معمولا حسین نمی گفت کدام منطقه است و چه مسئولیتی دارد. یک بار که آمده بود مرخصی؛گوش درد شدید و غیرقابل تحملی داشت. با اصرار مادرم به دکتر رفت. بعد از معاینه، دکتر گفته بود: «چه کار می کنی که گوشت اینطور شده؟» بلافاصله مادرم جواب داده: «جبهه بوده و دیروز آمده مرخصی و دارد درد می کشد.» حسین خیلی ناراحت شد که چرا مادر از جبهه رفتنش برای دکتر گفت. دکتر گفته بود: «پس چرا به درمانگاه جبهه نرفتی؟» حسین هم جواب داد: «آنقدر آنجا مریض های بدحال و واجب تر از من هست که خجالت می کشم بروم و بگویم گوشم درد می کند.»
2.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سلام پناه خستگیم 🤚
سلام رفیق با مرام 🤚
#استوری
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
به هر حال با قطره و دارو خوب شد. روز بعد از او پرسیدیم: «حسین چکار کردی که گوشت اینقدر آسیب دیده؟» گفت:« از نقاشی هایی که برایتان می کشیدم متوجه نشدید؟» گفتم:«متوجه چی؟!» گفت: «من در منطقه هر مسئولیتی که انجام می دهم را به صورت نقاشی برای محمد می فرستادم.» به نامه ها که رجوع کردیم دیدیم داخل نامه هایش یا نقاشی توپخانه است که در حال شلیک به سمت بصره است، یا تک تیرانداز، یا جهادگر خاکریز و رزمنده با خمپاره انداز. حسین در تمام نامه هایش که حدودا ۴۰۰ نامه می شود، مطالب را با حدیث و روایت و نقاشی تزئین می کرد.
🔹تبلیغ برای آقای خامنه ای
ابتدای هر سال تقویم جیبی می خرید. اسم و فامیل و تمام مشخصات را می نوشت و برای خودش شعار سال داشت. مثلا سالی که مقام معظم رهبری کاندید شدند، برای ریاست جمهوری، داخل تقویم پر رنگ نوشته بود: «رای من خامنه ای است.» در حالیکه سنش به رای دادن نمی رسید ولی تبلیغ می کرد. روی تبلیغات حساس بود.
#کلام_شهید
مواظب باشیم که خدای ناکرده ازصراط مستقیم دورنشویم وهمیشه در حالت مراقبت ازخویشتن خویش باشیم.دنیارفتنی است دینافانی است،بیاییم وخودمان رابسازیم.
#شهید_ماشاالله_ابراهیمی🕊🌹
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
#شهید_موسی_آقا_هادی
#شهید_موسی_آقا_هادی در 1342/07/14در شهر آبادان متولد شد . سرانجام بعد از حدود 20 ماه حضور در جنگ تحمیلی در تاریخ 1361/02/15 در سنگر دیدبانی مورد اصابت ترکش خمپاره مزدوران بعثی قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر پاکش در بهشت رضا آبادان به خاک سپرده شد .
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣کمک مالی به جبهه
جنگیدن اجر خودش را دارد و از مال گذشتن اجر دیگری
معمولا ایام دهه فجر خودش را می رساند شهرری و در رزمایش ۲۲ بهمن شرکت می کرد. خیلی به نماز جماعت اهمیت می داد و می توان گفت اصلا در خانه نماز نمی خواند یا مسجدشیخ طاهر بود یا حرم سیدالکریم. صدای صلوات و تکبیر بعد از نمازش آنقدر بلند بود که بین جمعیت قابل تشخیص بود. بعد از نماز برای کمک به جبهه پول جمع آوری می کردند و حسین حتما مقید بود که مبلغی کمک کند.
یکبار که از مسجد آمد با تعجب گفت: «اگر یک چیزی به شما بگویم باور می کنید؟ امروز که از منطقه به خانه آمدم، هیچی پول نداشتم. با برگه سپاه آمدم راه آهن و از آنجا هم با یکی از بچه ها آمدم شهر ری. غروب رفتم پیش صاحبکارم حاج محمود و گفتم یک هفته آمدم مرخصی، اگر کارگر خواستی بهم خبر بده و او هم قبول کرد.»
