eitaa logo
مقاومــت
1.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
202 ویدیو
14 فایل
اخبار و تحلیل های مقاومت کُلــُ نفسِِ ذائــِـقَهُ المَوتـــِ همـــه ی مردُم طعم مرگ را می چشند چه خوب است شهادت در راه حق
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نشر شهید هادی
🌷فرزند شهیدی که دانشجوی سال آخر پزشکی بود، در جریان یک سانحه رانندگی، هجده روز در کما بود. همه گفتند اعضای بدنش را اهدا کنید. اما یکباره این جوان به هوش آمد! او تجربه نزدیک به مرگ عجیبی داشت. او در بهشت پروردگار مهمان پدرش بود و با خاطرات زیبایی از همنشینی با شهدا و بزرگان به میان ما بازگشت. او بهشت را با تمام نعمت های زیبایش برای ما توصیف می کرد... 📙این کتاب با مقدمه ای از استاد رحیم پور ازغدی به بررسی خاطرات زیبای این پدر و پسر می پردازد. 📚با بابا، اثر جدید گروه شهید هادی در زمینه تجربه های نزدیک به مرگ، پس از کتاب های سه دقیقه در قیامت، شنود و بازگشت. ✅رونمایی سوم خرداد در حرم مطهر رضوی لینک پیش خرید و توضیحات بیشتر در کانال انتشارات 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا.👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
📚لینک خرید کتاب با بابا و دیگر کتاب های نشر شهید هادی در فروشگاه مجازی انتشارات👇 http://yun.ir/niqhwb
📙نمایشگاه مجازی قرآن و کتب دفاع مقدس زمان: تا پایان ماه مبارک رمضان 📚خرید کتابهای مختلف، با تخفیف و ارسال رایگان لینک خرید کتابهای نشر شهید هادی در نمایشگاه👇 http://yun.ir/57wbgc
وقتی در میان بهشت الهی مشغول گشت و‌گذار بودم احساس کردم جوان زیبایی به من نزدیک می‌شود. خوب که نزدیک شد متوجه شدم که پدرم شهید حاج محمد طاهری است! مرا در آغوش گرفت. احساس کردم هیچگاه از من جدا نبوده و همواره در کنارم حضور داشته. بعد از کمی صحبت به من گفت: بیا با هم به دیدار پیامبر برویم. باورم نمی شد. با پدر به چشم بر هم زدنی به یک باغ بسیار زیبا و باشکوه رفتیم. جماعتی روی چمن ها نشسته بودند. در مقابل ما پیامبر ایستاده بود و مشغول صحبت بود. من محو جمال بی مثال پیامبر شدم... ✅یادم هست که به پدرم گفتم: پدر جان وقتی پیامبر اینقدر زیباست، چرا خداوند از زیبایی حورالعین در قرآن صحبت میکند؟! ادامه دارد 📙برگرفته از کتاب با بابا. اثر جدید گروه شهید هادی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔸عالم پس از مرگ به روایت جانباز مدافع حرم 🔹کتاب «سه دقیقه در قیامت» حکایت یکی از پاسداران مدافع حرم است که در هنگام عمل جراحی ناشی از عوارض جانبازی سه دقیقه از این دنیا می‌رود. #معرفی_کتاب 👉 yjc.ir/00Ul83 🆔 @YjcNewsChannel
تاریکی به فضای لا یتنهایی پرتاب شدم، جایی مثل کهکشان ها، پر از ستاره های پر فروغ، دلم می خواست در نقطه ای متوقف شوم، اما قادر نبودم حتی ذره ای از سرعتم کم کنم. پایین را نگاه کردم، بستری بی انتها اما پر از تاریکی، شاید سیاه تر از سیاه، تاریک تر از تاریکی ... آن سوی مرگ ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
وقتی پدر شهیدم را در آن باغ زیبا مشاهده کردم بسیار خوشحال شدم. سالها از شهادت پدرم گذشته بود. یک روز همراه پدر به محضر پیامبر خدا رفتیم. آنجا همراه با برخی شهدای مقرب نشسته بودیم. یکباره متوجه شدم که یکی از دوستان دوران تحصیل من، که سال قبل به خاطر سرطان از دنیا رفته بود نیز حضور دارد! احمد خدامی را می گویم. او یکی از فعالان فرهنگی در سطح شهر کاشمر بود که تا میتوانست برای رضای خدا و حفظ یاد و نام شهدا فعالیت می کرد. او در بیشتر مساجد و محله ها فعالیت داشت. به پدرم‌ گفتم: احمد که شهید نشده بود. اینجا چه می کند؟! گفت: احمد در دنیا خالصانه زحمت کشید و مانند شهدا زندگی کرد و خدا او را با شهدای مقرب محشور نمود. 