فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان پر شور خانم دکتر خدادادی فرزند شهید در اجتماع هنجار شکنانه پزشکان در آمفی تاتر نظام پزشکی مشهد:
🔸پزشکی که از درون جامعه خود خبر ندارد چگونه ادعای نخبگی میکند؟ شما نمیدانید دغدغه و مشکل دهه هشتادی چیست، مدعی تر از همه شما من فرزند شهید هستم!
🔹 بگذارید جنگ بشود ببینیم کدامتان به جنگ میرود؟
🔸کمی انصاف داشته باشید در زمان کرونا کدامتان به میان کارتن خواب ها رفت؟
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
@nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون #شاهچراغ
و زیارت مردم
فکر نمیکنم از قرن سوم که حضرت شاهچراغ اینجا دفن شد تابحال چنین حالی در زیارت بوجود اومده باشه😭
@nasle_Ashura
برای مظلومیت شهدای شاهچراغ
#برای_آرتین
مادرش چندهزاربار دستهایش را بوسیده؟ نمیدانم.
پدرش چندصدبار با او کشتی گرفته و «قهرمان من» صدایش کرده؟ نمیدانم.
برادرش چنددهبار با او قایمباشک بازی کرده؟ نمیدانم.
حالا دیگر مادرش نیست تا بگوید چندبار دستهای کوچک چهارسالهاش را بوسیده.
حالا دیگر پدرش نیست تا پرچم ایران را روی دوش پسر قهرمانش بگذارد.
حالا دیگر برادرش نیست که سُکسُک کند. همهشان برای همیشه از چشمهای چهارسالهٔ آرتین، دریغ شدهاند. همهشان شهید شدهاند.
من مادرم. میدانم خیلی از بچهها وقتی از دیدن غریبهای مضطرب یا خجالتی میشوند، چهره فرومیبرند در آغوش مادرشان. دیشب که آرتین روی تخت بیمارستان رو به دوربین خبرنگار گفت: «داشتیم سوار ماشین میشدیم که تفنگ زدن» و دیگر دلش نخواست حرف بزند، چشمهای غمگینش را فرو برد میان ملحفهٔ تخت بیمارستان. چادر خونی مادرش هنوز کف حرم احمدبنموسی علیهالسلام افتاده بود. آرتین نمیدانست دیگر هرگز آغوش مادری نیست که به آن پناه ببرد.
آرتین که به کلاس اول برود، در کتاب فارسیاش خواهد خواند: «با این دو دست کوچکم، دست میبرم پیش خدا». میگویند آدمها از چهارسالگی به بعد، خاطراتشان را به یاد میآورند. آرتین به یاد خواهد آورد که پدر و مادرش برای زیارت به حرم آمده بودند. آرتین قنوت مادرش را بهیادخواهدآورد. آرتین به دستهای خودش نگاه خواهد کرد، دستهایی که امروز باندپیچی شدهاند و رد زخمها بر آنها خواهد ماند.
آرتین که باسواد شود، پی نامش را خواهد گرفت. خواهد دانست «آرتین» نام قهرمانی ایرانیست در شاهنامه، نام کمانداری نامآور و غیور، نام فرمانروایی دلاور. خواهد فهمید آرتین یعنی مقدس و پاک.
آرتین که نوجوان شود، از این روزها خواهد خواند. شاید رد توئیتها، هشتگها، شعارها و فریادها را بگیرد. او خواهد فهمید که دستی که ماشه را سمت خانوادهاش چکانده، به هزار دست دیگر که میهنش را ناامن و تکهپاره و محو میخواستهاند، متصل بوده. خواهد دید روزگاری نامردمی که خودشان را مردم جازدند، وطن را ناامن کردند و آخرین زیارت خانوادهاش را خونین کردند.
من مادرم، یک مادر مسلمان ایرانی. مشت گره میکنم از داغ آرتین. صدا بلند میخواهم به دادخواهی برای آرتین. فریاد میکشم تا دنیا، درد آرتین را بشنود و چنگال خونچکان دشمنان آرتین را ببیند. من مثل مادر آرتین، تا پای جان پای امنیت همهٔ کودکان ایران میایستم تا هر که وطن را مشوش و ناآرام و چندپاره میخواهد، بداند با مادران غیور ایرانی طرف است، مادرانی که در لالایی شبشان، قهرمان میپرورند .
#آرتین
#شاهچراغ
💫 @nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد رییس جمهور روسیه از آمریکا؛
پوتین: آمریکا ژنرال سلیمانی را درحالی به قتل رساند که نماینده حکومت ایران بود
غرب هر نقطهنظر دیگر آلترناتیوی را تبلیغی تخریبی و تهدیدی برای دموکراسی میبیند.
