eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
20.9هزار ویدیو
756 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻کبوتر دلم هوای پر زدن داره تو این حوالی... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻تو راهیان نور یکی شد خادم، یکی شد زائر، یکی شد کاروان بر، یکی شد کاروان دار، یکی شد یادمان دار، یکی شد پادگان دار... 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📔 | 📚 عنوان کتاب: فرمانده در سایه 🔻روایت زندگی اثرگذارترین فرمانده مقاومت، شهید عماد مغنیه ✍🏻 گرد آوری و ترجمه: وحیدخضاب ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🕊 | 🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود. رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند. خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟ گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم. 🌹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. "شهید سیدحمید میرافضلی" ✍🏻 پا برهنه در وادی مقدس ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻خادم الشهید تو هم مثل حاج حسین بصیر به خیمه ارباب میرسی؟! آخر کار خادم الشهید چی میشه؟! ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📝 | 🌟 اینجا سرزمین پرواز ملائک به معراج است... ◽️ از اینجا تا آسمان راهی نیست...کافیست گوش جان بسپاری به تک تک ذرات...بشنو! در شرهانی، شقایق از داغ دل مادری تنها و پدری چشم انتظار میگوید... ➖ در گرمای جان فرسای فکه خورشید از عطش کبوتران زخمی و تشنه لب میگوید.. در فکه آوینی را میبینی که از فتحی بزرگ روایت میکند هرکه در رمل های فکه قدم برداشته و با آنها سخن گفته میداند چه میگویم... 🔅 و شلمچه! غروبش را دیده ای؟ اگر غروب شلمچه را ببینی معنای دلدادگی و دلبستگی را خواهی فهمید‌... از خاکی شدن نترس! با پای برهنه خودت را به آغوش گرم زمین بسپار که صدای عرشیان می آید! کاش میشد همیشه اینجا ماند! ❤️ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔰 | 💢 مرد روزهای سخت: شهید طباطبایی از نظر تربیت، تقوا، فداکار و ..... نمونه و گره گشای مشکلات بودند. هر وقت مشکلی پیش می آمد با کمال میل و رغبت در معرکه حضور پیدا می کرد و مرد روزهای سخت بود. 🔆 مقتدر اما فروتن: تفکرات نظامی و خصوصیاتی چون دینداری، ولایتمداری، ساده زیستی و بی توجهی به مال دنیا از جمله ویژگی هایی بود که سردار طباطبایی مهر را به سرمایه ای بزرگ برای نیروی زمینی سپاه تبدیل کرده بود. 🌀 دارای کردار و گفتار نیک و در عین حال فردی جدی  سختگیر بود اما در ظاهر همچون یک سرباز ساده مانده بود. در برخورد با سربازان چون پدری دلسوز و مهربان بود که در اوقات فراغت در جمع آنان و پای درد دل آنها می نشست و چه گر ه گشایی هایی که نمی کرد. 🔘 رها از تکبر:او در میدان، صحنه نبرد را خوب میدید و درست تصمیم می گرفت؛ تصمیم هایی چاره ساز و سرنوشت ساز؛ نوع رفتار، اخلاص و تقوای شهید طباطبایی طوری بود که هیچ وقت کبر و غرور در او ندیدیم. او همیشه دنبال مأموریت و انجام وظیفه به نحو احسن بود. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻من نمی دانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی؟! 📍مرکز فضای مجازی راهیان نور ➕به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