📙برگرفته از کتاب با بابا. تجربه نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی در میان بهشت الهی مشغول گشت و‌گذار بودم احساس کردم جوان زیبایی به من نزدیک می‌شود. خوب که نزدیک شد متوجه شدم که پدرم شهید حاج محمد طاهری است! مرا در آغوش گرفت. احساس کردم هیچگاه از من جدا نبوده و همواره در کنارم حضور داشته. بعد از کمی صحبت به من گفت: بیا با هم به دیدار پیامبر برویم. باورم نمی شد. با پدر به چشم بر هم زدنی به یک باغ بسیار زیبا و باشکوه رفتیم. جماعتی روی چمن ها نشسته بودند. در مقابل ما پیامبر ایستاده بود و مشغول صحبت بود. من محو جمال بی مثال پیامبر شدم... یادم هست که به پدرم گفتم: پدر جان وقتی پیامبر اینقدر زیباست، چرا خداوند از زیبایی حورالعین در قرآن صحبت میکند؟! ادامه دارد .... 📙برگرفته از کتاب با بابا. اثر جدید گروه شهید هادی . لینک خرید کتاب http://yun.ir/niqhwb 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
عــلامه طباطبایی (ره) : جــدی تــرین مسئــله در زندگی ما مرگ است ، در حالی که در زنـدگی مــا به عنوان کم اهمیــت ترین موضوع نــگاه می شــود. ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
🌷شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب از ما یاد کنند... احمدعلی نیری، نوجوانی ساکن محله مولوی تهران بود. اما توفیق شاگردی حضرت آیت الله حق شناس را پیدا کرد. او در نتیجه مراقبت از اعمال، به درجاتی رسید که توصیف شدنی نیست! آیت الله حق شناس می فرمود: آقا بگردید در تهران و ببینید مانند شهید نیری پیدا می شود؟! ✅این جوان ۱۹ ساله در نتیجه دوری از یک عمل حرام و مراقبت دائم، چشمانش به حقایق هستی گشوده شد و راهنمای مشتاقان کوی دوست گردید. نامه ها و نصایح ایشان واقعا اثرگذار بوده و هست. 📙کتاب عارفانه، زندگینامه و خاطرات شهید نیری در سال ۱۳۹۲ توسط گروه شهید هادی منتشر شد. چاپ سی ام با مجموع تیراژ ۱۴۰ هزار جلد و همزمان، ترجمه عربی کتاب در ایام سوم خرداد منتشر شد. 📚برای دریافت دیگر خاطرات و لینک خرید کتاب به تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا مراجعه نمایید👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ابراهیم هادی و تجربه نزدیک به مرگ وقتی روح از بدن من خارج شده بود و همه بستگانم گریه می کردند، دخترم در گوشه ای نشسته و سوره یاسین می خواند. او همینطور در دلش نذر قرآن و صلوات می‌کرد. من از آنجا به بالا رفتم. به جایی رسیدم که یکباره جماعتی بسیار نورانی مقابلم قرار گرفتند. صورتهای آنها را نمی دیدم اما می دانستم عظمت و نورانیت خاصی دارند. نفری که جلوتر بود به من گفت: صبر کن تا اگر شد از خداوند اجازه بگیرم تا برگردی. لحظاتی بعد همان جوان آمد و مقابلم قرار گرفت و گفت: دوست عزیز، ما اینطرف را درست کردیم. برو و آنطرف را درست کن. من به چهره او و جوانی که در کنارش بود خیره شدم. صورتهایشان نور بود اما چهره قابل تشخیص بود. بلافاصله مرا به داخل بدنم بازگرداندند. روح برای دقایقی از بدنم خارج شده بود. کادر پزشکی که بالای سرم جمع شده بودند با خوشحالی خبر را به خانواده دادند. من تا مدتها متوجه هیچ مطلبی نبودم. روزی که مرخص شدم به خانواده ام گفتم: من برای دقایقی روح از بدنم خارج شد. من جوانی بسیار نورانی را دیدم که اجازه گرفت تا من برگردم. همه با تعجب به حرف های من گوش می‌کردند. دخترم گفت: پدر من میدانم آن جوان کیست. بعد از داخل کیفش یک کتاب را بیرون آورد و جلد کتاب را به من نشان داد. بی اختیار داد زدم خودش بود. به خدا همین جوان بود. بده این کتاب رو ببینم... روی کتاب نوشته شده بود: سلام بر ابراهیم۱ دخترم ادامه داد: من همان جا مشغول قرائت قرآن برای این شهید شدم و نذر کردم که اگر پدرم برگردد، خیرات دیگری برای