در یک مطلب است و آن مداومت بر ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد است. می‌گفت من به این نیت که از خدا تشکر کنم که به‌ ما نعمت اهل بیت را عطا کرده روزانه حداقل ۵۰۰۰ صلوات می فرستم. 🌷در شب جمعه، جمع شهدا در خدمت آقا ابا عبدالله هستند. شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم تا آنها نیز ما را در محضر ارباب یاد کنند. 📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
چشم من بر راه است؛ تا بیایی روزی همچو نوری ز میان خورشید و بتابی به دل تاریکم ... روز و شب منتظرم؛ تا بیایی آخر چشم خود فرش کنم تو نهی پای برآن و من از شوق ببالم بر خود و به شکرانه آن جان به فدای تو کنم ... تعجیل در ظهور صلوات
‍ 🌺 پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: هرکس که خداوند برای او خیر بخواهد، دوستی شایسته نصیب وی خواهد نمود. 📘 نهج الفصاحه، ص۷۷۶ می گویند رفیق انسان، می تواند او را به جهنم یا بهشت برساند. در قرآن نیز شبیه این عبارت آمده. یعنی بسیاری از افراد اگر جهنمی می شوند، علت را در رفقایشان باید جستجو کرد. بنده در طی این سال ها، بسیاری از افراد را دیده ام که رفاقت با افراد بی دین، باعث نابودی آن ها شد و برعکس. و کسانی را دیدم که رفاقت با امثال ، آن ها را به بهشت رساند. نام و تصویر بسیاری از آن ها بر سر کوچه های محل نصب شده. 🎤راوی: مهدی حسن قمی 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۳ https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
⭕️ این وصیت‌نامه را بیست‌بار بخوانید! ▶️ رهبر انقلاب: یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجان‌گذشته‌ی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّت‌نامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّت‌نامه‌اش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خوانده‌ام. 📝 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید ۱۹ ساله، ناصرالدین باغانی 🔹اینجانب ناصرالدین باغانی بنده‌ی حقیر در درگاه خداوندم. چند جمله‌ای را به رسم وصیت می‌نگارم: 🔸سخنم را درباره‌ی عشق آغاز می‌کنم. ما را به جرم عشق موأخذه می‌کنند‌. گویا نمی‌دانند که عشق گناه نیست! امّا کدام عشق؟ 🔹خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی‌کرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه! 🔸به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همه‌ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم. 🔹بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری. 🔸فهمیدم در این مدت که فکر می‌کردم عاشق تو هستم اشتباه می‌کرده‌ام، این تو بودی که عاشق من بوده‌ای و من را می‌کشانده‌ای! 🔹اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم. ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده‌ام ولی باز مستقیم آمده‌ام؛ حال می‌فهمم که این تو بوده‌ای که به دنبال بنده‌ات بوده‌ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده‌ای و هر شب به انتظار او نشسته‌ای تا بلکه یک شب او را ببینی. 🔸حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده‌ات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود؛ عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر. 🔹آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می‌کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می‌نشستی. اما من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم! اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می‌کردم که با پای خود آمده‌ام 🔸وه چه خیال باطنی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنه‌ی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی. من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می‌کردم. 🔹آخر تو بزرگ بودی و من کوچک؛ تو کریم بودی و من ل‍ئیم؛ تو جمیل بودی و من قبیح؛ تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم... 🔻امّا شهادت چیست؟ 🔸آن هنگام که رزمنده‌ای مجاهد، بسوی دشمن حق می‌رود و ملائک به تماشای رزم او می‌نشینند و شیطان ناله بر می‌آورد و پای به فرار می‌گذارد و ناگهان غنچه‌ای می‌شکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام می‌توانیم داد؟ 🔹شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید. فقط شهید می‌تواند شهادت را درک کند. 