#شایـــد_تلنگࢪ
اگهمیخوایپاکبمونے
اولسعےکنازشرایطگناهدوریکنے
فلانگروه،فلانکانال،فلانمهمونے،
فلاندوست،فلانفیلمو...
خلاصهازهرچیزیکهگناهروبهت
یادآوریمےکنهفاصلهبگیر...
#بدون_تعاࢪف
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#شایـــد_تلنگࢪ
✖️من مریض بودم، فلانی عیادتم نیومد!
✖️من زنگ زدم احوالش رو پرسیدم، اما اون نه!
✖️ارزش کادوشون، خیلی کمتر از کادویی بود که من براشون گرفته بودم!
✖️پدرم به رحمت خدا رفت، یه زنگ نزدن، لااقل یه تسلیت خشک و خالی بگن!
و ..........
همهی اینا یعنی ؛ شما در حالِ معاملهی مهربانی هستید و طرف معاملهی شما هم، انسانهای دیگهاَند!
به همین دلیل ؛ #توقع_جبران دارید، و اگه این توقع برآورده نشه، معاملهتون رو قطع میکنید!
بهتره بدونید؛
مهربانی با #توقع_جبران ، نه تنها به شخصیت شما اعتبار نمیده؛ که مانعِ بزرگی در #خودسازی شما، و حرکتتون بسمت کمالات انسانی هست.
حاج اسماعیل دولابی میگن؛
❌از هیچ کس توقع نداشته باش؛ حتی از خدا ❌
شب بخیر
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#شایـــد_تلنگࢪ
میرهمسجدانقدچادرشوجلومیڪشہ
ڪہچشاشدیدهنمیشہ؛
بعدمیرسہخونہ ..
بیستوچهارساعتہ
توۍدایرڪتدارهبانامحرمصحبتمیڪنہ
وزیرپستپسراےمذهبۍمینویسہ: ..↓
واےبرادرچشمحسوداڪور
چقدرشبیہشھداهستید...🙄❗️
قرارهشهیدمبشہخواهرمون:/
#خواهࢪانه
#التمـٰاس_اندڪےتفڪࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#شایـــد_تلنگࢪ
شھید شدن اتفاقے نیست
اینطور نیست ڪہ بگویے:گلولہ اے خورد و مُرد..
شهــــید...
رضایت نامہ دارد...
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...
بعد مُھر
حضرت زهـــــرا(س)میخورد...
شهـــید...
قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
✨شھادت اتفاقے نیست...✨
سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..
باید شهیدانہ زندگے ڪنے
تا شهیدانہ بمیری...
#شهیدانه
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#پاۍدࢪسبـــزࢪگان
یڪۍازعلمامیگفتن:
اگࢪمیخوا؎بیینۍازچشمخداافتاد؎یانہ،
هرࢪوقتگناهڪࢪد؎وبعدغصہخوࢪد؎
بدونازچشمخدانیافتاد؎ .. !
امااگࢪگناهڪࢪد؎وگفتۍمھمنیست
بتࢪس!
چونازچشمخداافتاد؎...
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#شایـــد_تلنگࢪ
چراحجابترورعایتنمیکنی؟
ـ چونهنوزبچهاموتنها۱۸سالمه !
چرانمازنمیخونی؟
ـ چونهنوزبچهاموتنها۱۸سالمه !
چرابانامحرمحرفمیزنی؟
ـ چونبچههستموتنها۱۸سالمه!
چراوچونهایزیادیهستکهدرجوابتمامی
آنهامیتوانگفتچونهنوزجوانموبچهولی ... ¡
" ولییادمانباشدفاطمهیزهرا(س)هم
تنها۱۸سالداشت.. ـ "
#خواهࢪانه
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#شایـــد_تلنگࢪ
میگفت:
دنیاجایِقشنگتریمیشداگه:↓
آدمایادمیگرفتناونیکهچادرسرشه
اُملنیست !
اونیمکهریشدارهازدزدایِمملکتنیست !
ارهاینجویاسمشتی🖐🏽!
#حـــࢪف_حـــق
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
#عاشقونھ_باخدا
برای صدقه دادن در جیب هایمان به دنبال کمترین مبلغ میگردیم ..
و از خداوند بالاترین درجه نعمتها را میخواهیم!
چه ناچیز می بخشیم و چه بزرگ تمنا میکنیم ..
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#سخـــنبزࢪگـــان
پیر مرد دانایی به نوه اش گفت:
فرزندم تا حالا دانسته ای که بهشت مجانی است ..
و دوزخ را باید با پول خرید ..
نوه اش گفت:
- پدر بزرگ چگونه بهشت مجانی است
اما دوزخ رو باید با پول خرید؟
پیرمرد گفت:
_ پسرم نماز و روزه و کار های نیک
بابتشان هیچ پولی پرداخت نمیکنی
و بهشت مجانی به دست می آید☺️
اما شراب و قمار و...
جهنم را باید با پول خرید😄
#قضاوت باشما ..
کدام بهتر است؟
بهشت «مجانی» 😍🌱
جهنم «پولی» 😶✋
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#بدونیـــم!
✖️من که میخواستم؛ اما نشد!
✖️من که تلاشمو کردم؛ اما نشد!
✖️من که رفتم دنبالش؛ اما نشد!
فقـــط آدمایی به هدفِ خلقتشون میرسند،
و از یک نفخه، تبدیل به میوه (انسان) میشن؛
که #همت دارن!
همت دارن یعنی؛ اصلاً واژهای به اسم "نشد" براشون تعریف نشده!
از هر مانعی میپّرن: تا توی این مسیر؛
ـ جا نمونن!
ـ بیراهه نزنن!
ـ بیهوده مشغول چیزی نشن!
ـ فقط با سرعت و سبقت، به سمت جلو، حرکت کنند!
با همّتها ، توی همهی کاراشون باهمّتند!
چون همه کاراشون، تنظیم شده با آدمیّتشون!
🔺اینا حتماً به مقصد میرسند!
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#پاۍدࢪسبزࢪگـــان
-استادپناهیانمیگفت:↓
شیطانیهدعایجوشنکبیردارهولیهمش
دوکلمهاس!...
همیشهبهنوچههاشمیگهتکرارکنین:
یامأیوسویامغرور!
مواظبباشیم!
شیطانیامارومایوسمیکنهیامغرور!'
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
#بخونیــــــد
📌موضوع: قهوه خانم معلم❗
✍🏻خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوه ی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
#شایـــد_تلنگࢪ
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)