5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلاس_درس_دشمن_شناسی(۶۵)
🔻بیاحترامی به آئینهای عزاداری و توهین به جایگاه محرم در دستور کار شبکه صهیونیستی اینترنشنال
🔹 با نزدیک شدن به ایام عزاداری محرم شبکه اینترنشنال سناریوی خطرناکی را برای ایجاد آشوب مطرح میکند و با این طرح اعتقادات مذهبی ایرانیان را نشانه رفته است....
🎧 #کلیپ_صوتی | انتقال معارف نسلی
✏️ رهبر انقلاب: در این آشفتهبازار صداهای مختلفِ فضای مجازی و تکثّر رسانهای که وجود دارد، در این صداهای گوناگون، یک صدا در انزوا قرار گرفته و آن، صدای انتقال معارفِ نسلی و خانوادگی است. پدرها، مادرها خیلی چیزها را به بچّههایشان یاد میدادند؛ خیلی از این مردم ما، یعنی شاید بشود گفت اکثر [آنها]، معلومات دینیشان، دانستههای دینیشان، از زبان و رفتار پدر و مادر به اینها منتقل شده بود؛ این صدا امروز ضعیف شده؛ در این غوغای تکثّر رسانهای این صدا ضعیف شده... سابق ما نصیحت میکردیم جوانها را و برحذر میداشتیم از رفیق بد، مصاحب بد؛ حالا مصاحب بد داخل جیبش است، صفحهی مصاحبِ بد جلوی چشمش است، همه چیز در آن هست. این مخاطب را بشناسید.
🔹 رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب کلیپ صوتی «انتقال معارف نسلی» را منتشر میکند.
🎧 بشنوید👇
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شستوشوی گنبد حرم امام حسین(ع) در آستانه محرم
@Farsna
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌برخورد جدی با هنجارشکنان در خیابان اندرزگو تهران (آفرین)
بهش گفت چرا؟
جواب داد چرا چرا کنی سوار وَن میشی
حجابشون رعایت کرد
پن: همانطور که بستن کمربند ایمنی هم باید فرهنگسازی بشه هم کنارش جریمه باشه، حجاب هم همینطور. کار فرهنگی در کنار جبر. طرف باید بفهمه بی حجاب و ولنگاری به ظرر جامعه است اگر نفهمید باید برخورد بشه.
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 برای شادی ملت
🎥 پیام تقدیر رهبر انقلاب و لحظاتی از بازیهای زیبای تیم ملی #والیبال جوانان ایران که شب گذشته قهرمان جهان شدند
💻 Farsi.Khamenei.ir
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 #انتشار_برای_اولین_بار
دو موضوع مهمِ هیئت های حسینی در کلام حاج قاسم سلیمانی...
#شهيد_سيد_منوچهر_مدق:👇
🚩به روايت همسرش (1)
💥آشنايي با منوچهر:
📣 اولين ديدار ما روز 13 آبان 57 در تظاهرات دانشگاه تهران بود. به همراه دوستانم براي پخش اعلاميه رفته بودم كه درگيري مردم و دانشجويان با ساواك شروع شد. در آن ميان يك لحظه ديدم يك نفر دست مرا گرفت و كشيد و با صداي بلند گفت: "خودت را بكش بالا "
از ترس، سوار موتور آن جوان شدم...
"او منوچهر بود"... بعدها فهميدم او پسر همسايه ماست. تا آن روز نديده بودمش. بعد از آن چندين بار ديگر هم منوچهر را در تظاهرات ها ديدم.
📣 بعد از چند بار ملاقات كوتاه و ايجاد حس مشترك ميان هر دويمان، اولين جلسه خواستگاري صورت گرفت و منوچهر شرايطش را برايم گفت: او گفت كه؛ اگر قرار باشد اين انقلاب به من نياز داشته باشد و من به شما، من مي روم نياز انقلاب و كشورم را ادا كنم، بعد احساس خودم را. ولي به شما يك تعلق خاطر دارم».
