☘༻﷽༺☘
#مولایمن
▪️از قلب داغدیده ندا می رسد بیا
از حنجر بریده ندا می رسد بیا...
▪️ای داغدار لعل لب و چوب خیــــزران
عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان
🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
8⃣3⃣
📚جوان اعجوبه
زندگینامه و خاطرات زیبای هنرمند، ورزشکار، مترجم و سفیر بیداری اسلامی روحانی وارسته سید مصطفی الحسینی
📖اثر گروه شهید هادی
۱۴۴صفحه مصور.
چاپ اول ۱۳۹۹
قطع پالتویی
۱۷۰۰۰ تومان
📙این کتاب قبلا به عنوان سفیر بیداری منتشر شده بود که با تغییرات و قطع پالتویی تجدید چاپ شده
@pkhadi
👆جوانی از همدان برای ادامه تحصیل راهی قم میشود، همه به او میگویند مانند پدرت راه پزشکی را ادامه بده اما او به مدرسه حقانی قم می رود. در عین حال فوتبالیست حرفه ای است و در تیم پاس بازی میکند. روابط عمومی بالایی دارد و بسیاری از دوستانش را جذب فعالیت های انقلابی کرده.
در سالهای دهه پنجاه مشغول مبارزه با رژیم پهلوی میشود. حکم اعدام برای او صادر میشود. از ایران می گریزد. به شانزده کشور دنیا سفر میکند و مردم بسیاری از کشورها را با اسلام ناب آشنا می سازد. او در کوبا فعالیت اسلامی راه اندازی می کند.
با پیروزی انقلاب، به ایران بر می گردد و سپاه همدان، به همت او تشکیل میگردد، اما...
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi
سخن بزرگان
#استادصفاییحائری:
[ خیال میکنیم دنیا
خوابگاه و عشرتکده است
بههمین خاطر مدام
ضربه میخوریم
و خُرد میشویم!
اگر بدانیم دنیا راه است
و منتظرِ ضربههایی که
حرکتمان میدهد باشیم،
فشارها خُردمان نمیکند.
در این هنگام بهجای
اینکه غم و رنجِ زندگی را
کم کنیم ، خودمان را زیاد میکنیم…
با این شناخت و بینش
آنچه ما را خُرد میکند
تبدیل میشود،
دردها و فشارها عاملحرکتما و
ضربهها عامل قدرت ما میشوند!✨ ]
🟨 شهید حجت الله رحیمی 🟨
🔷 دلنوشته
خدایا! هدایتم کن تا ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم زیرا دروغ ظلم کثیفی است. خدایا محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم. زیرا تهمت خیانت ظالمانهای است.
خدایا! ارشادم کن که بی انصافی نکنم و کورمان کن تا نبایسته ها را نبینم و جز تو منظر نظر نباشد.
بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم. و فکری ببخش تا دستگیر باشد، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.
🔸راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صدا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.
🔹برگفته از کتاب آخرین نامه
انتشارات ابراهیم هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#حلالیت
در نامه عملم به یک آبرو ریزی بزرگ رسیدم. در دنیا با او شوخی کرده بودم و سریع از او عذر خواهی کردم اما قلبا راضی نشده بود. قبل از این که به اتاق عمل بروم شخصا به او زنگ زدم و حلالیت طلبیدم. آن دنیا به من نشان دادند اگر او از من نمی گذشت بیشتر کار های خوبم را باید در راه خشنودی او فدا می کردم.
https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ راز ارتباط قلبی محمد انصاری با «شهید ابراهیم هادی»
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
🌸🌸
هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت میكند و از جايى كه گمان نمیبَرَد به او روزى میدهد.✨ - كنزالعمال
از خدا خواستهام همیشه جیبم پُر پول باشد
تا گره از مشکلاتِ مردم بگشائیم.
اینها از ثمرات توکل به خدا توسط #شهیدابراهیمهادی است.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از نشر شهید هادی
🔴 تجربه نزديک به مرگ
✍ خدا می داند که به خاطر این چشم پوشی از گناه حاضر و آماده، چه برکات و توفیقاتی نصیب من شد.
