eitaa logo
مقاومــت
1.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
202 ویدیو
14 فایل
اخبار و تحلیل های مقاومت کُلــُ نفسِِ ذائــِـقَهُ المَوتـــِ همـــه ی مردُم طعم مرگ را می چشند چه خوب است شهادت در راه حق
مشاهده در ایتا
دانلود
✅اولین سوال ✍نماز تنها عبادتی است که در هیچ حال از انسان ساقط نمی‌شود. ترک عمدی آن مرز میان اسلام و کفر و همچنین اولین سوال در روز قیامت است. نماز پایه و اساس دین است؛ اما این نماز شروطی دارد. جوانی که به نماز توجه دارد و اهل عبادت است، دست به دزدی و خیانت نمی‌زند. امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «کسی که به خدا ایمان دارد و عبادت جان فرسا هم انجام می‌دهد ولی امام شایسته ای از طرف خدا ندارد، تلاشش بی فایده و نپذیرفته است.» 📚 وسائل الشیعه، جلد ۱، ص ۹۰ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
بهشت برزخی هوای بهشت برزخی مثل فصل بهار مطبوع و معتدل بود. خیلی تحت تاثیر این اعتدال قرار گرفتم، البته محیط باغ بسیار زیبا و مفرح بود، آن چنان که نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم، می خواستم جست و خیز کنم. می خواستم بدوم و از شادی فریاد بزنم. از بس که زیبا بود. 📗 آن سوی مرگ ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
‍ (( پیامی از برزخ )) شیخ رجبعلی خیاط: یکی از دوستان شیخ نقل می کند: روزی خدمت ایشان بودم، فرمود: جوانی را دربرزخ دیدم که می گفت:نمی دانید این جا چه خبر است! هنگامی که این جا بیایید خواهید فهمید. هر نفسی که به غیر خدا کشیده اید ،به زیان شما تمام شده است. در همه عمر، جز حکایت دوست هرچه گفتیم ازآن پشیمانیم 📕کیمیای محبت https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
سرزمیــن مردگان همراهم به من گفت: این طبقه که الان می رویم آخرین طبقه آسمان است و تو در آن جا مشکلت حل خواهد شد، وقتی به آن جا رسیدیم صحرایی عظیم مقابلم نمایان شد که شاید ملیون ها انسان کفن پوش در آن جا حضور داشتند، تا چشم کار می کرد مملو از جمعیت بود. برخی از آن ها چهره ی غمگین داشتند و برخی دیگر شاد بودند. بهت و حیرت از وجود آن ها لبریز شده بود... 📗 برگرفته از کتاب بازگشت. انتشارات شهید ابراهیم هادی ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
هدایت شده از نشر شهید هادی
❤️ ‌ اُردیبهشتی✨ گویا خدا هم میدانست که تو از همان اول بهشتی هستی...🌸🍃 پروردگارم از همان اول تو را فرشته ی بهشتی آفرید، فرشته ای که زمین برای وسعتِ قلبِ بزرگ و پاکش کوچک بود...❤️ ‌‌ فرشته ای که در اوج جوانی سبک بالانه پر کشید...🕊 ‌‌ از ماه تولدت پیداست که تو از همان اول هم زمینی نبودی و از اهل بهشت بودی...🌾 ‌‌ از نامَت که ابراهیم است پیداست که آتَشِ افتاده بر زندگیِ گمراهان را گلستان خواهی کرد...🌳 ‌‌ از نامِ خانوادگی ات پیداست که هادیِ هدایت کننده بودی و همواره هستی...🎊 ‌‌ از چشمانت پیداست که آنها کارِ یک خلقتِ معمولی نیستند، چشمانِ گیرا و هدایت گر نصیبِ هرکَس نمی‌شود، همان چشم ها که معادله ی هر گناهی را بر هم میزنند... ‌‌ و چه زیبا که در سال ۳۶ که پای به دنیا نهادی، آن زمان هم ماه مبارک رمضان بود. عشق آن است كه هزار بار دوستت داشته باشم و هربار حس كنم اولين بارى است كه دوستت دارم!🧡 ‌  ‌ تولدت مبارک اُردیـــــ‌بـــــهـــــشـــــتـــــی جان :)) ❤️🍃 ‌‌ 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