🔸شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی‌توانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصل‌شان نیز نمی‌توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می‌کند. اگر شهید باشید شهید را می‌شناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمی‌کند که نمی‌کند. 🔹برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه می‌خورند، و از این در عجبند و حیرت می‌کنند که چرا به فکر خود نیستید! 🔸به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده‌اید نه برای ماندن در قفس! این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید. 📙پنجاه سال عبادت. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 مرا بگیرید و به بند و حبـس کشید تا آن‌وقت از من سلب مسئولیت شود اگر آزاد باشم فریاد می‌زنم، افشاگری می‌کنم. من این لباس را پوشیده‌ام که پاسدار اسلام و وفادار به رهبرم امام خمینی باشم. در محله شهید ابراهیم هادی اگر انسان های بزرگی تربیت شدند به خاطر وجود عالمی مثل شهید آیت الله سعیدی بود که در ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ به شهادت رسید. 📙بصیرت در روزگار سکوت، کتابی بود در مورد زندگی این شهید بزرگوار به قلم گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
نیمه‌های شب بود. وارد خانه شد. لباس هایش خونی بود🩸 مادر با عصبانیت رفت جلو وگفت: معلوم هست کجایی⁉️آخه تا کی می‌خوای با مامورها درگیر بشی، این کارها به تو چه ربطی داره. یک دفعه می‌گیرن و اعدامت میکنن پسر💔 نشست روی پله ی ورودی و گفت: اتفاقا خیلی ربط داره، ما از طرف خدا مسئولیم!ما با کسی درگیر شدیم که جلوی قرآن و اسلام ایستاده. بعد ادامه داد: شما ایمانتون ضعیفه، شما یا به خاطر بهشت، یا ترس از جهنم نماز می‌خونی، اما راه درست اینه که همه‌ی کارها برای خدا باشه... و مادر گفت: ببین کی داره ما رو نصیحت میکنه! و هر دو زدند زیر خنده https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
خانم بدحجاب جلوی یکی از علما رو گرفت و از ایشون سوال کرد : اگه یک تار موی من بیرون باشد، دنیا به آخر می‌رسه؟! چرا اینقده شماها گیر می دین؟ عالم جواب داد : اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر می‌رسه؟ قطعا خیـر. ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا رو هـم تغییـر نمی‌ده، امـا بسـیاری از افراد طبیعتـا در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی شـده و اون غـذای خـوب و خوشـمزه از چشمشون می‌افته. حالا بذار یه داستان قشنگ تاریخی هم برات بگم... عالم گفت : روزی یکــی از یــاران امــام صادق ( علیه السلام ) خدمــت ایشــان رســید و گفــت در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش افتــاده، آیــا می‌شود آن روغــن را خــورد؟ امــام صــادق (علیه‌السلام) فرمودنــد: نمی‌توانی آن را بخـوری. مـرد گفـت آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار بگـذارم و از خیـر روغن‌های گـران قیمـت بگـذرم! امـام صــادق (علیه‌السلام) فرمودنـد: آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت، مـوش نیسـت. ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت. حالا خانم بزرگوار : وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنید متوجـه می‌شیم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـه امـا وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت، با این نگاه، بیرون امدن یـک تـار مـو جلوی نامحـرم هـم مهـم می‌شود. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
☘༻‌﷽‌༺☘ قسم به ماه دو نیمه به وقت تنهایی قسم به زلزلة القلب و عشق و شیدایی... قسم به آیه ی چشمت به معجزه به غزل تو را قسم به خدایت چه وقت می آیی؟ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🔸ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا مي كرد. يكی يكی آن ها را می آورد و می گفت: «ابرام جون، ايشون خيلی دوست داشتند شما را ببينند و ابراهيم كه خيلی غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد مي كرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خنديد. وقتی ابراهيم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلی اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می رسه! ▫️آخر شب می خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسی! من ايستادم. ابراهيم با صدای بلند گفت: برادر بيا اين جا! يكی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهيم ادامه داد: دوســت عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره می آد كه... 