#از_شهدا_الگو_بگیریم:👇
🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاجحسین #خرازی داشت. کنارقبرشهید چند دقیقهای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت:
#زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک میسپارند...
🔰نمیدانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به #مـامـوریت میرفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دمدسـتی و #ضروریاش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند...
🔰اما #دفعه_آخر که میخواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزدهام🚫»
🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـیگفتند: وقتی ابوالفضل سوار ماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی میداد...
🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـیدهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم میگفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را میداد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود...
🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونهای بود که احساس کردم از من، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم:😰
#ابوالفضل چرا این گونه خداحافظی میکنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است...
🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشکهای من😭 نبود...
🔰وقتی میخواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا❌ و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت... منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.
🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیلهای جا نگذاشتهای که به #بهانهاش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بیقراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.
🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش میآید که ما را دوشنبه🗓 برمیگردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفتهای هست برایم بزن😢
🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت, حرفهایش بوی #حلالیت😰 و خداحافظی👋 میداد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷، سهشنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت...
🌷امروز ۲۳ آذر سالگرد شهادت شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان» یکی از شهدای مدافع حرم استان اصفهان است...
☀️ ابوالفضل بر حجاب زنان و غیرت مردانه داشتن تاکید فراوان داشت چرا که حجاب را برای زنان عزت و شرافت میدانست. او همچنین بر نماز اول وقت و نماز شب تاکید بسیار داشت چرا که معتقد بود انسان با نماز به سعادت حقیقی میرسد و توشه پرباری را برای آخرت به همراه خود میبرد.
☀️ ابوالفضل ظهر روز شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ شهید شد. صبح آن روز در منطقه عملیاتی از همه حلالیت طلبیده بود. زمانی که از دوستانش خداحافظی میکرد، یکی از رزمندگان میگوید من نگرانی عجیبی دارم، دیشب خوابی دیدهام، خیلی مراقب خودتان باشید. ابوالفضل روی شانه او میزند و میگوید قاسم! تعبیر خوابت من هستم. برای کسی دیگر نگرانی نداشته باش. ابوالفضل به قاسم گفته بود تو تازه عروسی کردهای، این مأموریت سهم من است. من میروم. پدرت تو را به من سپرده است. خلاصه ابوالفضل به همراه آقای صادقی راهی مأموریت میشوند که در یکی از قرارگاهها برای نماز ظهر توقف میکنند. دوستش میگوید وقت نیست حرکت کنیم. ابوالفضل میگوید بهتر است نماز را اول وقت بخوانیم تا قرارگاه بعدی خیلی راه است. اتفاقاً نماز را خیلی طولانی اقامه میکند. آقای صادقی میگوید به ابوالفضل گفتم عجله داریم چرا اینقدر طولانی نماز خواندی؟...
☀️گفت: آقای صادقی تا شهادت را از خدا نخواهی نصیبت نمیکند. بعد حرکت میکنند به سمت قرارگاه بعدی که در مسیر هدف اصابت ترکشهای تکتیراندازهای تروریست قرار میگیرد و به حالت سجده به زمین میافتد. همرزمش گفت من درخواست آمبولانس کردم. تا آمدن آمبولانس ابوالفضل به سختی چشمانش را باز میکند، دستانش را روی سینهاش میگذارد و تعظیم میکند، چندین مرتبه این کار را تکرار میکند. دوستش میگفت نمیتوانست حرفی بزند و خونریزی داشت. بعد ابوالفضل را به بیمارستان میرسانند و بعد از چهار ساعت که در کما بود به شهادت میرسد...
✍به وقت شهادت
❣✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشینها.
❣✨همانطور که پیاده میآمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.»
❣✨حاج آقا گفت: «خانم چه میگویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.»
❣✨همانطور که سه تایی میخندیدیم، یک ماشین که داشت میرفت برای تعویض خادمها نگه داشت جلوی پایمان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه میکردیم.
❣✨حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ماها دقت نمیکنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.»
راوی: پدر شهید
#شهید #ابوالفضل_شیروانیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
✍به وقت شهادت
❣✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشینها.
❣✨همانطور که پیاده میآمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.»
❣✨حاج آقا گفت: «خانم چه میگویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.»
❣✨همانطور که سه تایی میخندیدیم، یک ماشین که داشت میرفت برای تعویض خادمها نگه داشت جلوی پایمان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه میکردیم.
❣✨حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ماها دقت نمیکنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.»
راوی: پدر شهید
#شهید #ابوالفضل_شیروانیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
💥روضه حضرت زهرا(س):👇
🌟 خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند ... حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلیها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد.
حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم، تورجی زاده را پیدا کن... شهید تورجیزاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها بودند و مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجی را پیدا کردند... حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا(س) برام بخون.... تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت...