در بررسی اعمالم دیدم به خاطر این چشم پوشی از نگاه حرام، خداوند توفیقات و برکات فراوانی را نصیب من کرد. اما اگر تن به آن گناه می دادم زندگی مشترکم دچار مشکل می شد و...
📙کتاب شنود، اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🖼شهید مصطفی نجم افروز
مصطفی! ساعت به ساعت و در هر پیش آمد، خود را موعظه کن، چون کسی عیبهای نفسانی و عیبهای اعمالت را به غیر از خدا نمی داند.
مصطفی! تا نفست (نفس اماره ) به مطمئنه تبدیل نشده، همواره در خطر دام شیطان هستی.
اگر خودت را به حال خودت واگذاری و احاطه نفست نداشته باشی و فرماندهی تن به دست عقلت نباشد، هیچ ارزشی نداری و هوای نفس و آرزوها، تو را به طرف خودش می کشاند. و ان هم پست تر میشوی.
📙 برگرفته از کتاب، به قلم بهشتیان
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#ما_کجا_شهدا_کجا...
#کلام_شهید
ای برادر عرب که به دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا #شهید کنی! بدان که تو حالا دنبال من می گردی اما روز قیامت من به دنبال تو خواهم گشت.
🌿با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به دنبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم...
#شهید_حاج_علی_محمدی
📙 برای قاتلم. خاطرات شهید محمدی پور. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#برشی_ازکتاب_بازگشت
در بررسی اعمالم پیرزنی را دیدم که تنها زندگی می کرد. از من خواسته بودند که گاهی به او سر بزنم و از حالش با خبر شوم . من آن زن را به خوبی می شناختم ولی به خاطر این که او پر از احساسات منفی بود هیچ وقت به دیدن او نرفتم زیرا فکر می کردم نمی توانم اثر او را روی احساسم تحمل کنم. ولی فهمیدم این فرصت و موقعیت برای کمک به او از عالمی بالاتر ترتیب داده شده شده است.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
دکتر محمود رفیعی، بنیانگذار کلاسهای ادبیات انتظار در سطح دانشگاه های کشور بود.
دوستان دانشجو را از این طریق با امام زمان و مقوله انتظار آشنا نمود.
✅ او بارها به ملاقات امام زمان خود رسید و نکته های بسیاری از این دیدارها برای آیندگان بیان نمود، دکتر تا زنده بود هیچ حرفی از این دیدارها نزد، بعد از شهادتش بود که فیلمی از استاد پخش شد، در آنجا به این موارد اشاره می کند و...
📙 برگرفته از کتاب منتظر
خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
از ازدواج تا همخانگی!.mp3
4.33M
#پادکست
🔶 از ازدواج تا همخانگی!
🔷 پوشش توی نون آیندهت اثر میذاره.
📌 برگرفته از جلسات «از حیوانیت تا حیات»
#حجاب
✅@Aminikhaah
▫️سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد ؛
هر حرفی که میخواهید بزنید فکر کنید که آیا ضرورت دارد یا نه ؟!
بی دلیل حرف نزنید که خیلی از صحبت های ما به گناه و دروغ و ... ختم میشود .
#شهیدانه 🕊
#شهیدمحمدهادیذوالفقاری
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
☘ #زيارت_عاشورا و #برطرف_شدن_دشواريها
🖌 يكى از علماى معروف شهر اصفهان در يادداشتهاى خود مى گويد: يكى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان كه نام او را نياورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحير شدم كه آيا آنچه را كه در خواب درك نموده بودم صحيح بوده يا خير، از مقدار اندوخته خود نيز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دكان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دكان كوچكى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دكانش ديدم در اولين فرصتى كه يافتم به صاحب دكان گفتم :
☘ با تو كارى دارم ، تقاضا دارم با من به مكانى بيايى و سريع باز گرديم ، او را به مسجد النبى واقع درخيابان ((جى )) بردم . كارگران و بنايان در مسجد مشغول تعمير بودند، در يكى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستيم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشكلى را كه هم اكنون در آن به سر مى برى از تو برطرف كنم ، از تو مى خواهم مشكلت را برايم بازگو كنى ، به او بسيار اصرار كردم ، ليكن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گريان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر كردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرين آن را خواندم.
📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص ۳۰
▪️توییت قابل تامل محمد انصاری بازیکن سابق تیم پرسپولیس
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💠شهیدم کن💠
👆زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... .
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود.
بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند.
✳️سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده.
💐مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود.
✅شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد.
مي گفتم خسته مي شي بخواب.
مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد.
❄️من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد...
🌷از خاطرات شهید مهدی عزیزی که بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادت، تصویر ابراهیم همراهش بود. او همواره به تصویر شهید هادی سلام می کرد...
🌷سالروز شهادت
📚برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
به #امام_صادق علیه السلام عرض میکنند که در #عصر_غیبت چه کنیم و تکلیف ما چیست؟! امام علیه السلام میگویند: با دو دست، به #معیارهای_دین بچسبید و رها نکنید، #تقوا بورزید.
میپرسند: دیگر چه؟
میفرماید: خط دوستیها و دشمنیهای مکتبی را حفظ کنید. دوستیها و دشمنیهاتان بهخاطر دنیا و منافعتان نباشد، برای عقایدتان و در مسیر حق و عدل باشد، دوستیها و دشمنیهای مکتبی، همان #تولی و #تبری است. یعنی خط را حفظ کنید و مدام از خدا بخواهید که تا او نیامده: «ثبّت قلبی علی دینک» دل مرا بر دین خود استوار بدار و مگذار من بلغزم و شک کنم و مسیرم عوض شود.
✅ سپس امام فرمود: اگر آنچه را گفتم انجام دادید، شما از هماکنون در اردوگاه او هستید.
👤 #استاد_رحیمپور_ازغدی
📚 برگرفته از کتاب «مهدی(عج)، ده انقلاب در یک انقلاب» ص ۶۶
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
یک روز عصر حسابی دلم برای حاجی تنگ شده بود. همان لحظه زنگ خانه پدر به صدا در آمد،
خانم سیده ای وارد خانه شدند. ایشان را می شناختم. حاج اصغر بارها به او کمک کرده بود. ایشان با چشمانی اشکبار به من گفتند:
«به سفارش پدرتون راهی کربلا شده بودم در کربلا به شما و فرزندان تان خیلی دعا کردم.
شب آخر حاج اصغر را در خواب دیدم، از من بسیار تشکر کردند بخاطر دعایی که در حق فرزندان و همسرشان داشتم.
اما مهمتر از این خواب، اینکه قبل از رفتن، شبی خواب شهید عبداللهی را دیدم.
ایشان به من گفتند: شما به کربلا می روید.
در همان عالم خواب گفتم: من در نان شبم مانده ام کربلا کجا بود؟!
فردا صبح خیلی به این خواب فکر کردم. یعنی چه تعبیری دارد. شهید که اشتباه نمیگوید!
در همین افکار بودم که شخصی به منزل ما زنگ زد. ایشان از اوضاع مالی ما با خبر بود. بی مقدمه گفت: من نیت کرده ام شما را رایگان به کربلا بفرستم...
افراد مختلف در همین مدت کوتاه بارها اظهار کرده اند که شهید عبداللهی روزی کربلا را به ایشان عطا کرده اند!
📙جان باز. اثر جدید گروه شهید هادی. به زودی.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
┄┅══🔹🍃🌸🍃🔹══┅┄
🍽 جلسه فرماندهان بود. بعد از شام هر چه به ابراهیم گفتند که بیا و برایشون دعای توسل بخوان قبول نکرد، او با ناراحتی میگفت: من دعای خودم را خواندم!
👥 جلسه به پایان رسید و همه آماده بازگشت به محل قرارگاه و لشکر ها شدند. حاج حسین میگفت: وقتی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم، یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت نان و کباب آوردم!
💢 ابراهیم همین طور که پشت فرمان نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از شیشه ماشین به بیرون پرت کرد! بعد هم گفت: من با بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند.
⚡چیزی نگفتم ، ابراهیم چند لحظه بعد گفت: تمام ما بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده تفاوت داشته باشد، آن موقع کار مشکل می شود.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63