🔹بعد كمی مكث كرد و گفت: من چيزی نگم بهتره، فقط خيلی مواظب باشيد. فكر كنم ! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمی جلوتر رفتم تــوی پياده رو و ايستادم. دوتايی داشتيم می خنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمری جعفر شدند! ديگر هر چه می گفت كسی اهميت نمی داد و... ⌚️ تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلی معذرت خواهی كــرد و به بچه های گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه های گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهی كردند. جعفر هم كه خيلی عصبانی شده بود، بدون اينكه حرفی بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. 😂 كمی جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد می خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقی افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم های جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از پخش کتاب هادی
4⃣6⃣ 📚بی قرار زندگینامه و خاطرات سردار شهید حاج جعفر جنگروی 📖اثر گروه شهید هادی ۱۴۴صفحه مصور. ۳۵۰۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۹۰ چاپ هفتم ۱۴۰۲ تغییر یافته و پالتویی ✅خاطرات اثرگذار و زیبا 💐از ارادتمندان شهید ابراهیم هادی که خاطرات زیبایی دارد. چاپ جدید @pkhadi
سرداران بزرگ سپاه اسلام حاج علی فضلی و شهید حاج جعفر جنگروی. قبل از عملیات والفجر۸ حاج جعفر جنگروی در باشگاه کشتی با ابراهیم آشنا شد و مسیر زندگی او کاملا تغییر کرد. او یک جوان انقلابی شد... در غائله کردستان همراه با دوستانش به اسارت جدایی طلبان در آمد. دوستان او را اعدام کردند اما جعفر را نگه داشتند، او بعدها موفق به فرار شد. حاج جعفر در زمان شروع جنگ فرمانده سپاه خرمشهر بود و شهید جهان آرا جانشین او بود. سردار شهید حاج جعفر جنگروی در عملیات والفجر۸ در حالیکه جانشین لشکر سیدالشهدا بود به شهادت رسید. 📙 برگرفته از کتاب بی قرار. خاطرات شهید حاج جعفر جنگروی. اثر گروه شهید هادی. 📚همراه باشید با تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔺‌محمد انصاری از فوتبال خداحافظی کرد او نشان داد می‌توان هم فوتبالیست خوبی بود هم انسان خوب 🔹دفاع راست از فوتبال 🔹محمد انصاری در ۳۱ سالگی خداحافظی کرد. او را می‌توانید با مصدومیت‌هایش به یاد بیاورید یا با سه گلی که در لیگ و جام حدفی برای پرسپولیس زد. آنهایی که فوتبالی‌تر هستند می‌دانند او سابقه حضور در استقلال هم داشته و با قبول شدن در تست پرسپولیس وارد تیم برانکو شد و ۲۴۰ میلیون تومان قرارداد بست. محمد انصاری را می‌توانید با همه اینها به یاد بیاورید، اما «حاج ممد» یا «حاجی انصاری» گل طلایی‌اش را وقتی زد که پیشنهاد تیم چینی را رد کرد تا در پرسپولیسی بماند که پنجره‌اش بسته بود. یا زمانی که خطاب به حسن عباسی نوشت ‏«ما لکم کیف تحکمون؟!» او را می‌توانید با صحنه‌ای بیاد بیاورید که داور خطا روی او را گرفت، اما به داور گفت خطا نبوده. یا حتی وقتی که آب را در زمین بازی نشسته خورد تا به یک مستحب عمل کرده باشد. انصاری فقط مدافع پرسپولیس نبود او «مدافع» فوتبال بود. ✅محمد انصاری عزیز، بعد از دو بار حضور در فینال باشگاه های آسیا و قهرمانی در لیگ و جام حذفی و حضور در تیم ملی و کسب جام اخلاق، از فوتبال خداحافظی کرد تا در مدرسه فوتبال شهید ابراهیم هادی به کار خود در پرورش استعدادهای جنوب شهر ادامه دهد. 💐برای محمد عزیز که از ارادتمندان شهید ابراهیم هادی و عضو همین کانال ما در ایتا هست آرزوی موفقیت داریم. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ مرحوم آیت الله ناصری: خدمت عارف بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد کوفی رسیدم و گفتم میخواهم محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه مشرّف شوم؛ چه باید بکنم؟ فرمود : دو کار انجام بده...... و برای موفقیت در انجام این دو امر این کار را انجام بده........ 🙏لطفا استماع فرمایید https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ابراهیم مقابل درب خانه نشسته بود بچه ای به همراه دوچرخه رو به رویش نشسته و از مشکلاتش می گفت! ابراهیم به صحبت های او با مهربانی گوش داد و پاسخش را داد و او را راهنمایی کرد. او در میان مردم بسیار مهربان بود. اما در مقابل افراد منحرف و دشمنان دین خدا مهربانی نداشت. مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند.(سوره فتح/۲۹) 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
