18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_زمان
🔴به نظـرتون شفاعـت اهل بیت علیــهم السلام، شامـل حال چه ڪسانی میشہ؟ چه عملی باید انجام بدیم؟🤔
تمام اعمـال خوب جـن و انـس در برابر این عمــل مثل نم و بخـار دهـان است‼️
میخوای بدونی اون عمل چیه⁉️
پس حتما این کلیپ رو ببین👆🏻👆🏻
#امـــࢪبھمعـــࢪوف_و_نهـــےازمنـــڪࢪ
#واجبفراموششده..
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#تلنگࢪانه _هࢪ ۅقټ بیڪاࢪ شڊۍ!🙂 یھ ټسبیح بگیࢪ دسټټ ۅ بگۅ "اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪ الفࢪج"♥️ هم ڊݪِ خۅڊټ آࢪۅ
#بے_تو_هࢪگز
علی اومد به خوابم.
بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ...
- ازت درخواستی دارم؛ می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته .. به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه.. تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ...
با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم؛ خیلی جا خورده بودم! و فراموشش کردم .. فکر کردم یه خواب همین طوریه .. پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ..
چند شب گذشت. علی دوباره اومد .. اما این بار خیلی ناراحت ..
- هانیه جان .. چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟؟! به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه.!!
خیلی دلم سوخت..
- اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو، من نمی تونم .. زینب بوی تو رو میده .. نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم .. برام سخته ..
با حالت عجیبی بهم نگاه کرد.!
- هانیه جان؛ باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره .. اگر اون دنیا شفاعت من رو میخوای، راضی به رضای خدا باش..
گریه ام گرفت؛ ازش قول محکم گرفتم. هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم .. دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود .. همه این سال ها دلتنگی و سختی رو .. بودن با زینب برام آسون کرده بود!
حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت.. رفتم دم در استقبالش.
- سلام دختر گلم .. خسته نباشی ..
با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم.!
- دیگه از خستگی گذشته! چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم .. یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ..
رفتم براش شربت بیارم؛ یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ..
- مامان گلم.. چرا اینقدر گرفته است؟؟!
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم.
یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم .. همه چیزش عین علی بود ..
- از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟؟!؟
خندید ..
- تا نگی چی شده ولت نمی کنم.
بغض گلوم رو گرفت.
- زینب.. سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟
دست هاش شل شد و من رو ول کرد
چرخیدم سمتش .. صورتش بهم ریخته بود ..
- چرا اینطوری شدی؟؟!
سریع به خودش اومد.! خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت..
- ای بابا .. از کی تا حالا بزرگتر واسه کوچیک تر شربت میاره .. شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره .. از صبح تا حالا زحمت کشیدی ..
رفت سمت گاز.
- راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم .. برنامه نهار چیه؟؟ بقیهاش با من ..
دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست .. هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه .. شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ..
- خیلی جای بدیه؟؟؟
- کجا؟!
- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ..
- نه .. شایدم .. نمی دونم ..
دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم.
- توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده .. این جوابهای بریده بریده جواب من نیست ...
چشم هاش دو دو زد. انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه .. اصلا نمی فهمیدم چه خبره ..
- زینب؟! چرا اینطوری شدی؟! من که..
پرید وسط حرفم .. دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ..
- به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو .. همون حرفی که بار اول گفتم .. تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ..
نه سومیش، نه چهارمیش .. نه اولیش .. تا برنگردی من هیچ جا نمیرم!!
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون .. اون رفت توی اتاق ..
من، کیش و مات .. وسط آشپزخونه ..
#پارت_بیستوچهارم
ادامه دارد ...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#تلنگࢪانه
آقا جان!❣
تمام این سالها که درس📖 خواندیم ..
"دبیر ریاضی📝" به ما نگفت که حد غربت تو وقتی شیعیانت به گناه نزدیک می شوند بی نهایت است.!
.