غرب تلاش میلیاردها نفر از مردم دنیا برای آزادی را تضعیف رژیم لیبرال میپندارد و علاوه بر محاصره کودتاهایی را شکل میدهد.
آمریکا ژنرال سلیمانی را درحالی به قتل رساندند که نماینده حکومت ایران بود و به این اقدام اعتراف کردند.
@nasle_Ashura
🔴نخبهای که در حادثه تروریستی شیراز به شهادت رسید
🔹یکی از شهدای مظلوم در حرم #شاهچراغ علیه السلام دکتر «سیدفرید الدین معصومی» از نخبگان کشور، فارغ التحصیل از نیوزلند و خدمتگزار کشور در زمینه برق هستند.
🔹یکی از دوستان ایشان نقل میکند: در سالهای تحصیل یکی از هم دانشگاهیهای ایشان به شوخی در نیوزلند به ایشان گفته بود: شما که اینقدر به نماز مقیدی و در تمام نمازهای جماعت نیوزلند شرکت میکنی، آخر در نماز شهید میشوی....
🔹دیروز بعد از اینکه از ماموریت بر میگشتند برای زیارت و نماز به حرم میروند که خداوند شهادت را در حرم و در نماز نصیبشان کرد.........
#شیراز_تسلیت
#ایران_تسلیت
@nasle_Ashura
📣 فردا راهپیمایی سراسری برای اعلام انزجار از دشمن برگزار میشود
🔺 شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با صدور اطلاعیهای از مردم همیشه در صحنه ایران اسلامی دعوت کرد تا فردا (ششم آبان ماه) پس از اقامه نماز جمعه در سراسر کشور با حضور خود در راهپیمایی، جنایت حرم مطهر احمد بن موسی (علیهالسلام) را محکوم کنند.
@nasle_Ashura
🔻 فقط اون شخص #تفنگ_به_دست قاتل نیست؛ #سلبریتی قلم به دست هم در خون #شهدای_شاھچراغ سهیم است...❗️
🔸 در کتاب #کافی آمده است: #امام_باقر علیه السلام میفرمایند: آدمى روز قيامت، محشور مىشود در حالى كه [در دنيا] هيچ خونى نريخته است اما به اندازهی شيشه حجامت، يا بيشتر، به دست او خون مىدهند و مىگويند : اين #سهم تو از خون فلان كس است. عرض میكند: پروردگارا! تو خود مىدانى كه تا [زمانى كه] جانم را ستاندى خونى نريختم! خداوند مىفرمايد: بله، اما تو از فلان كس، فلان و بهمان سخن و روايت را شنيدى و به زيان او بازگو كردى و زبانبهزبان گشت تا به گوش فلان ستمگر رسيد و به سبب آن او را كشت، حال اين بهرهی تو از خون اوست.
💔 #شاهچراغ
🖤 #ایران_تسلیت
@nasle_Ashura
این عکس رو هیچ وقت یادم نمیره
وقتی سر یه دختر کرد رو بریده بود و اینجوری افتخار میکرد
این روزا #زن_زندگی_آزادیتون عجیب پتانسیل درست کردن
@nasle_Ashura
🔰 توییت_نگار
فصل سکوت و صبر و مدارا تمام شد
اینجا مجال سوریه سازی نمی دهیم
@nasle_Ashura
🔴چادرهای خونین در کنار پرچم ایران برافراشته شد
🔹نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم
#شاهچراغ
#شیراز_تسلیت
#ایران_تسلیت
🌷@nasle_Ashura
⭕️ سرلشکر باقری: اغتشاشگران شریک جنایت تروریستی در شاهچراغ هستند
🔸سرلشکر باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح:
🔹بار دیگر در فضای غبارآلود فتنهای که توسط مثلث شوم عبری - عربی - غربی طراحی و فرماندهی میشود، جمعی از بهترین بندگان خدا در حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیه السلام، در هنگامه نماز، آماج گلولههای دشمنان کوردل و قسمخورده دین و آیین و استقلال ایران عزیز قرار گرفته و شهید و مجروح شدند.
🔹اغتشاشگران و فریب خوردگان که بی شک در گناه این جنایت بزرگ شریک هستند بدانند، که امنیت، آرامش و حفظ جان و مال مردم شریف ایران خط قرمز نیروهای مسلح صبور، مقتدر و جان بر کف ایران اسلامی میباشد.
🌷 @nasle_Ashura
🌸#من_میترا_نیستم
🍃#قسمت_پنجم
اولین بار که به خانه دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآوردند.