این شهید والامقام انجام دهم... خداوند مرا به دنیا بازگرداند تا همانطور که به شهید هادی قول دادم، دنیایم را درست کنم. او هم قول داد که آن سوی هستی را برایم درست نماید. من اکنون دو سال است که در منزل مشغول درمان هستم، اما به علت آسیب به نخاع، از کمر به پایین امکان حرکت ندارم. والسلام 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سرزمیــن مردگان همراهم به من گفت: این طبقه که الان می رویم آخرین طبقه آسمان است و تو در آن جا مشکلت حل خواهد شد، وقتی به آن جا رسیدیم صحرایی عظیم مقابلم نمایان شد که شاید ملیون ها انسان کفن پوش در آن جا حضور داشتند، تا چشم کار می کرد مملو از جمعیت بود. برخی از آن ها چهره ی غمگین داشتند و برخی دیگر شاد بودند. بهت و حیرت از وجود آن ها لبریز شده بود... 📗 برگرفته از کتاب بازگشت. انتشارات شهید ابراهیم هادی ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
از نعمت های بهشتی سوال کردم. از قصر ها و حوریه ها گفت، می گفت: تمام نعمت ها زیباست. اما اگر لذت حضور در جمع اهل بیت را درک کنی، لحظه ای حاضر به ترک محضر آن ها نخواهی بود ... https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
من یقین کردم که این کره خاکی که برای سکونت ما انسان ها انتخاب شده محل زندگی اصلی ما نیست. در بهترین حالت این جا محلی برای تعلیم و تربیت ماست. ما باید در این جا رشد کنیم تا برای زندگی اصلی آماده شویم. این جا یک گذرگاه موقت یا یک مسافرخانه بیشتر نیست. 📙با بابا https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
آن جا هیچ محدودیت زمانی و مکانی وجود نداشت. در دنیا باید صبر کنیم تا فردا شود و اتفاقات فردا را مشاهده کنیم. اما آن جا تمام اتفاقات آینده را به راحتی می توان مشاهده کرد. من در آن جا به زندگی همه ی اشخاصی که می شناختم مسلط بودم. دیدم شخصی بر مصیبت ها صبر می کرد و این در عاقبت به خیری اش چه مقدار تاثیر گذار بود. 📙با بابا https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
در نامه عملم به یک آبرو ریزی بزرگ رسیدم. در دنیا با او شوخی کرده بودم و سریع از او عذر خواهی کردم اما قلبا راضی نشده بود. قبل از این که به اتاق عمل بروم شخصا به او زنگ زدم و حلالیت طلبیدم. آن دنیا به من نشان دادند اگر او از من نمی گذشت بیشتر کار های خوبم را باید در راه خشنودی او فدا می کردم. https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c برای خرید کتاب سه دقیقه در قیامت پیام بدهید👇 (بالای هفت جلد ارسال رایگان) @nashr_hadi
از دیگر مطالبی که از مصاحبت و همنشینی آن ها فهمیدم این بود که مشکلات و سختی ها معلم زندگی ما هستند. کسانی که در مقابل مشکلات صبر می کنند. و به دنبال بر طرف کردن آن ها هستند در برابر خدا بیشتر از کسانی که جزع و فزع می کنند مقام دارند. https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c برای خرید کتاب با بابا پیام بدهید👇(بالا پنج جلد ارسال رایگان) @nashr_hadi
"زندگی ابدی" زندگی زمینی، هر چند کمی لذت بخش، کمی زیبا، کمی وسوسه انگیز، بالاخره تمام می شود. باید به فکر عالم آخرت باشیم. مثل یک آدم عاقل و دور اندیش رفتار کنیم. همه این دنیا در برابر آن دنیا مثل ذره ایست در برابر بی نهایت، همه عمر زمینی در برابر عمر آسمانی ذره ایست در برابر ابدیت... 📗 آن سوی مرگ ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c خرید کتاب آن سوی مرگ بالای چهار جلد ارسال رایگان👇 @nashr_hadi