صدا را روی تمام بی سیمها انداخته بودند.
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقیها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود:
" در بین آن دیوار و در
زهــرا صدا می زد پدر
دنبال حیـدر می دوید
از پهلویش خون می چکید
زهرای من، زهرای من..."
🌷🌷🌷محمد ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت . یکی از سادات گردان نقل می کرد :
یک بار به سنگر فرماندهی رفتم . محمد به احترام من از جا بلند شد . گفتم : «یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز برم .» به دلایلی مخالفت کرد . اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم :
«باشه شکایت شما را می برم پیش مادرم.» هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پا برهنه به دنبالم دوید !
دستم را گرفت و گفت :«این چه حرفی بود که زدی؟! بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر میخواهی بنویس.»
تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است . گفتم :«به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم !
یک سال بعد در عملیات کربلای 10 گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد . خیلی عجیب بود ، سه ترکش به او اصابت کرده بود . یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر . یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم . او از شهادت خود این گونه گفته بود : من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا (س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا "زهرا(س)" باشم . مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا "زهرا (س)" به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید .
🌷مداح دل سوخته شهید محمد رضا تورجی زاده🌷
تندتر از امام و ولایت فقیه نروید
که پایتان خرد می شود ...
از امام هم عقب نمانید ،
که منحرف می شوید ...
🌷 شهيد ، محمد رضا تورجی زاده 🌷
بیشتر مناجات ها و مداحی های محمد در مورد امام زمان بود...خیلی دلتنگش بودم؛ تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم: محمد این همه در دنیا از آقا خوندی، تونستی آقا را ببینی؟...محمد در حالی که می خندید گفت: "من در آغوش آقا امام زمان(عج) جان دادم..."راوی مادر شهید
💥 سر قبر شهید_تورجیزاده که رفتیم، دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و گفت: آمین بگو😨 من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر😉 اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم، پس دعاکن تا به خواستهام برسم🙏...راوی: شهید مدافع حرم مسلم خیزاب
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت #ناصر_کاوه
🔰 #معرفیشهید | #شهید_معزغلامی
🌟 شهید معز غلامی عشق به آل الله داشت؛ عشق به ابا عبدالله و عشق به خانم زینب (س) و سه ساله امام حسین (ع).خط قرمز شهید معز غلامی ولایت فقیه بود. حسین میگفت در بیرون از کشور در عراق، سوریه و لبنان و جاهایی که ما رفتیم، دیدیم رهبری عزیز ما را با عنوان امام خامنهای میشناسند و مورد خطاب قرار میدهند.
⭕️ حسین بسیجی بود؛ از آن بچه های بسیجی پای کارکه بیشتر وقت اش را صرف تربیت نوجوان ها می کرد،حضور در ماموریت ها و فعالیت های متعدد و مختلف به گواه خاطره ها و دل تنگ رفقا، جای حسین در بین آنها خالی خالی است؛او به بسیج اعتقاد ویژه ای داشت به همه دوستانش گفته بود هر چیزی رو ول کردید بسیج رو رها نکنید.
♻️ شهید معز غلامی عاشق و دلدادۀ شهادت بود،چند نفری از دوستان و یارانش در جبهۀ دفاع از حرم پر کشیدند. شهادت رفقا به ویژه جواد الله کرم آتش دلش را بیشتر کرد، جواد یک سال پیشتر از او در جبهۀ دفاع از اسلام، حاجت روا شده بود.
💠 با اینکه وضع مالی خانواده اش خوب بود ولی حسین دلبستگی به مال دنیا نداشت، برای ترویج فرهنگ انقلابی در جامعه خیلی تلاش می کرد، رعایت حلال و حرام و توجه به مسائل شرعی برای شخصیتی مثل حسین چیز عجیبی نیست.شهید معز غلامی بسیاربخشنده، مسئولیت پذیر وبیان اثر گذاری داشت.
➖ شهید معز غلامی حافظ قرآن بود در دانشگاه امام حسین در مسابقات حفظ مقام اول را کسب کرده بود.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #معرفیشهید | #شهید_نوری
🚩 ما فهمیدیم که ؛شش ماه است در سپاه بست نشسته و هر روز می رود و می آید و اصرار می کند که من را اعزام کنید.
🔆 تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد و فکر می کنم واقعا این موافقت هم کار خدا بود. بابک یک روز قبل از اعزامش ، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذری های مقیم رشت است و همه بابک را آنجا می شناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم می خواهم بروم خارج از کشور.
آن موقع همه فکر می کردند می خواهد برود آلمان.
📍 چون خانواده خیلی اصرار داشت که برود آلمان ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی کرد برود.