[ ] اکثر دوستان ابراهیم تاکید داشتند اگر با ابراهیم رفیق نمی شدند به فساد کشیده می شدند. آن ها دیده بودند که برخی رفقایشان به خاطر دوستی های نادرست، فاسد و نابود شدند. اما ابراهیم خیلی خوش برخورد بود. شوخی می کرد و می خندید. او غیر مستقیم رفقا را به ورزش و معنویات دعوت می‌کرد و وقت های خالی آنان را پر می کرد. رفیقی مثل ابراهیم می تواند ما را به اعلی علیین ببرد و رفیقی دیگر می تواند ما را به قعر جهنم ببرد. چرا که ناله بیشتر اهل جهنم از رفقایشان است : يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا:ای وای بر من، کاش فلان ( شخص گمراه ) را به دوستی انتخاب نکرده بودم! ( فرقان /28) 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
‌مسافریم ما ‌همه مسافریم، چمدانهایمان را هم بسته‌ایم، چه کوچک چه بزرگ، چه پر، چه خالی. ما همه مسافریم، بلیط‌هایمان هم آماده، فقط زمان حرکتمان هنوز مشخص نشده. اگر همین حالا صدایمان بزنند، در چمدانمان چه داریم!؟ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
وقتی از دنیا رفتم بیرون از بدنم ایستاده بودم،در لحظه از تمام سختی ها راحت شدم. همه چیز را بهتر از قبل می دیدیم و درک می کردم. تمام زندگی ام از کودکی تا لحظه مرگ برایم نمایان شد و بعد از لحظاتی همراه با یک جوان خوش سیما به آسمان رفتم. فهمیدم فرصتم تمام شده ... 📚بازگشت ‌‌◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
🏴علت ترس از مرگ ✍مردى ازامام حسن عليه السلام پرسيد: چرا سفر مرگ براى ما ناخوشایند است و از او استقبال نمى کنيم؟! حضرت فرمودند: شما خانه آخرت را خراب کرده اید و خانه دنیا را آباد، طبیعى است که انتقال از اقامتگاه آباد به جایگاه خراب براى شما ناخوشایند است 📚 بحارالانوار، ج۴۴، ص١١٠ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
وقتی نزدیک نور قرار گرفتم متوجه مردی شدم که در نور ایستاده بود و تمام اطراف او پر از تشعشع شده بود. نور در نزد او رنگ طلایی داشت و مانند هاله ای اطراف آن قرار می گرفت. من احساس کردم به درون او قدم نهادم و انفجاری از عشق را تجربه کردم. 📗 در آغوش نور https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
وقتی در بیمارستان بستری بودم، جسم من روی تخت در حالت کما قرار داشت اما روحم آزاد بود و به اطراف می رفت. بیرون از بیمارستان یک برج در حال ساخت بود. به آن ساختمان نگاه کردم. ظاهرش خیلی زیبا و آراسته بود. اما ناگهان چهره آن برج برایم تغییر کرد! شخصی که در حال ساخت این برج بود مال یتیم خورده بود و از پول آن ساخت و ساز می کرد. از ازل تا ابد آن شخص فلاکت و بدبختی بود. او را دیدم که در برزخ در برجی پر از آتش عذاب میشد... 📗 برگرفته از کتاب شنود. اثر گروه شهید هادی
زمانی که به بلوغ رسیدم همیشه مقید به نماز بودم، یک روز صبح بدون دلیل از رخت خواب برای نماز بلند نشدم. وقتی آفتاب طلوع کرد یکباره دیدم یک چیز سیاه از سقف اتاق به کنار من افتاد. با ترس از جا پریدم. با وحشتی که در صدایم بود پرسیدم تو که هستی؟ از جان من چه می خواهی؟ گفت من با تو هستم. هر وقت خدا را رها کنی پیش تو می آیم... 📗بازگشت https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
هدایت شده از نشر شهید هادی
🌷فرزند شهیدی که دانشجوی سال آخر پزشکی بود، در جریان یک سانحه رانندگی، هجده روز در کما بود. همه گفتند اعضای بدنش را اهدا کنید. اما یکباره این جوان به هوش آمد! او تجربه نزدیک به مرگ عجیبی داشت. او در بهشت پروردگار مهمان پدرش بود و با خاطرات زیبایی از همنشینی با شهدا و بزرگان به میان ما بازگشت. او بهشت را با تمام نعمت های زیبایش برای ما توصیف می کرد... 📙این کتاب با مقدمه ای از استاد رحیم پور ازغدی به بررسی خاطرات زیبای این پدر و پسر می پردازد. 📚با بابا، اثر جدید گروه شهید هادی در زمینه تجربه های نزدیک به مرگ، پس از کتاب های سه دقیقه در قیامت، شنود و بازگشت. ✅رونمایی سوم خرداد در حرم مطهر رضوی لینک پیش خرید و توضیحات بیشتر در کانال انتشارات 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا.👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
📚لینک خرید کتاب با بابا و دیگر کتاب های نشر شهید هادی در فروشگاه مجازی انتشارات👇 http://yun.ir/niqhwb
📙نمایشگاه مجازی قرآن و کتب دفاع مقدس زمان: تا پایان ماه مبارک رمضان 📚خرید کتابهای مختلف، با تخفیف و ارسال رایگان لینک خرید کتابهای نشر شهید هادی در نمایشگاه👇 http://yun.ir/57wbgc
وقتی در میان بهشت الهی مشغول گشت و‌گذار بودم احساس کردم جوان زیبایی به من نزدیک می‌شود. خوب که نزدیک شد متوجه شدم که پدرم شهید حاج محمد طاهری است! مرا در آغوش گرفت. احساس کردم هیچگاه از من جدا نبوده و همواره در کنارم حضور داشته. بعد از کمی صحبت به من گفت: بیا با هم به دیدار پیامبر برویم. باورم نمی شد. با پدر به چشم بر هم زدنی به یک باغ بسیار زیبا و باشکوه رفتیم. جماعتی روی چمن ها نشسته بودند. در مقابل ما پیامبر ایستاده بود و مشغول صحبت بود. من محو جمال بی مثال پیامبر شدم... ✅یادم هست که به پدرم گفتم: پدر جان وقتی پیامبر اینقدر زیباست، چرا خداوند از زیبایی حورالعین در قرآن صحبت میکند؟! ادامه دارد 📙برگرفته از کتاب با بابا. اثر جدید گروه شهید هادی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔸عالم پس از مرگ به روایت جانباز مدافع حرم 🔹کتاب «سه دقیقه در قیامت» حکایت یکی از پاسداران مدافع حرم است که در هنگام عمل جراحی ناشی از عوارض جانبازی سه دقیقه از این دنیا می‌رود. #معرفی_کتاب 👉 yjc.ir/00Ul83 🆔 @YjcNewsChannel
تاریکی به فضای لا یتنهایی پرتاب شدم، جایی مثل کهکشان ها، پر از ستاره های پر فروغ، دلم می خواست در نقطه ای متوقف شوم، اما قادر نبودم حتی ذره ای از سرعتم کم کنم. پایین را نگاه کردم، بستری بی انتها اما پر از تاریکی، شاید سیاه تر از سیاه، تاریک تر از تاریکی ... آن سوی مرگ ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
وقتی پدر شهیدم را در آن باغ زیبا مشاهده کردم بسیار خوشحال شدم. سالها از شهادت پدرم گذشته بود. یک روز همراه پدر به محضر پیامبر خدا رفتیم. آنجا همراه با برخی شهدای مقرب نشسته بودیم. یکباره متوجه شدم که یکی از دوستان دوران تحصیل من، که سال قبل به خاطر سرطان از دنیا رفته بود نیز حضور دارد! احمد خدامی را می گویم. او یکی از فعالان فرهنگی در سطح شهر کاشمر بود که تا میتوانست برای رضای خدا و حفظ یاد و نام شهدا فعالیت می کرد. او در بیشتر مساجد و محله ها فعالیت داشت. به پدرم‌ گفتم: احمد که شهید نشده بود. اینجا چه می کند؟! گفت: احمد در دنیا خالصانه زحمت کشید و مانند شهدا زندگی کرد و خدا او را با شهدای مقرب محشور نمود. 📙برگرفته از کتاب با بابا. تجربه نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی در میان بهشت الهی مشغول گشت و‌گذار بودم احساس کردم جوان زیبایی به من نزدیک می‌شود. خوب که نزدیک شد متوجه شدم که پدرم شهید حاج محمد طاهری است! مرا در آغوش گرفت. احساس کردم هیچگاه از من جدا نبوده و همواره در کنارم حضور داشته. بعد از کمی صحبت به من گفت: بیا با هم به دیدار پیامبر برویم. باورم نمی شد. با پدر به چشم بر هم زدنی به یک باغ بسیار زیبا و باشکوه رفتیم. جماعتی روی چمن ها نشسته بودند. در مقابل ما پیامبر ایستاده بود و مشغول صحبت بود. من محو جمال بی مثال پیامبر شدم... یادم هست که به پدرم گفتم: پدر جان وقتی پیامبر اینقدر زیباست، چرا خداوند از زیبایی حورالعین در قرآن صحبت میکند؟! ادامه دارد .... 📙برگرفته از کتاب با بابا. اثر جدید گروه شهید هادی . لینک خرید کتاب http://yun.ir/niqhwb 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
عــلامه طباطبایی (ره) : جــدی تــرین مسئــله در زندگی ما مرگ است ، در حالی که در زنـدگی مــا به عنوان کم اهمیــت ترین موضوع نــگاه می شــود. ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
🌷شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب از ما یاد کنند... احمدعلی نیری، نوجوانی ساکن محله مولوی تهران بود. اما توفیق شاگردی حضرت آیت الله حق شناس را پیدا کرد. او در نتیجه مراقبت از اعمال، به درجاتی رسید که توصیف شدنی نیست! آیت الله حق شناس می فرمود: آقا بگردید در تهران و ببینید مانند شهید نیری پیدا می شود؟! ✅این جوان ۱۹ ساله در نتیجه دوری از یک عمل حرام و مراقبت دائم، چشمانش به حقایق هستی گشوده شد و راهنمای مشتاقان کوی دوست گردید. نامه ها و نصایح ایشان واقعا اثرگذار بوده و هست. 📙کتاب عارفانه، زندگینامه و خاطرات شهید نیری در سال ۱۳۹۲ توسط گروه شهید هادی منتشر شد. چاپ سی ام با مجموع تیراژ ۱۴۰ هزار جلد و همزمان، ترجمه عربی کتاب در ایام سوم خرداد منتشر شد. 📚برای دریافت دیگر خاطرات و لینک خرید کتاب به تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا مراجعه نمایید👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ابراهیم هادی و تجربه نزدیک به مرگ وقتی روح از بدن من خارج شده بود و همه بستگانم گریه می کردند، دخترم در گوشه ای نشسته و سوره یاسین می خواند. او همینطور در دلش نذر قرآن و صلوات می‌کرد. من از آنجا به بالا رفتم. به جایی رسیدم که یکباره جماعتی بسیار نورانی مقابلم قرار گرفتند. صورتهای آنها را نمی دیدم اما می دانستم عظمت و نورانیت خاصی دارند. نفری که جلوتر بود به من گفت: صبر کن تا اگر شد از خداوند اجازه بگیرم تا برگردی. لحظاتی بعد همان جوان آمد و مقابلم قرار گرفت و گفت: دوست عزیز، ما اینطرف را درست کردیم. برو و آنطرف را درست کن. من به چهره او و جوانی که در کنارش بود خیره شدم. صورتهایشان نور بود اما چهره قابل تشخیص بود. بلافاصله مرا به داخل بدنم بازگرداندند. روح برای دقایقی از بدنم خارج شده بود. کادر پزشکی که بالای سرم جمع شده بودند با خوشحالی خبر را به خانواده دادند. من تا مدتها متوجه هیچ مطلبی نبودم. روزی که مرخص شدم به خانواده ام گفتم: من برای دقایقی روح از بدنم خارج شد. من جوانی بسیار نورانی را دیدم که اجازه گرفت تا من برگردم. همه با تعجب به حرف های من گوش می‌کردند. دخترم گفت: پدر من میدانم آن جوان کیست. بعد از داخل کیفش یک کتاب را بیرون آورد و جلد کتاب را به من نشان داد. بی اختیار داد زدم خودش بود. به خدا همین جوان بود. بده این کتاب رو ببینم... روی کتاب نوشته شده بود: سلام بر ابراهیم۱ دخترم ادامه داد: من همان جا مشغول قرائت قرآن برای این شهید شدم و نذر کردم که اگر پدرم برگردد، خیرات دیگری برای این شهید والامقام انجام دهم... خداوند مرا به دنیا بازگرداند تا همانطور که به شهید هادی قول دادم، دنیایم را درست کنم. او هم قول داد که آن سوی هستی را برایم درست نماید. من اکنون دو سال است که در منزل مشغول درمان هستم، اما به علت آسیب به نخاع، از کمر به پایین امکان حرکت ندارم. والسلام 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سرزمیــن مردگان همراهم به من گفت: این طبقه که الان می رویم آخرین طبقه آسمان است و تو در آن جا مشکلت حل خواهد شد، وقتی به آن جا رسیدیم صحرایی عظیم مقابلم نمایان شد که شاید ملیون ها انسان کفن پوش در آن جا حضور داشتند، تا چشم کار می کرد مملو از جمعیت بود. برخی از آن ها چهره ی غمگین داشتند و برخی دیگر شاد بودند. بهت و حیرت از وجود آن ها لبریز شده بود... 📗 برگرفته از کتاب بازگشت. انتشارات شهید ابراهیم هادی ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c