اعمال بد گفت: پایت را این طرف خط بگذاری برزخ شما شروع می شود، بهشت را از دور می دیدم، رفتم آن طرف خط و دویدم. اما نتوانستم رد شوم، کنارم پیرمرد ضعیفی ایستاده بود. به من گفته شد شما تنها نمی توانی بری، این پیرمرد همراه شماست. نگاهی انداختم، با تعجب گفتم این پیرمرد در حال مرگ است. چگونه با من بیاید؟ دوباره به من گفته شد این پیرمرد اعمال صالح توست که از تو جدا نخواهد شد، غمگین شدم، چرا فکر می کردم فقط دلم باید پاک باشد... 📗 بازگشت. اثر انتشارات شهید ابراهیم هادی ◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c خرید کتاب بیش از شش جلد ارسال رایگان @nashr_hadi
▫️حاج میرزا علی محدث زاده، پسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی گفت: جلد سیزدهم کتاب بحارالانوار، به امانت نزد پدرم بود، بعد از فوت ایشان به وسیله‌ی برادرم محسن آقا به صاحبش رساندم. ▫️شب بعد خواب پدرم را دیدم، گوشم را گرفت و گفت: کتاب را دادی، چرا جلدش را شکستی؟ از خواب بیدار شدم، به محسن گفتم: کتاب که سالم بود، مگر تو جلدش را شکستی؟ گفت: زمین کوچه گل بود و من زمین خوردم، لذا گوشه‌ی جلد کتاب تا شد. ▫️کتاب را گرفته و صحافی کرده و پس دادیم. پس از سه روز، طلبه ای به منزل ما آمد و گفت: دیشب آقای حاج شیخ عباس را در خواب دیدم گفت: برو به علی بگو جلد کتاب را درست کردی، من آسوده شدم، خدا عاقبتت را به خیر کند. 📙بازگشت https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
بیرون از بیمارستان یک برج در حال ساخت بود. به ساختمان نگاه کردم. ظاهرش خیلی زیبا و آراسته بود. اما ناگهان چهره آن برایم تغییر کرد. آن شخص که در حال ساخت این برج بود مال یتیم خورده بود و از پول آن ساخت و ساز می کرد. از ازل تا ابد آن شخص فلاکت و بدبختی شده بود ... 📗 شنود. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
📙فدائیان ولایت چهل روایت از ارادت شهدا به آقا امیر المومنین علی علیه السلام و عنایت حضرت به شهدا. همراه با بررسی شبهات وهابیت در مورد ولایت 📖اثر گروه شهید ابراهیم هادی ۱۶۸صفحه مصور. چاپ اول ۱۳۹۳ چاپ چهارم ۱۳۹۹ ویرایش و قطع پالتویی ۱۷۰۰۰ تومان https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c تخفیف ویژه برای عید غدیر👇 @nashr_hadi
💠به مرده‌هاتون غذا بدید💠 ✅ حکایت از علامه محمدحسین طهرانی صاحب کتاب معادشناسی: 🔳 يك‌ روز شخصی از بستگان به‌ عموی ما حاج‌ سيّدمحمّدرضا گفت‌: ديشب‌ مادر شما را خواب‌ ديدم‌ و در عالم‌ رؤيا به‌ من‌ گفت‌: 💢به‌ محمّدرضا بگو: چرا چند شب‌ است‌ غذای ما را نفرستاده‌ای؟ عموی ما هر چه‌ فكر كرد چيزی به‌ نظرش‌ نرسيد، فردای آن‌ روز كه‌ در منزل‌ ما آمدند گفتند: معنی خواب‌ را پيدا كردم‌. 💢 من‌ سی سال‌ است‌ عادتم‌ اين‌ است‌ كه‌ بعد از نماز مغرب‌ و عشاء دو ركعت‌ نماز والدين‌ ميخوانم‌ و ثوابش‌ را به‌ روح‌ پدر و مادرم‌ هديّه‌ ميكنم‌. اما چند شب‌ است‌ كه‌ بواسطۀ پذيرائی از مهمانان‌ نتوانستم‌ بخوانم‌. بخاطر همین مادرم‌ به‌ خواب‌ فلانی آمده‌ و از من‌ گلايۀ نفرستادن‌ غذای ملكوتی خود را کرده است. (خواب بیننده ساكن‌ سامرّاء و عموی ما ساكن‌ تهران بود‌ و ابداً از این عمل‌ عموی ما مطّلع‌ نبوده‌ است‌ و اين‌ خواب‌ موجب‌ تعجّب‌ همۀ حضّار شد) 📕 معادشناسی ج3 ص 199
‍ ازعالمی پرسیدند؛ برای خوب بودن، کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ گفتند: ولی مرگ راهیچکس نمیداند عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخرفکر کن وخوب باش شاید فردایی نباشد... ‌‌◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
یک پیر زن که زیر باران مانده بود را سوار کردم. وقتی او را به مقصد رساندم کرایه نگرفتم و به او گفتم: به جای کرایه برای اموات من صلوات بفرست... در آن سوی هستی کسانی را دیدم که پدران و مادران من به حساب می آمدند. به من گفتند: نمیدانی صلوات های آن پیرزن چقدر برای ما تاثیر مثبت داشت... 📙سه دقیقه در قیامت. اثر گروه شهید هادی 📚 تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63