🌀 آن روز مردم فکر کرده بودند که بالاخره اصرار های ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود. اما به جای آلمان از سوریه سردرآورد؟ بله همین طور است...بابک همه را شوکه کرد.
✔️ بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در دوره ای که سرباز حفاظت اطلاعات بود ، دوبار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه شدیم.
🔻 امسال پسر بزرگ من در رشت کاندیدای شورای شهر شده بود و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به بابک سپرده بود، یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست وسط تبلیغات من دیدم که بابک نیست، پرس و جو کردم فهمیدم که رفته اعتکاف. سه روز در مراسم اعتکاف بود و بعد برگشت پیش ما.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #پیام_فرمانده | #راهیان_نور
بههیچ وجه نباید گذاشت که دفاع مقدس و درسهای آن به فراموشی سپرده شود. من میخواهم اهمّیّت کار را توجّه بکنید؛ خاطرهی این هشت سال دفاع مقدّس را نگذارید فراموش بشود. راهیان نور از جملهی همین کارها است؛ راهیان نور از جملهی همین صدقات و حسنات است.
✍🏻 حضرت امام خامنه ای مدظله العالی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🕊#شهیدانه | #آخرین_لبخند
🔻عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد.
می گفت: دوست ندارم موقع شهادت چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود.
می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و لبخندی بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شهید شوم.
🌹جنازه هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب عملیات کربلای پنج داخل آب شهید شد. بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم. طراوتش مانند کسی بود که تازه حمام کرده باشد. با همان لبخند روی لبش.
"شهید عیسی حیدری"
✍کتاب عیسای حیدری
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#افغانستان #آمریکا
آمریکا: عاملین حمله پهپادی به غیرنظامیان در کابل را مجازات نمیکنیم!
🔸به گزارش پایگاه تحلیلی خبری تحولات جهان اسلام؛ "لوید آستین" وزیر دفاع آمریکا در گفتگو با خبرگزاری نیویورک تایمز از عدم مجازات عاملین جنایت حمله پهپادی به غیرنظامیان در کابل خبر داد.
✅ https://eitaa.com/joinchat/134742021C10aa5fa2c9
✅ https://iswnews.com/58971
#افغانستان #آمریکا
آمریکا: عاملین حمله پهپادی به غیرنظامیان در کابل را مجازات نمیکنیم!
🔸به گزارش پایگاه تحلیلی خبری تحولات جهان اسلام؛ "لوید آستین" وزیر دفاع آمریکا در گفتگو با خبرگزاری نیویورک تایمز از عدم مجازات عاملین جنایت حمله پهپادی به غیرنظامیان در کابل خبر داد.
وزیر دفاع آمریکا در کمال وقاحت اعلام کرد نظامیان آمریکایی را که در حمله پهپادی ۴ شهریور ماه ۱۴۰۰، به یک خانه در منطقه خواجه بغرا شهر کابل باعث شهادت چندین غیرنظامی از جمله هفت کودک شده بودند را مجازات نخواهد کرد. وی گفت این تصمیم را به سفارش دو تن از فرماندهان بلند پایه ارتش آمریکا گرفته است.
ارتش آمریکا در زمان اجرای این حمله مدعی بود که مخفیگاه اعضای داعش را مورد حمله قرار داده است. اما بعدتر در تاریخ ۲۸ مرداد پذیرفت که قربانیان این حمله اشتباهی بوده و بابت آن عذرخواهی کرد.
پس از این جنایت، بازرس عمومی نیروی هوایی آمریکا تحقیقات در این زمینه را آغاز کرد. این بازرس در گزارش نهایی خود اعلام کرد که در این حمله هیچ قوانین جنگی نقض نگردیده و سهل انگاری یا سوءاستفاده از سوی نظامیان آمریکایی رخ نداده است. بنابراین هیچ اقدام انضباطی صورت نخواهد گرفت.
از سوی دیگر انتقادات نهادهای بینالمللی به این تصميم زیاد شده است و در یکی از این انتقادات، "استیو کوون" رئیس نهاد غیردولتی «تغذیه و آموزش بین المللی» در مصاحبه با شبکه NCBC آمریکا گفت: ارتش ما چگونه میتواند جان با ارزش ۱۰ افغان را بگیرد و هیچ کس را پاسخگو نسازد؟
لازم به ذکر است که نظامیان آمریکایی و ناتو در طول ۲۰ سال اشغال افغانستان، بارها افراد غیرنظامی، زنان و کودکان را به قتل رساندند؛ اما هیچ دادگاه و مجازاتی برای آنها تعیین نشد.
آمریکاییها در حملات هوایی خود از مراسم عروسی در جنوب افغانستان تا مسجد جامع شهرستان دشت ارچی در شمال را به خاک و خون کشیدند. آنها در حملات به اصطلاح اشتباهی خود دهها زن و کودک را به قتل رساندند و در هیچ دادگاهی محکوم نشدند!
