#تلنگرانه
بعد از اینکه انسان از گناهی توبه میکند و دیگر سمتش نمی رود گناهانی که قبلا مرتکب شده کاملا از اعمالش حذف می شود. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است، با دادن رد مظالم بر طرف می.شود اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند. حتی اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند.
#سه_دقیقه_در_قیامت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#تلنگرانه
از ابتدای جوانی و از زمانی که خودم را شناختم به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت میدادم. پدرم خیلی به من توصیه میکرد که مراقب بیت المال باش. مبادا خودت را گرفتار کنی.
از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم.
و مرتب این مطالب را میشنیدم لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم سعی میکردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی مشغول نشوم اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم به همان میزان و کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام میدادم که مشکلی ایجاد نشود با خودم می:گفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است از طرفی در محل کار نیز تلاش میکردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم.
آن لحظه این موارد را در نامه عملم میدیدم که جوان پشت میز به من گفت:خدا را شکر کن که بیت المال برگردن نداری و گرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب میکردی.
#سه_دقیقه_در_قیامت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
" شهید سید محمود افتخاری "
خواهرش می گوید: در دوران پیروزی انقلاب و پس از آن، سطح مطالعات برادرم خیلی بیشتر شد. بعضی شبها تا نیمه شب مشغول مطالعه میشد. من یکبار به سراغ کتابهای برادرم .رفتم کتابهایی که در مقابلش بود و مطالعه میکرد خیلی عجیب بود کتابهایی در مورد مجاهدین خلق کتابهای ایدئولوژی کمونیستها. کتاب هایی در مورد شناخت زرتشت مسیحیت و.... پدرم نیز همان موقع رسید به سید محمود اعتراض کرد و گفت اینها چیست که مطالعه میکنی؟ برادرم با لبخندی بر لب سرش را از روی کتاب بلند کرد و گفت اینها موضوعات سؤالاتی است که بچه ها در مدرسه از من میپرسند. من باید در این موضوعات مسلط باشم تا بتوانم جواب آنها را بدهم. الان منافقین یا همان مجاهدین خلق به اسم اسلام با همین کتابها مشغول تبلیغ و جذب نیرو هستند. من با مطالعه کتابهایشان، نقطه ضعف عقاید آنها را پیدا میکنم و میتوانم با آنها بحث کنم. سیدمحمود نه فقط در مسائل سیاسی بلکه در تمام مسائل اعتقادی
بسیار توانا بود از بس که در این موضوعات مطالعه میکرد در منزل ما یک کتابخانه کامل در تمام زمینه ها وجود داشت که همه کتابها متعلق به سید محمود بود.
او هرچه که به عنوان حقوق میگرفت، یا به خانواده های مستحق کمک می کرد، یا کتاب میخرید.
| فراتر از زمان |
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود.
#کلیپ
#سه_دقیقه_در_قیامت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید محمود رفیعی
شعر خوانی استاد در محضر رهبر انقلاب
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#تلنگرانه
جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه من را به شهادت دید ، جمله ایبیان کرد که خیلی برایم عجیب بود. او گفت: «اگر علاقمند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند هر نگاه حرامی که شما داشته باشید، شش ماه شهادت شما را به عقب می اندازد.»
#سه_دقیقه_در_قیامت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک میخورد. #سه_دقیقه_در_قیامت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰چهل و یک سال فقط الحمد لله
هیچ وقت از بیماری و درد گله نمیکردند ۴۱ سال راه نرفتن و ندویدن ۵۹ بار جراحی بارها دياليز..... به یاد نداریم از درد اعتراض کرده .باشند اگر هم از حالشون میپرسیدیم گفتند: الحمد لله(اخیرا دستهاشون بی حس شده بود؛ تنها عضوی که به کارشون می اومد ) گاهی سمج میشدیم بیشتر میپرسیدیم یکبار گفتند دستام بی حس شده. غصهم اینه کهنمیتونم قرآن دست بگیرم و بخونم...
🔸جانباز شهید اصغر عبداللهی
🔸برگرفته از کتاب جان باز
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
●دبیرستان به روایت همسر شهید
برای آنها که میگویند در قدیم همه مؤمن بودند و الان... این مطلب را می گویم تا بدانند.