"دبیر شیمی📝" نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند، شرایط ظهور تو مهیا می شود.!
"دبیر زیست📝" نگفت که این صدای تپش قلب نیست💔صدای بی قراری دل برای مهدیست.!
.
"دبیر فیزیک📝" نگفت که جاذبه زمین اشکهای غریبانه ی توست.نگفت که جاذبه ی زمین به همان سمتیست که تو هستی.!
.
"دبیر ادبیات📝" از عشق مجنون به لیلی,از غیرت فرهاد گفت😐، اما از عشق شیعه به مهدی, از غیرتش به زهرا(س) ❣نگفت.!
"دبیر تاریخ📝" نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است و اینکه نگفت غربت اهل بیت علی(ع) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد.!
"دبیر دینی📝" فقط گفت که انتظار فرج😍 از بهترین اعمال است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است.!
"دبیر عربی📝" به ما یاد داد که مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!
اما نگفت که مهدی خاص ترین اسم خاص است که تمام غربت و تنهایی را پذیرا شده است.!
فدای غربتت آقایمن❣😔
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع: کارگران مشغولند،کار احداث ضریح ..
کاش روزی بنویسند🖌 به دیوار بقیع: چند روزی مانده به اتمام ضریح ..
کاش روزی بنویسند 🖌به دیواربقیع: مهدی فاطمه❣آید، به تماشای ضریح ..
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع: عید امسال، نماز، صحن بقیع ..
کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : فلش راهنما⬅️، مرقد زهرای😍 شفیع ..
#امام_زمان
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
🔴 زیبایی تو اهواز رؤیت شد
🔹باشه!
اما هنوز تو اهواز، کولر گازی روشنه و خبری از بارون نیست و اگه کسی پالتو بپوشه حتما عقلش شیرینه. لطفا قرصات رو برعکس نخور 😂😝😂
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#غرب_بدون_روتوش
🔴خانم تراس نخست وزیر جدید انگلیس فقط ۴۵ روز دوام آورد و استعفا داد
🔸گفت تا زمان تعیین نخست وزیر جدید میماند
⬅️در حالی که همین انگلیسی ها صبح تا شب در شبکه های ضد ایرانی از بی ثباتی و بحران و تزلزل در نظام #ایران میگویند!!...
⬅️بی بی سی خودش رو کشت توی ایران انقلاب کنه، اما دولت انگلیس سقوط کرد😂😂
⬅️ فقط ۴۵ روز بعد از انتخابش، استعفا داد!
خودشون تو مملکت داری موندن، بعد برای دنیا تز حکومت داری میدن!😏🙃
#لبیک_یا_خامنه_ای
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
هدایت شده از شࢪوط • نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ •
«متحـِدعزیـــز»
•؛•ᚔᚔᚓ⊰✾⊱ᚔᚔᚔ•؛•
@ShahideLakcheri
@yaa_hoosyn
•؛•ᚔᚔᚓ⊰✾⊱ᚔᚔᚔ•؛•
‼️بࢪاۍ مٺحد شدن به مدیࢪ ڪاناݪ پیام بدید..‼️
هدایت شده از قیمت خودرو
همسایه ها یه فور بدید بشیم1.6k
پرداخت داریم🤩
امار فعلی:1540
امارپرداخت:1600
https://eitaa.com/joinchat/3691446382C73dca7aa29
#فور
#بخونیــــــد
📌موضوع: قهوه خانم معلم❗
✍🏻خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوه ی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
هدایت شده از •|رئوف دل ها |•
چقدر برازندهس این رصدخانه،
رصدخانهی ملّی ایرانمون 😍🇮🇷
( تلسکوپ ساخت دانشمندان کشورمون تونسته از دو کهکشان در فاصله ۳۱۹ میلیون سال نوری عکس بگیره و تحسین مجله علمی سایِنس رو هم کسب کنه! )
واقعا دست مریزاااد 👏🏻
#ایران
🆔 @Islamic_Resistance