•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
ممنونم از نظرتون✨
فقط همین یه نظر؟؟
#قـــࢪاࢪشبانھ
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه
#امام_زمان
هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
بࢪا؎بهٺࢪیـ✨ــندوستانخـ✋ــود...
دعاۍشـ🌷ــهادٺڪـ❣ــنید..
🌱شبتونعݪوۍ..🌱
#خواهࢪانه
"حجابٺ" را محڪم نگھ دار!🧕
نگـاه نڪن ڪھ اگـر ..
حجاب و فڪر درسٺ داشٺھ باشے ..
مسخـره اٺ مےڪنند!😒
آنھا شیطـان هستند...
شما بھ حضرت زهـرا(س)✨
نگــ👀ـاه ڪن ڪھ ..
چگـونھ زیسٺ و خودش را حفـظ ڪرد..😌
فرازی از وصیٺ:
شھــیدسیـدمحـمدناصـرعلـوے بھ خـواهرش
#حجاب
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#تلنگࢪانه
گناهباروحوبدنتوسازگارنیست!
هرڪاریمڪنےنمیتونےسازگارشڪنے!
.
چوناینطورےآفریدھنشدے!
.
وقتےگناهمیڪنےاونتہدلت،آشوبھ
.
آرامشتبہممیخورھ ..
گناهڪردنآرامشآدموبہممیریزھ!
.
مطمئنباشهمہےگناها،براتضررداره
ڪہازانجامدادنشمنعشدے!
.
خداانقدردوستتدارھڪہهرڪارےبھ
توضررمیرسونرو،گناهاعلامڪردھ
وگفتھانجامشندے!
.
باگناهبھخودتضربھمیزنےویھجور
خودزنےمیڪنے!
.
آرامشخودتوازبیننبررفیق ..
#ترکگناه
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
به نام خداے منہاج
ڪانالی از جنس جہاد #تبیین🚶♂😍¡
••👋🏻
https://eitaa.com/joinchat/615186627C931cb1fbe1
حضرت آقا ؛ باید فرمون بده ما اجرا ڪنیم .. 👳🏻♂ :)
❗️دیࢪوز دهن #اسقاطیل ࢪو ٺو میدون آسفاݪٺ مےڪࢪدیم . . ؛ 👊
‼️امࢪوز تو #رسانه . . 😔🤣🕶‼️
#دوستاتوندرانتظارفورکردنشمانهااا😂
#استوری
اینا #بسیـــجـــےان..!!
نَحـــنُ صــٰـامِدوݩ..🇮🇷✨
#لبیک_یا_خامنه_ای
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#استوری
#گاندو
نباید!
اتفاقـــے بیوفته ڪه دࢪ نهایت مࢪدم به اسم تدبیـــࢪ ..
اسیـــࢪ بےتدبیࢪۍ بشن¡☝️
#ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز دوره تخصصی زبان تموم شد و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود. اگر دقت می کردی، مش
#بے_تو_هࢪگز
ماجرا بدجور بالا گرفته بود! ؛ همه چیز به بدترین شکل ممکن، دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه.
دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم.! اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن و هر چه قدر توضیح می دادم فایدهای نداشت!! نمیدونم نمی فهمیدن یا نمیخواستن متوجه بشن.
دانشگاه و بیمارستان، هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست؛ و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم.!
هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم، فایده ای نداشت. چند هفته توی این شرایط گیر افتادم .. شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت.
وقتی برمی گشتم خونه، تازه جنگ دیگه ای شروع می شد؛ مثل مرده ها روی تخت می افتادم .. حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم؛ تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه میشد.!!
و بدتر از همه شیطان.!!
کوچک ترین لحظه ای رهام نمیکرد. در دو جبهه می جنگیدم؛ درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد. نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون، سختتر و وحشتناک بود.
یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم میگرفت.!! دنیا هم با تمام جلوهاش، جلوی چشمم بالا و پایین می رفت. میسوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع میکردم..!
حدود ساعت ۹، باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم.
پشت در ایستادم؛ چند لحظه چشمهام رو بستم .. بسم الله الرحمن الرحیم .. خدایا به فضل و امید تو ..
در رو باز کردم و رفتم تو.
گوش تا گوش، کل سالن کنفرانس پر از آدم بود. جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط!
رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت.
پشت سر هم حرف می زدن؛ یکی تندتر .. یکی نرمتر .. یکی فشار وارد میکرد .. یکی چراغ سبز نشون میداد .. همهشون با هم بهم حمله کرده بودن! ؛ و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود.!!
وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار .. و هر لحظه شدیدتر از قبل!
پلیس خوب و بد شده بودن و همه با یه هدف .. یا باید از اینجا بری .. یا باید شرایط رو بپذیری ..
من ساکت بودم.!
اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم.!!
به پشتی صندلی تکیه دادم ..
- زینب .. این کربلای توئه .. چی کار میکنی؟! کربلائی میشی یا تسلیم؟؟!!
چشم هام رو بستم .. بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا ..
- خدایا .. به این بنده کوچیکت کمک کن .. نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه .. نزار حق در چشم من، باطل، و باطل در نظرم حق جلوه کنه.! خدایا .. راضیم به رضای تو ..