در آن دبیرستان دولتی در سالهای ۵۵ و ۵۶ حدود هزار دانش آموز دختر درس میخواندند که فقط سه نفر از آنها محجبه بودند و با مقنعه با چادر مدرسه میآمدند بقیه همه بی حجاب بودند بیشتر آنها نیز با دامن کوتاه به مدرسه می آمدند و.... حرف از فساد سخن رایج بین جوانان بود این وضعیت اصفهان بود که به آن دارالمؤمنین گفتند حتی برخی مدارس مختلط نیز راه اندازی شده بود!من و آن دو نفر دیگر از دوستانم که چادری بودیم خیلی در مدرسه اذیت میشدیم ما بر خلاف
جریان عادی بودیم و مورد هجمه معلم و دانش آموزان بودیم من خیلی با آن دو نفر در زمینه حفظ دین صحبت میکردم بد نیست بدانید بیشتر معلمین ما تفکرات کمونیستی داشتند و
مخالف مسائل دینی و حجاب و.... بودند.
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
مقاومــت
●دبیرستان به روایت همسر شهید برای آنها که میگویند در قدیم همه مؤمن بودند و الان... این مطلب را می گ
ادامه داستان قبل
یادم نمی رود که مدیر مدرسه ما از هیچ تلاشی برای بی حجاب کردن ما کوتاهی نکرد بارها ما را تهدید کرد. حتی چند بار سر صف کلاغ سیاه از مدرسه ماگفت:
امیدوارم روزی برسد که این سه تا بروند. به زودی اینها را اخراج می کنیم. بچه ها می خندیدند و.... من در مدرسه یک دختر درس خوان و پرهیجان بودم که با بسیاری از بچه ها در زمینه مسائل دینی حرف میزدم. روزها گذشت تا اینکه
آزمون های سراسری بین مدارس برگزار شد. من به عنوان نماینده دبیرستان ۲۵ شهریور رتبه اول آزمون را کسب کردم و مدیر مدرسه مجبور شد با افتخار از من در جلوی دیگران یاد
کند.
اما خوشحال بودم که با چادر این مقام را کسب کرده ام.
برگرفته از کتاب جان باز (راوی:همسرشهید)
خاطرات جانباز شهید اصغر عبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
•ماه عسل•
یادمه یک روز به اصغر آقا گفتم: چرا معلمی را ادامه ندادید؟ گفت:« اتفاقا خیلی به معلمی علاقه دارم. بهترین مکان برای تربیت نیروهای انقلابی مدرسه است. من چند سال در باغملک معلم بودم حتی برای سربازی به عنوان سپاه دانش در روستاهای قزوین مشغول به کار بودم اما وقتی فهمیدند افکار انقلابی دارم مرا ممنوع الکار کردند.
برای همین در یک کارگاه چوب فعالیت میکنم ولی در نقاشی روی سرامیک چند تا شاگرد دارم و فعالیت هنری را ادامه میدهم. روزها و ساعات دوران عقد دوران خاطره انگیزی برای هر زوججوان است اما برای ما خاطرات متفاوتی داشت.
یادم هست بیشتر شبها با هم بیرون میرفتیم اما نه برای تفریح ما از تاریکی شب استفاده کرده و اعلامیه های امام را پخش می کردیم یکبار نوه ها از من پرسیدند شما ماه عسل کجا می رفتید؟ خندیدم و گفتم ماه عسل ما پخش سلاح و کوکتل مولوتوف بود!
●خاطرات جانباز شهید اصغر عبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰شهدا زنده اند
چند روز قبل یکی از دوستان ما به دنبال منزلی برای اجاره بود. تمام بنگاه های محل را گشته بود اما با پولی که داشت جایی برایش پیدا نمیشد؛ به او گفتم اگر الان حاج اصغر زنده بود برایت وام جور میکرد و پیگیری میکرد تا مشکل مسکن تو حل شود.
یک دفعه فکری به ذهنم رسید و گفتم مگه شهدا زنده نیستند؟ بیا با هم برویم سر مزار حاجی خدا شاهد است آخر شب با هم سر مزار حاجی رفتیم و کمی با حاجی درد دل کردیم. فردا ظهر آن روز به من زنگ زد و گفت: حاج اصغر کار خودش رو کرد.
پرسیدم چطور مگه؟ گفت: خانه ای بسیار خوب در بهترین محله و با بهترین قیمت که با شرایط من هماهنگ بود اجاره کردم.
●خاطرات جانباز شهید اصغر عبداللهی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63