کتاب شیخ عبدالکریم. زندگینامه و خاطرات شهید شیخ عبدالکریم بخردیان روحانی وارسته و سید شهدای شهر بهبهان که توسط نشر شهید هادی منتشر شد. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: شاگرد حضرت امام در نجف بود. چشمانش مشکل داشت اما حضرت رسول الله در نوجوانی شفایش داد. در جوانی با چشمان کم بینا، به تنهایی به کربلا رفت. در میان راه که همه جا تاریک بود و کسی نبود دستش را بگیرد، مردی ناشناس آمد و او را به کربلا رساند. آن شخص، نام شیخ عبدالکریم را می دانست و به شیخ گفت: از نام و نشان من چیزی نپرس که باید بی نام باشم! مبارزاتش را از سال ۴۰ شروع کرد! در زمانی که کمتر روحانی در بهبهان و خوزستان و حتی کشور، وارد مبارزات شده بود! هسته های فرهنگی و مبارزاتی بهبهان را راه اندازی کرد. ساواک بهبهان که در بی رحمی زبانزد بود، مثل مرگ از او می ترسید. با اینکه بسیار کم بینا شده بود، اما خود نارنجک و وسایل جنگی می ساخت و به شاگردانش می داد تا علیه رژیم به کار ببرند. طراحِ بسیاری از عملیات ها علیه رژیم بود. با اینکه طلبه بود، اما یک مخترعِ به تمام معنا بود. اختراعاتی داشت که مهندسین هم در آن حیران می ماندند. بارها زندانی شد، اما او همان بود که بود. مبارز و یکدنده. رهبر انقلابیون بهبهان بود. با اینکه از هیچ چیز و هیچ کس نمی ترسید، اما برای سازمان مجاهدینی ها بسیار دلسوز بود. خودش را به آب و آتش می زد تا آنها را آگاه کند و به نحوی از زندان آزاد کند. بسیاری از شهدای بهبهان در مکتب او بزرگ شدند و از او خط می گرفتند. سرداران بزرگی در مکتب او رشد کردند… 📦 لینک خرید: https://nashrhadi.com/product/319
🔴 🔹مثل فیلم سه بعدی با تمام جزئیات! تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن‌ ها جدی نوشته بودند؛ در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می‌شدیم، مثل‌فیلم به نمایش در می‌آمد. درست مثـل قسمت ویدئو در موبایل هـای جدید، فـیلـم آن مـاجـرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جـزئیات! یعنی در مواجـه بـا دیگران حتی فکر افراد را هم می‌دیدیم. لذا نمی‌شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آن‌ها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود... 📚سه دقیقه در قیامت 📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💠اهمیت ۲۳ ذیقعده، روز زیارتی مخصوص امام رضا سلام الله علیه ✅بیست و سوم ذیقعده شاید تنها روزی باشد که [به صورت خاص] سفارش به زیارت حضرت علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا علیه السلام شده است. ✅این یک روز در سال روز زیارتی خاصه‌ی امام رضا علیه‌السلام است. 💯این روز و زیارت در این روز اینقدر مهم است که اهل معنا می گویند اهل آسمان و اهل زمین ، ملائکه و غیر ملائکه روز ۲۳ ذیقعده اینجا جمع می شوند. ◾️این روز به روایتی روز شهادت امام رضا علیه السلام نیز هست. ✅امروز با یک سلام از راه دور، نام خود را در جمع زائرین حضرت علیه السلام در روز زیارتی حضرت قرار دهیم. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی رتبه سه رقمی کنکور را کسب کرد می توانست هر دانشگاهی را انتخاب کند اما به عشق امام رضا علیه السلام راهی دانشگاه مشهد شد. زمانی هم که در جبهه حضور داشت، به دوستانش گفت: خیلی دلم برای آقا تنگ شده. قدر ندانستم. هر شب به زیارت مولا می رفتم، اما حالا.... آخرین نامه اش را برای امام رضا نوشت. با این عنوان: دلم تنگه براتون و این جمله عنوان کتاب خاطرات او شد. کسی که پس از شهادت در عملیات والفجر هشت، پیکرش به ظاهر اشتباه به مشهد منتقل شد و در مراسم تشییع در کنار ضریح امام، نیم ساعت پیکرش روی زمین بود. گویی امام هم دلش برای این جوان مخلص تنگ شده‌بود. 🌷در روز زیارتی مخصوص آقا، شهدای امام رضایی را با ذکر صلوات یاد کنیم تا آنها نیز ما را یاد کنند. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بشنوید؛ 🌹 ما شما را فراموش نکردیم.... 🌷شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💝 سلام امام زمانم 💝 🌸 خبر آمدنش را همه جا پخش ڪنید 🌸 می رسد لحظه میعــاد، به امید خدا 🌸 منتقم می رسد و روز ظهـورش حتما 🌸 می شود فاطمه دلشــاد به امیـد خدا