با دیدن من توی اون حالت، با اون چشم های بسته و غرق فکر، همه شون ساکت شدن .. سکوت کل سالن رو پر کرد.
خدایا .. به امید تو .. بسم الله الرحمن الرحیم ..
و خیلی آروم و شمرده .. شروع به صحبت کردم ..
- این همه امکانات بهم دادید .. که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید .. حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم .. یا باید برم ..
امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید، فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟! چند روز بعد هم، لابد میخواید حجاب سرم رو هم بردارم!!
چشم هام رو باز کردم ..
- همیشه .. همه چیز .. با رفتن روی اون پله اول .. شروع میشه ..
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود.!!
#پارت_بیستوهفتم
ادامه دارد ...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
🔺فرق ما با شما اینه که ..
ما همگی یه پرچم🇮🇷
رو بلند میکنیم .. !
شما هر کدومتون،
یه پرچم جدا دستتونه ..
آره، ما مثل هم نیستیم ...
#ایران_یکپارچه🤝🇮🇷✌️
#لبیک_یا_خامنه_ای
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#قـــࢪاࢪشبانھ
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه
#امام_زمان
هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#پروفایل نظامیپسرانه
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
هدایت شده از Ghods_media
52.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی وقتا میشه با چند تا سوال ساده فقط چند سوال فهمید اطرافمون چخبره اما چه بسا بعضی ها نمیخوان اینومتوجه بشن؛
کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو زده به خواب نمیشه
(نظرات مردم راجب اغتشاشات اخیر )
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#زن_زندگی_عفت
#امام_زمان
#ایران
#قدس
#قدس_مدیا✌️
@ghods_media
گروه فرهنگی هنری قدس مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایران
دهه هشتادی ها ؛
فراموش نکنید ..
ما، زادهی ایرانیم و آزاده و آزاد ؛
#بـــےگانھ پࢪستیدن ننگ اسٺ مـــاࢪا ..
نـــنـــگ!
#لبیک_یا_خامنه_ای
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
پوستر خانه مذهبی
این کانال در راستای (پوستر هیئات)( بنر تبلیغاتی )( کلیپ مذهبی)(عکس پروفایل) فعالیت دارد
https://eitaa.com/nemonebanerm
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تظاهرات برلین😂
اخرش باز گفت جمهوری اسلامی 🇮🇷
#ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای #ایران #حجاب
😅🔊 @tanzesiyasi 🔥
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
پست پر بازدید در فضای مجازی جهان
وسط اینهمه خبرای اذیت کننده حجاب و چادر،
کام تون رو شیرین کنین
با خبرِ ، با چادر روی سکو رفتن دختر مشهدی؛ قهرمان شطرنج زیر ۸ سال آسیا🇮🇷🧕✌️💖
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
😅🔊 @tanzesiyasi 🔥
هدایت شده از طنز سیاسی . جوک ، سیاسی ، خبر ، اخبار طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
براندازی شعار بود /خیلی تاثیرگذار بود...😁
#ایران
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
#لبیک_یا_خامنه_ای
😅🔊 @tanzesiyasi 🔥
•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز ماجرا بدجور بالا گرفته بود! ؛ همه چیز به بدترین شکل ممکن، دست به دست هم داد تا من رو خ
#بے_تو_هࢪگز
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود.
چند لحظه مکث کردم ..
- یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم! ؛ شما از روز اول دیدید، من یه دختر مسلمان و محجبه ام و شما چنین آدمی رو دعوت کردید.! حالا هم این مشکل شماست، نه من .. و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید، کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره .. من نیستم.!!
و از جا بلند شدم. همه خشک شون زده بود .. یه عده مبهوت .. یه عده عصبانی .. فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خندهاش گرفته بود.!
به ساعتم نگاه کردم ..
- این جلسه خیلی طولانی شده؛ حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره، هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید.
با کمال میل برمی گردم ایران ..
نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد:
- دکتر حسینی .. واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم .. با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟؟!!
-و من گفتم این چیزی بود که شما باید .. همون روز اول بهش فکر می کردید ..
جمله اش تا تموم شد، جوابش رو دادم. میترسیدم با کوچک ترین مکثی، دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه.!
این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم.
پاهام حس نداشت؛ از شدت فشار، تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم.!
وضو گرفتم و ایستادم به نماز .. با یه وجود خسته و شکسته .. اصلا نمیفهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا ...
خیلی چیزها یاد گرفته بودم .. اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم .. مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور ..
توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد:
- دکتر حسینی؛ لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی.!
در زدم و وارد شدم.
با دیدن من، لبخند معناداری زد .. از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی ..
- شما با وجود سن تون، واقعا شخصیت خاصی دارید.
- مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمیکردید.!
خنده اش گرفت..!
- دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه .. اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه!
و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید.!!
ناخودآگاه خنده ام گرفت ..
- اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید .. تحویلم گرفتید .. اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم .. هم نمیخواید من رو از دست بدید و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید .. تا راضی به انجام خواسته تون بشم!؟
چند لحظه مکث کردم ..
- لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید، برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسیها به زیرک بودن شهرت دارن، اصلا دزدهای زرنگی نیستن ..
و از جا بلند شدم.
#پارت_بیستوهشتم
ادامه دارد ...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)