برای همین آن شب که کیسه پول را در مسجد می گردانند حسین خیلی دلش می گیرد و می گوید: «ای کاش من هم پول داشتم و کمک می کردم.» حسین گفت: «همینطوری دست کردم تقویم را از جیبم درآوردم و باز کردم و در کمال ناباوری دیدم ۱۰ تومان پول داخلش هست. خدا می داند چقدر خوشحال شدم و پول را داخل کیسه کمک های مردمی انداختم.» به او گفتیم: «حسین تو رزمنده ای! تازه امروز از جبهه رسیدی نیازی نبود تو کمک مالی بکنی.» گفت: «چه ربطی دارد؟ جنگیدن و جهادکردن اجر خودش را دارد. از مال گذشتن و کمک کردن هم اجر خودش را. قرار نیست هرکسی می جنگد، دیگر کمک مالی نکند. پس جبهه ها را باید چطوری اداره کرد؟»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ شهید حمید ادیبی سال ۱۳۶۷ در سن ۲۰ سالگی در منطقه فاو به شهادت رسید؛ از این شهید والامقام فقط نامی باقی ماند و بهعنوان شهید مفقودالاثر نامیده شد.
اوایل سال ۱۳۹۱، در منطقه فاو پیکر مطهر شهیدی تفحص شد که به دلیل نبودِ آثار و نشانه ای از اینکه شهید متعلق به کجاست و نامش چیست در زمره شهدای گمنام نام گرفت.
پنجم اردیبهشت ماه ۹۱ بود، دانشگاه علوم پزشکی کرمان همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) میزبان یکی از شهدای دفاع مقدس شد، این شهید والامقام در آیینی با شکوه و با حضور قشرهای مختلف مردم شهید پرور کرمان، در محل دانشگاه علوم پزشکی به خاک سپرده شد.
هنوز سال ۹۱ به پایان نرسیده بود که این شهید گمنام به عنوان شهید «حمید ادیبی» نام گرفت.
🔻🔻
❣دوئل رضا با تکتیرانداز داعشی، نگذاشت زمینگیر شویم.
«مأموریت اولمان به سوریه در سال ۹۴ بود و در همان مأموریت اول هم شجاعت رضا حاجیزاده به همه اثبات شد. در یکی از عملیاتها، در منطقهای در حلب گیر افتاده بودیم. بچهها یکییکی گلوله مستقیم میخوردند و روی زمین میافتادند؛ شهید مرادخانی و شهید شیخالاسلامی را همینطور از دست دادیم و چند مجروح هم روی دستمان ماند. کار، کار تکتیرانداز داعشی بود؛ نیروی کارکشتهای که هر لحظه هم جایش را تغییر میداد. تنها کسی که با شمّ بالای نظامیاش توانست نقطه کمین تکتیرانداز دشمن را شناسایی کند، رضا بود.
لحظات هنرنمایی رفیق عزیزش در میدان جنگ، مثل یک فیلم از جلوی چشمهایش میگذرد و انگار خون تازهای میدود در رگهایش. آقا حیدر مکثی میکند و در ادامه میگوید: «خوب است بدانید یکی از تخصصهای رضا هم همین تکتیراندازی بود. خلاصه از آن به بعد آن میدان، به صحنه دوئل رضا و تکتیرانداز دشمن تبدیل شد و کسی که از این نبرد مستقیم سربلند بیرون آمد، رضا بود. شهید حاجیزاده گرچه از ناحیه دست مجروح شد، اما در پایان آن کشوقوس پرگلوله توانست تکتیرانداز دشمن را به هلاکت برساند. همین کافی بود تا یگان ما بتواند قد راست کند و شروع به پیشروی کند. در نهایت هم به لطف خدا توانستیم منطقه موردنظر در عملیات را تصرف کنیم.»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ از قول تا عمل
🔹شهید مدافع حرم،
بابک نوری هریس
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
لحظہ لحظہ
بہ خدا ؛
جاے شهیدٰان
خـــالے است !
حِیف ؛
جامانده از آن
قافِلہی یٰار
شدیم
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1