آخرین جنایت آمریکا در افغانستان، حمله پهپادی به خانهای در منطقه خواجه بغرا در حومهی فرودگاه کابل بود که منجر به شهادت ۱۰ نفر (به روایت دیگری ۱۲ نفر) شد. آنها در این حمله هفت کودک بیگناه را قتل عام کردند و هیچ پاسخی به نهادهای حقوق بشری و خانوادههای این کودکان ندادند. البته این بی شرمی آمریکاییها زیاد هم تعجب آور نیست زیرا ذات نظامیان آمریکایی اشغالگری، وحشیگری و کشتار غیرنظامیان از زنان تا کودکان است.
▪️ بیشتر بخوانید:
▪️حمله پهپادی آمریکا در کابل ۶ کودک را کشت!
▪️تحولات افغانستان و پاکستان، ۲۸ مرداد ۱۴۰۰
✅ https://eitaa.com/joinchat/134742021C10aa5fa2c9
✅ https://iswnews.com/58971
🌷استقبال فاطمیه (۱)👇
🌺 حضرت محمد "صل اللہ علیہ وآلہ" فرمودنـد: دخترم بہ اين دليل فاطمه ناميده شده است ڪہ خداوند عزوجل او و دوستدارانش را از آتش دوزخ بہ دور داشته است.
📚 "بحارالأنوار، ج۴۳/ص۱۲"
🌷تقريباً مهمات ما تمام شده بود، ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد، بچه ها غصه نخوريد حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند... بغض بچه ها ترکيد، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود، به پهنای صورت اشک می ريختند. ابراهيم ادامه داد غصه نخوريد، اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نمی گذارد!....
کتاب شهدا و اهل بیت, ناصر کاوه
شهید ابراهیم هادی, منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
استاد فاطمي نيا: مقام صديقه كبري حضرت زهراء (ع) از عقول ما خارج است. عالم ملاء اعلي از وجود آن حضرت كسب نور ميكرده اند و لذا زهراء (به معناي پردرخشش) ناميده شد. ابن اثيرجزري در جلد نهم كتاب جامع الاصول كه مورد قبول همه اهل سنت است ، درباره حضرت زهرا صلوات الله عليها نقل ميكند:
" كانت كلّما دخلتْ علي أبيها قام اليها"
(هرگاه برپدر بزرگوارش وارد ميشد ، رسول خدا به سوي او ميشتافتند) دقت بفرماييد! نقل ميكند "قام اليها" ، قام اگر با لام همراه شود ، قام له ، يعني "احتراما براي او ايستاد"... اما وقتي ميگويد "قام اليها" يعني بلند شد و چند قدم براي احترام و استقبال به سوي او رفت!در اینجا به اصطلاح ادب ، تضمين صورت گرفته است.
اين احترام و تجليلي كه خاتم النبيّين پيامبر اكرم (ص) نسبت به حضرت زهرا داشتند ، صرفا به جهت احساسات پدري نبود ، بلكه به جهت عظمت مقام و علوّ درجه آن شفيعه ي روز جزا حضرت صديقه كبري (ع) بوده است كه رسول الله به آن علم داشتند. اما بعد از رحلت پيامبراكرم (ص) عده اي به زور شمشير و دار و دسته در مقابل امامت ايستادند و احترام خاندان نبوت را نگه نداشته و به خانه ي صديقه كبري (ع) هجوم بردند و در خانه را به آتش كشيدند...
در اين اضطراب بودم كه چگونه با همسرم خداحافظي كنم و او را تنها بگذارم و بروم. مي دانستم شايد برگشتي در كار نباشد واين، اولين و آخرين خداحافظي با او باشد. به او نگاه كردم كه سينی آب و قرآن در دست داشت . به تماشاي او ايستاده بودم. سعي كردم آخرين جمله هاي همسرم را حدس بزنم... مواظب خودت باش، انشاءا... جنگ زود تموم بشه برگردي خونه... زود به زود زنگ بزن... هر وقت شد مرخصي بگير يه چند روزي بياپیش ما اينجا... من و با این بچه ها را به کی می سپاری... بجه ها را تکی چگونه بزرگ کنم... اگر برنگشتی من چکار کنم... در افکار خودم غرق بودم که از زير قرآن كه رد شدم، برگشتم سمت همسرم واو با لبخندی زیبا گفت: خداحافظ... "سلام من رو به حضرت زهرا(س) برسون!"...
کتاب شهدا و اهل بیت، ناصرکاوه
🌺حضرت فاطمه عليهاالسلام:🌺
اگر به آنچه تو را به آن فرمان مى دهيم عمل كنى و از آنچه برحذر مى داريم دورى كنى، از شيعيان مايى و الاّ هرگز.
📚 بحارالانوار،ج 68،ص 155