📝 | 🌟علقمه ... قدمگاه شهدای غواص... از خاکریز ها عبور می کنی... میرسی به آن جاده خاکی.... آرام آرام قدم بر می داری.... نیزار ها حرف های عجیبی برای گفتن دارند... می گذری از آنها... و میرسی به اروند... رودی که پس از سالیان سال هنوز از شرمندگی ناآرام است و پرتلاطم .... انگار اسرار زیادی در عمق سینه دارد.... پشت سیم خاردار ها می نشینی زل می زنی به آن دور دست ها... آنجا که آبی رود با آبی آسمان یکی شده به آن تلاقی خیره می شوی ! 📍 گویا از آنجا راهی به آسمان باز است... گویا از همانجا آنها بال گشودند و رفتند ! و از همانجا دل به آبی آسمان دادند... از همانجا بود که دل بریدند و دل سپردند... چه زیباست رسم عاشقی؛ برای وصال باید اول دل برید...! وقت رفتن است... می گذرم از نیزار ها... اما چیزی همان نزدیکی جا ماند! شاید پشت آن سیم خاردار شاید لب رود... دلم را می گویم... برای بردنش اصراری ندارم ! کاش تحویلش بگیرند...! ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🍂 🔅 یادش بخیر 🌹صبح بود، شبنم و مه صبحگاهی تمام فضا را فراگرفته بود و نسیم خنکی سر و رویمان را صفا می داد. عجب صبحی را شروع کرده بودیم. 💫🥀 نگاهی به نگهبان بالای سنگر فرماندهی گروهان کردم. عبدالله بود. -سلام علی ✋ -چه خبر؟🤔 -هیچی... همه جا آرومه... -برو استراحت کن😴...من بیدارم... -به نمازت برس... قضا نشه... -برُم بعدم بخوابُم... -ها برو.... خودُم هستُم... عبدالله به راه افتاد. همینطور با نگاهم او را دنبال می کردم. لحظه به لحظه از سنگر ما دور و دورتر می شد. نگاهی به حسن اسکندری کردم. پتوی سبز رنگ و چهار خونه عراقی ها روی دیواره سنگر حفره روباهی گذاشته بودم که خاک توی سنگر نیاید. خمپاره ۱۲۰ 🚀 دقیقا جای پست عبداله خورد. ناگهان همه جا تیره و تار شد و سکوت عجیبی همه جا را فرا گرفت. چشمانم را باز کردم. همه جا تاریک بود. یقین کردم کشته شدم. شهادتین خودم را خواندم و چشمانم را بستم و باز کردم. ولی نوری✨ وارد قبر نشد. اصلا ظلمات بود. به خودم گفتم "پَ ای بشیر کجاس؟!.. چرا نمیاد؟ !... یعنی شهادت ما قبول نشده؟!😔 ناگهان حسن تکانی خورد. بلافاصله دستم را بالای سرم بردم. پتو را لمس کردم. دیواره سنگر فرو ریخته بود و به کمر و سر ما فشار می آورد. داد و فریاد زدم 🗣: -حسن فرار کن الان دومی میاد... بلافاصله پتو را از روی خودمان کنار زدیم و فرار کردیم....🏃🏃 تا وارد سنگر بغلی شدیم گلوله دوم زیر پایمان خورد..... گفتم، صبحمون که با گل و بلبل شروع شد این شد..... وای بحال شاممون😖 ✨یادش بخیر خط فاو....✨ علی رضا کوهگرد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
نره ما صیغه اخوت با هم خواندیم. هرو قت حرم زیارت رفتی مرا هم یادت کن ـ روی چشم. تو هم یاد من باش ـ خانمم صبح که فهمیده می روی قم گفت بگو دعا کن ما هم بیاییم ـ مگر قم را دوست دارد؟ - کی قم را دوست ندارد؟ ـ بگو روی چشم. منتظرتان هستم با مهدی و علی و سید به واحد آمدیم و من بعد خوردن کمی غذای سرپایی گفتم من باید تا فلکه چهارشیر بروم. علی باباخانی گفت عجله نکن با قطار بروی بهتر است ـ نه قطار تاخیر دارد ـ ولی مطمئن است و راحت می روی   •┈••✾○✾••┈• لینک عضویت کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات سردار مهدی کیانی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ باید قبول کنیم اصل جنگ بر دوش نیروهای مردمی بود. جنگ ما یک جنگ مردمی بود. تکلیف ارتش که روشن بود. خیلی از نیروهایش تصفیه شده بودند. ما هم که سپاهی بودیم، تازه وارد فعالیت‌های نظامی شده بودیم و تنها خرده‌آموزش‌هایی قبل انقلاب و بعد انقلاب دیده بودیم و فقط به تبعیت از فرمان امام آمده بودیم که بجنگیم. اگر چیزی هم بلد بودیم، بواسطه آموزش‌های نیروهای کاربلدی مثل جناب سرهنگ شریف‌النسب بود. واقعا خدا ایشان را حفظ کند. ایشان راه می‌رفت، آموزش می‌داد. جفاکاری است که ما فقط دنبال تجلیل از شهدا باشیم. امثال آقای شریف‌النسب خدمات ويژه‌ای داشتند. در مجموع نه ما خیلی بلد بودیم و نه ارتش در زمان جنگ و بعد از انقلاب خیلی کامل بود. لذا مردم جنگ را پیش بردند. تحلیل نهاد مردم در جنگ خیلی جدی گرفته نشده است. وقتی می‌گویم مردم، همه آحاد و اقشار مردم مدنظرم است. از کسانیکه نمازشب‌شان هم ترک نمی‌شد تا کسانیکه با اعتقادات ملی و به انگیزه دفاع از خاک کشور، به جنگ آمده بودند. البته باید اذعان داشت آن‌هایی که با انگیزه‌های دینی و به قصد پاسخ به دعوت امام (ره)‌ آمده بودند، بیشتر بودند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