eitaa logo
نسیم هدایت۱۸۵
178 دنبال‌کننده
47.4هزار عکس
24.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅ 🇮🇷 سیاسی،روشنگری و هدایت # ✍ به کانال #نسیم هدایت۱۸۵ بپیوندید:👇 @nasimhedayat185
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شهادت یکی دیگر از طلبه‌های مجروح حادثه تروریستی حرم رضوی ▪️حجت الاسلام دارایی از طلبه‌های مجروح در حادثه تروریستی حرم مطهر رضوی لحظاتی پیش در بیمارستان شهید کامیاب مشهد به شهادت رسید @nmotahari7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارون و کوسه👆 همرزم عزیزم برادر حسین حسین زاده میگه:👇 در یک روز بسیار گرم شلمچه داداش حسن (برادر حسن اباذری) دستور داد که پتوهای گردان رو جمع کنیم وببریم دم ساحل کارون بشوریم تا تمیز بشن.. پتوهای فرماندهی وگروهانها ومخابرات وارکان رو جمع کردیم وبا چندتا تویتا سوپر بردیم لب ساحل کارون.. اون موقع کارون هم آب زیادی داشت وهم کوسه..! پتوهارو شروع به شستشو کردیم وهمگی مشغول کار بودیم و زمان هم برامون مطرح نبود وخود حاج حسن انصافا از همه بیشتر پتو میشست.. درحین اتمام کار بودیم که یک دفعه وناگهان یکی از مسنولین اگه اشتباه نکنم بنام برادرتاجیک وراننده تویوتا به گمانم با لباس، شیرجه زدن توو آب رونده کارون و یک کوسه هم حوالی همونجا ودر حال کمین بود که شکاری هم بکنه.. بعد از چند ثانیه برادر حمید نفری، علی تاجیک ومحمد تقی ملک، فریاد زدن دیوونه کوسه! کوسه! اینجا شجاعت داداش حسن بداد این سرباز رسید.. بلافاصله داداس حسن شیرجه زد وبا کلت، چندتا تیر به سمت کوسه شلیک کرد.. به گمانم ماهم چندتا بهش شلیک کردیم وسروصدایی ایجاد کردیم تا متواری شه.. چون آب رونده و پرسروصدا بود.. اما داداش حسن، تاجیک رو نجات داد وبعدش رفتیم به مقرمون، پاسگاه زید.. صلوات @nmotahari7
کرامتی از ساختمان برادر سید جمال حسنی میگه: سال ها بعد از جنگ در تابستان ۱۳۷۴ مسئول شب پادگان دوکوهه بودم.. یک شب ساعت یک و نیم تصمیم گرفتم که به پستهای نگهبانی پادگان سرکشی کنم؛ طبق عادت همیشگیم بین راه به ساختمانهای گردانها سری میزدم؛ هر پنج طبقه ساختمان ها را اتاق به اتاق وتک به تک ادامه دادم تا رسیدم به ساختمان گردان عمار.. به خودم گفتم بعد از سرکشی آخرین پست نگهبانی از ساختمان گردان عمارهم بازدید خواهم کرد.. از محوطه ساختمان گردان چند قدمی دور نشده بودم که صدایی منو متوجه خودش کرد.. با تامل به سمت ورودی درب ساختمان گردان حرکت کردم وواحد های چپ وراست رواتاق به اتاق رفتم.. طبقه دوم و سوم صدا شدیدتروواضحتر بود.. باعجله خودم رو به اتاق آخر سمت چپ رساندم و صحنه ای دیدم عجیب! (گرچه باورش برای شما بسیارسخت است ولی برای من حقیقت محضه) صحنه ای که مشاهده کردم این یود که تعدادی از بچه های گردان، داخل اتاقی داشتند روضه میخواندن و سینه میزدن و یا زهرا میگفتن و سرشونو به دیواراتاق میزدن وتا صبح که اذان صبح از حسینیه دوکوهه پخش شد ادامه داشت.. یکمرتبه من به خودم آمدم ومتوجه شدم که با زیرپوش نشستم وتمام بدنم هم سرخ شده و چندتا مهرنماز وسجاده وچندتا سربند یا زهرا اطرافم بود! بعد که بیشتر بخودم امدم بلافاصله برگشتم به ستاد فرماندهی برای اجرای مراسم صبحگاه. توی راه نیروهای نگهبان بهم گفتن برادر حسنی! دیشب ما چند باربه شما ایست دادیم چرا ایست نکردی وفقط برای ما دست تکان دادی وخسته نباشید گفتید! چرا نیامدید روی برجک وبا عجله به سمت برجک بعدی میرفتی؟! @nmotahari7