پایگاه خبری نصرآبادنیوز
#بنیاد_علوی #مسجد #حاج_ولی: سلام به قرار معلوم صبا (دوشنبه) قراره از بنیاد علوی بیان نصراباد ساعت ۳
#واحدخبرنصرآبادنیوز #اطلاعیه #بنیاد_علوی #دعوتنامه #جلسه #شهرداری
✅ حمایت بنیاد علوی از توسعه و پیشرفت شهر نصرآباد
📍با حضور و مشارکت فعال اهالی محترم شهر نصرآباد
در راستای:
🔸شناخت دقیق مسائل شهر مطابق با خواست اهالی
🔺 کشف استعدادهای اهالی و ظرفیت های درآمدزایی شهر
🔸 برنامه ریزی جهت بهره مندی کلیه اهالی از استعدادها و ظرفیتهای شهر با تشکیل گروه های پیشرفت مردمی
🔺 برند شدن شهر در محصولات و تولیدات خود شهرنصرآباد
🔺 گشودن پنجره ای جدید به اقتصاد شهر
🔺هم فکری و کمک به حل مساله بیکاری و مهاجرت
🔺حمایت از کسب و کارها، تولید و اشتغال در شهر
🔸ایجاد و حمایت صندوق قرض الحسنه اشتغال
🔸برگزاری دوره های آموزشی و مهارت آموزی
🔸تسهیلگری، هدایت و راهبری مشاغل
🌺 به همین منظور جلسه ای با حضور تسهیلگر محترم بنیاد علوی در
👈 تاریخ دوشنبه ۲۸ آبان ماه
👈 ساعت ۱۵ عصر
👈 در مکان مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برگزار میگردد.
💠 حضور همه اهالی محترم شهر باعث هموار شدن مسیر ترقی و پیشرفت برای تبدیل شدن به مکانی بهتر برای زندگی خواهد شد.
"بنیاد علوی شهرستان جرقویه"
"روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر نصرآباد"
📌پایگاه نصرآبادنیوز
🆔 @NASRABADNEWS
پایگاه خبری نصرآبادنیوز
. پایه هستید #شب_شعر فعال کنیم😊😉 با حضور آقا جمشید و دیگر عزیزان شاعرمحلی👌📝 #شعر
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد
#شعر: تقدیمی
☺️تقدیم به حسن مراد رفیق دیرینه
🪷🌷💐🌺🥀🌹🌸
حسن آقا تو داری گله ی میش
🌺
به دامان طبیعت می کنی عیش
🌺
ولی من ای رفیق مهربانم
🌺
کنم در کوچه ها جارو پس و پیش
🌺
#جمشیدعربصالحی
🗓| ۱۴۰۳.۰۸.۲۷
📌پایگاه نصرآبادنیوز
🆔 @NASRABADNEWS
پایگاه خبری نصرآبادنیوز
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد #شعر: تقدیمی ☺️تقدیم به حسن مراد رفیق دیرینه 🪷🌷💐🌺🥀🌹🌸 حسن آقا تو د
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد
#شعر: واکنش علیاکبر به شعرجمشید
👌 اینم واس همکار سابق آقا جمشید
#علی_اکبر_مختاری:
برو جمشید پی یک لقمه نان
مخور حرص از برای این حسن جان
کنم دنده عوض دنبال روزی
ز بندر میروم سمت خراسان
🗓| ۱۴۰۳.۰۸.۲۷
📌پایگاه نصرآبادنیوز
🆔 @NASRABADNEWS
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕می آییم تا نام و یاد شهیدان ما بر فراز پرچم های بلند این کشور دیده بشه! ✌
✅فقط 5⃣ روز مانده تا 👇
آغاز اجلاسیه ی شهدای شهرستان جرقویه
🗓 زمان: پنجشنبه یکم آذرماه ۱۴۰۳
🕌 مکان: حسینیه اعظم شهر نیک آباد
🖊 ستاد برگزاری اجلاسیه ی شهدای شهرستان جرقویه
#کنگره_ملی_۲۴۰۰۰_شهید_استان_اصفهان
#روز_شمار_اجلاسیه_شهدا
🇮🇷 شهیدان مظهر عزت ایران 🇮🇷
@NASRABADNEWS
پایگاه خبری نصرآبادنیوز
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد #شعر: واکنش علیاکبر به شعرجمشید 👌 اینم واس همکار سابق آقا جمشید
خب بریم پاسخ اقاجمشید به علی اکبر😉
پایگاه خبری نصرآبادنیوز
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد #شعر: واکنش علیاکبر به شعرجمشید 👌 اینم واس همکار سابق آقا جمشید
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد
#شعر: پاسخ جمشید به علی اکبر
🔻 تقدیم به همکار قدیمی
#جمشیدعربصالحی:
علی اکبر تو داری پایه ی یک
🌸
ولی من پایه سه دارم به زورک
🌸
امیدوارم در این دوران نباشی
🌸
رفیق سوزن و پیک نیک و فندک
🌸
🗓| ۱۴۰۳.۰۸.۲۷
📌پایگاه نصرآبادنیوز
🆔 @NASRABADNEWS
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد
#شعر: پاسخ بیسایه به برادران شاعر
🔻 جواب یه خانم محترم به برادران شاعر😅
#بی_سایه:
شما مردان خوب نصرآبادید
به هر سختی پی یک لقمه نانید
نگویید شغل من ارزش نداره
برا ایل عرب یک افتخارید
🗓| ۱۴۰۳.۰۸.۲۷
📌پایگاه نصرآبادنیوز
🆔 @NASRABADNEWS
پایگاه خبری نصرآبادنیوز
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد #شعر: پاسخ جمشید به علی اکبر 🔻 تقدیم به همکار قدیمی #جمشیدعربصالح
#نصرآبادنیوز | #شاعران_نصرآباد
👌 پاسخ علی اکبر به جمشید
#علی_اکبر_مختاری:
دعا کردی به شعرت از برایم
خدا را شکر کز اینها من جدایم
هم اکنون پاک پاکم ، جان جمشید
دعا کن که لغزد باز پایم
🗓| ۱۴۰۳.۰۸.۲۷
📌پایگاه نصرآبادنیوز
🆔 @NASRABADNEWS
خب برا امشب کافیه...👌
شعر ، مطلب و صحبتی بود بفرستید واسه انشاله فردا شب: 👇👇
👥 @YAALI12145
🍃🌸🍃
#داستان #حکایت #_داستان_آموزنده
📚 دو برادر و نجار
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.
او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» . نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم ؟ " نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود جواب داد: " نه چیزی لازم ندارم"
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت, چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت : "مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ " در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن ان را داده, از روی پل عبور کرد و برادر بزرگش را در اغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگتر برگشت, نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر از او خواست تا چند روزی میهمان او و برادرش باشد. نجار گفت : "دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید انها را بسازم"
تا بحال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!!
بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم.
🔅داستان های آخر شب نصرابادنیوز👇
📘 @NASRABADNEWS
┄┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄┄