#بر_ما_چه_گذشت(۴)
📣داستان تکان دهنده جنایت کومله با شهید یوسف داورپناه!
💥 صدای مادر هنوز می لرزد، هنوز دست هایش آرام نشده اند. می گفتند، درباره جزئیات شهادت یوسف خیلی پا پیچش نشوید، حالش بد می شود، اما وقتی رو به رویش نشستم چشم هایش چیز دیگری می گفت. انگار مادر منتظر نام یوسف بود…
💥 بعد از انقلاب وارد سپاه شد، جنگ که شروع شد دائما به منطقه کردستان رفت و آمد داشت. چند بار به شدت مجروح شده بود. خوب یادم هست، در همین ماه مبارک رمضان از طرف سپاه آمدند و گفتند که یوسفت زخمی شده و حالا در بیمارستان امام تبریز بستری است…
💥 افطار نکرده راهی تبریز شدم، در بیمارستان چشمم از دور یوسف را شناخت، مادر قربانش بشود، چوب زیر دستش گذاشته و در میان تعداد زیادی از مجروحین ایستاده بود…. از دور صدایش زده و خود را دوان دوان به آغوشش رساندم، صدای شیون و زاری ام بیمارستان را به هم زد، همه داشتند ما را نگاه میکردند، مادری که مدت هاس پسر دلبندش را ندیده و یوسفی که مجروح در آغوش مادرش آرام گرفته…
💥یوسف گفت: مادر! تو را به خدا آرام باش! گریه نکن، من را از آغوشت بیرون بکش؛ بچه ها با دیدنت یاد مادرشان می افتند و دلشان می گیرد… رنگ به رخسار نداشت. بعد از چند روز از بیمارستان مرخص اش کردیم و آمدیم خانه در روستای کوتاجوق…
💥 در منطقه همه او را می شناختند، ضد انقلاب و دمکرات کینه عجیبی از یوسف در سینه داشتند، چندین نفر از سرکرده های شان را غافل گیر و در بند کرده بود…
💥 شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات ها روی دیوار های خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکرات ها بیرون خانه هستند. گفت: آن ها هیچ کاری نمی توانند بکنند. آقا یوسف بیدار شد. گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت… رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکرات ها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آن ها نمازش را خواند و تمام کرد.
💥 اسلحه را به سمت من گرفتند، گفتند:👇 لامصب! تو هم حزب اللهی هستی؟…
یوسف تفنگ را از پیشانیم کشید و گفت:
شما برای گرفتن من آمده اید، پس با مادرم کاری نداشته باش. می خواستند یوسف را ببرند.
💥یوسف گفت: مرا از پشت بام ببرید! گفتند: می ترسی که از نگاه های مردم روستا شرم سار باشی؟ گفت: می ترسم که زنان روستا مرا ببیند و هراس دلهای شان را فرا بگیرد و فکر کنند که شما به منطقه مسلط شده اید!
💥 گفتند: تو نماز میخوانی؟ برای رهبرت است؟ این نماز برای خدا نیست و این عبادت ها قبول نیست… گفت: نام رهبرم را به زبان نیاور، من برای رهبری می جنگم که یک ملت در نماز به او اقتدا می کنند… در این حال یکی از زنان دمکرات با قنداق تفنگ ضربه محکمی به دهان یوسف زد که غرق در خون شد.خلاصه یوسفم را بردند.
💥 صبح که شد پیغام آوردند که یوسف را شهید کرده ایم، پدر و مادرش برای تحویل جنازه به مقر حزب بیایند. پدرش با شنیدن این خبر همان جا دق کرد و جان سپرد… من و برادرش به آن سوی رودخانه رفتیم، یوسف را همان جایی که سپاه چندی از اعضای ضد انقلاب را به هلاکت رسانده بود، شهید کرده بودند… بدن یوسفم تکه تکه شده بود… انگشت هایش، جگرش، اعضا و جوارحش…
💥 گفتند: اجازه نداری از اینجا خارجش کنی، همین جا دفنش کن… در حالی که اعضای ضدانقلاب به صورت مسلح بالای کوه ایستاده بودند، با دست هایم زمین را کندم، تکه تکه یوسفم را در قبر گذاشتم، یک مهر کربلا در دستم بود، خرد کرده و روی تکه های جسدش پاشیدم…
💥 با فریاد لااله الا الله، الله اکبر و خمینی رهبر دفنش کردم. با دست های خودم… خدایا! تو خودت شاهد هستی که بالای سرش خانومی💗 با چادر سیاه ایستاده بود و به من می گفت که آرام باش و بگو لا اله الله…
💥 امروز با گذشت سال ها مزارش در منطقه به امام زاده معروف شده است، مردم منطقه از دعا در مزارش حاجت های زیادی گرفته اند. قبر یوسف و پیکر تکه تکه اش امروز محبوب و آرام بخش مردم منطقه است.
💥 فیروزه شجاعی (مادر شهید یوسف داور پناه) در تمام ثانیه ها از یوسفش گفت، دست هایش لرزید و صدایش گرفت… اما این داستان تمام زندگی و رنج های این مادر بزرگوار نیست. بعد از شهادت پسرش یوسف، داماداش نیز به کاروان شهداء پیوست! فیروزه خانوم از آن روز تا کنون مسئولیت نگه داری و زندگی نوه هایش را نیز بر عهده دارد.
💥هیچی برای من ناراحت کننده تر از این نبود که، جگر پسر من را برای زنی فرستادند که همراه آنها بود و حامله بود ویار داشت و جگر پسرم را برای رفع ویار بهش دادند😭 شاید من(نگارنده) هم به خوبی رنج هایی که بر این مادر بزرگوار وارد آمده را درک نکنم، چرا که معتقدم این کار تنها از عهده مادران و زنان سرزمینم ساخته است. حرفی بیش از این نمی توان گفت و شرحی بیش از این نمی توان نوشت…
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصر_کاوه
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️آقای قو قضائیه و آقای دادستان، بسم الله، لطفا سخنان خودتان را، پیگیری کنید👈 آزمون قوه قضاییه در برابر چشم مردم / آیا دادستان به حرفش عمل میکند؟!
☀️عبدالحمید اسماعیلزهی همصدا با سازمان تروریستی منافقین امروز در ادعایی، قوه قضاییه را متهم به شکنجه سه یاغی اعدامی و اعتراف اجباری آنها کرد!
🔴 #ناصرکاوه
📽 تصاویری از الکس، به همراه لحظات دستگیری الکس و همدستان پلیدش
👈 انشاءالله عبرتی باشد برای آنهایی که راه فساد را در پیش گرفتهاند...
⬅️سرشبکه اسکورت و قاچاق زنان ایرانی به برخی کشورهای منطقه به دار مجازات آویخته شد
🔹صبح امروز «شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲»، شهروز سخنوری معروف به الکس به جرم قاچاق انسان به قصد فحشا، به دار مجازات آویخته شد.
🔹۱۸ آبان ۱۳۹۸ بود که گزارشی به دادسرای جرایم امنیت اخلاقی ارسال و در آن عنوان شد در بررسیهای اطلاعاتی محرز شده که فردی به هویت «سارا جرف دریسزاده» با در اختیار داشتن تعدادی از زنان و دختران در کشور امارات مبادرت به تشکیل یک شبکه فساد کرده است.
🔹با بررسیهای صورتگرفته محرز شد که نامبرده یک شاخه از شبکه بینالمللیِ قاچاقِ زنان و دخترانِ شهروز سخنوری معروف به الکس است که بهعنوان مدیر ارشد این شبکه تحت نظر و هدایت الکس در دبی فعالیت میکند.
🔹با دستگیری سارا جرف دریسزاده، شبکه گستردهای که زنان و دختران روسپی را از شهرهای مختلف کشور سازماندهی و مبادرت به قاچاق آنها به چندین کشور منطقه میکرد زیر نظر قرار گرفت و ضربه تاثیرگذاری به شبکه وارد شد.
🔹در اقدام صورتگرفته تعدادی از زنان و دختران فعال در این شبکه شناسایی و تحویل مقام قضایی شدند.
ناصرکاوه
⚠️وقتی براندازا به جانی بودن خودشون اعتراف میکنن
🔻این وحوش هنوز مسلح نیستن آدم میکشن، مسلح شن مردم رو به خاک و خون میکشن
#اغتشاشات_فواحش_اوباش
ـــــــــــــــــــــــ
781.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دبیرکل ناتو آب پاکی را روی دست زلنسکی ریخت: اوکراین تنها در صورت پیروزی در جنگ امکان پیوستن به ناتو را خواهد داشت
پن. یعنی حالا حالاها باید برای اهداف آمریکا بکشید و کشته بشین :)
#غرب_وحشی
#غرب_بدون_رتوش
ناصرکاوه
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#وضعیت_مسکن_در_آلمان
در شهر برلین هستیم، اینجا نه صف گوشت و مرغه نه صف خرید ماشین!
اگه پول و پارتی نداشته باشید، هیچ شانسی ندارید!
#غرب_بدون_رتوش
ناصرکاوه