بی بی جان بچه ها را صدا زد و گفت: «لازم نیست کفشاتون رو دربیارید، بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند.
آن ها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
اولین باری که قرار بود آن ها خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آنها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی اجاره خرید.
او می گفت: «دخترعمه م و خونواده اش عادت ندارن روی زمين بشینن. تا مدت ها بعد ان میز و صندلی را داشتیم، ولی همیشه آن ها را تا می کردیم و کنار دیوار برای مهمان می گذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین می نشستیم.در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمی کرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود. هروقت می خواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد می گرفت.او توقع داشت چادرم را در بیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم. یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم: «اگه یه میلیونم به من بدن، چادرم رو درنیارم.
اگه فکر می کنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت .) جعفر با دیدن جدّیت من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت.
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود. خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه شش فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در ایستگاه شش، ردیف ۲۳۴.
در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. عشق می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم.
خودم که خواهر و برادری نداشتم و وقتی می دیدم چهار تا دخترم با هم عروسک بازی می کنند، کیف می کردم. گاهی به آنها حسودی می کردم و حسرت می خوردم و پیش خودم میگفتم: «ای کاش فقط یه خواهر داشتم. خواهری که مونس و همدمم می شد.
مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و بچه ها لباس های راحتی می دوخت. برای چهار تا دخترم با یک رنگ، سری دوزی می کرد.
بعدها مهری که خوش سلیقه بود، پارچه انتخاب می کرد و مادرم به سلیقه او لباس ها را می دوخت. مادرم خیلی به ما می رسید، هر چند روز یک بار به بازار لین یک احمدآباد می رفت و زنبیلش را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ما می آورد.
او لُر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت بدون نوه هایش، لقمه ای از گلویش پایین نمیرفت.
جعفر پانزده روز یکبار از شرکت نفت حقوق میگرفت و آنرا دست من میداد باید برای دوهفته دخل و خرج خانه را میچرخاندم .
از همین خرجی به مهران و مهرداد پول تو جیبی میدادم. آنها پسر بودند و به کوچه و خیابان میرفتند می ترسیدم خدایی نکرده کسی آنها را فریب بدهد و آنها را از راه به در کند. برای همین همیشه در جیبشان پول میگذاشتم. گاهی پس از یک هفته ، خرجی خانه تموم میشد و من میماندم که به جعفر چه جوابی بدهم.مادرم بین بچهها فرق نمی گذاشت ولی به مهران و زینب وابسته تر بود.مهران نوه اولش بود و عزیزتر. زینب هم که مثل من عاشق خدا و پیغمبر بود همیشه کنار مادرم می نشست و قصههای قرآنی و امامی را با دقت گوش میکرد و لذت میبرد.
مادرم قصه و حکایت های زیادی بلد بود هر وقت به خانه ما می آمد زینب دور و برش می چرخید و با دقت به حرفهایش گوش میکرد.
مادرم زینب را شبیه ترین نوه اش به من می دید برای همین به او علاقه زیادی داشت.
بابای بچه ها ساعت ۵ صبح از خانه بیرون می رفت، بعد از ظهر برمیگشت
روزهای پنجشنبه نیمروز بود ظهر از سرکار میآمد.
در باغچه خانه گوجه و بامیه و سبزی می کاشت. زمستان و تابستان باغچه سبز بود و سبزی خوردن و خورشتی را از باغچه خانه برداشت می کردیم.
حیاط خانه های شرکتی سیمانی بود با تابش آفتاب در طول روز آتش می شد روی زمین که راه میرفتیم کف پای ما حسابی می سوخت.
تا بعد از به دنیا آمدن شهرام کولر نداشتیم، شبها در حیاط میخوابیدم،جعفر بعد از ظهرها آب را توی حیاط باز میکرد و زیرِ در را میگرفت.حیاط خانه تا نیم متر از دیوار پر از آب میشد این آب تا شب توی حیاط بود شب زیر در را برمی داشتیم و آب با فشار زیاد به کوچه سرازیر میشد با این کار حیاط سیمانی خانه خنک می شد و ما روی زمین زیر انداز می انداختیم و رختخواب پهن می کردیم.هوا را نمیتوانستیم خنک کنیم و مجبور بودیم با گرمای ۵۰ درجه در هوای آزاد بخوابیم اما زمین را میتوانستیم برای خوابیدن قابل تحمل کنیم.
✨#حجاب
☺️#زن_عفت_افتخار
@nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجاست منجی این بغضهای طوفانی؟
طلایهدارِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون»
بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟! 💔
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
@nasle_Ashura