📣 بايد خوب فكر مي كردم ؛ منوچهر تا دوم دبيرستان درس خوانده بود و رفته بود سركار. مكانيك بود و خانواده ي متوسطي داشت. خانواده ام مخالفت مي كردند. اما من انتخابش كرده بودم. منوچهر صبور بود، بي قرار كه مي شد، من هم بي طاقت مي شدم. چند ماه به انتظار گذشت، منوچهر كه حالا پاسدار شده بود براي خودش برنامه هايي داشت. گفت: بايد به كردستان بروم. بالاخره موافقت پدر را گرفتيم . نيمه شعبان سال 58 آغاز زندگي مشترك ما شد...
💥 شروع زندگي :
📣يك ماه تمام را در شمال كشور به ماه عسل گذرانديم. تازه آمده بوديم سر زندگي مان، كه جنگ شروع شد. شش ماه رفت و خبري از آمدنش نشد. دوري از منوچهر برايم سخت بود. به همراه او به جنوب كشور رفتم و تا آخر جنگ آنجا مانديم. در جنوب ما در يك اتاق كوچك زندگي مي كرديم. منوچهر چند ماه يكبار مي آمد و سري به من مي زد و دوباره مي رفت. شايد6 ماه اول بعد ازدواجمان كه منوچهر رفت جبهه، برايم راحتر گذشت.
📣ولي از سال شصت و شش ديگر طاقت نداشتم. هر روز كه مي گذشت به همسرم وابسته تر مي شدم. دلم مي خواست هر روز جمع باشد و بماند پيشمان... سال 60 علي به دنيا آمد. خيلي خوشحال بود.هدي هم سال 65 به دنيا آمد. منوچهر عاشق بچه ها بود. منوچهر در عمليات كربلاي شيميايي شد. تنش تاول مي زد و از چشم هاش آب مي آمد.
💥 اولین غذایے ڪہ بعدازعروسی مان درست ڪردم استانبولے بود... از مادرم تلفنے پرسیدم .شد سوپ..🍲 آبش زیاد شدہ بود ... 😐 منوچهر میخورد و بہ بہ و چہ چہ میڪرد 😋 روز دوم گوشت قلقلے درست ڪردم .. شدہ بود عین قلوہ سنگ🙆🏻 تا من سفرہ را آمادہ ڪنم منوچهر چیدہ بودشان روے میز و با آنها تیلہ بازے میڪرد قاہ قاہ میخندید 😂 و میگفت : چشمم ڪور دندم نرم تا خانم آشپزے یاد بگیرن هر چہ درست ڪنن میخوریم حتے قلوہ سنگ 😌😆
💥عاشقانه های شهدا:👇
📣یـہ روز داشتیم با ماشیـݧ🚗 تـو خیابوݧ میرفتیـم... سر یـہ چراغ قرمز...🚦پیرمـرد گل فروشـے با یـہ کالسکه ایستاده بود...💗منوچـہر داشت از برنامـہ هاو کارایـے کـہ داشتیم می گفت...
ولـے مـݧ حواسـم بـہ پیرمرده بود... منوچـہر وقتی دید حواسم به حرفاش نیست...🙃نگاهـمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلا نگاه میکنم...💐🌷توے افکار🤔 خـودم بودم کـہ احسـاس کـردم پاهام داره خیس می شه...!!!😶نـگاه کردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دسته دسته میریزه رو پاهام...💐 همـہ گلاے پیرمردو یه جا خریده بود...!!😍 بغل ماشین ما، یـہ خانوم و آقا تو ماشیݧ بودن… خانومـہ خیلـے بد حجاب بود. بـہ شوهرش گفت: "خاااااک بر سرت…!!!😅
ایـݧ حزب اللهیا رو ببیݧ همه چیزشوݧ درستـہ"😎😉یـہ شاخـہ🌹 برداشت وپرسیـد: ✌"اجازه هسـت؟" گفتـم: آره😊 داد به اون آقاهـہ و گفت:
"اینو بدید به اون خواهرموݧ..!" اولیـݧ کاری کہ اون خانومہ👩🏼 کرد, ایـݧ بود که رژ لبشو پـاک کرد و روسریشو کشـید جلو!!!😇 بـہ اندازه دو،سـہ چراغ همـہ داشتـݧ ما رو نگاه میکردن!!!🙄💚
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه...
#شهید_سید_منوچهر_مدق
💢عاشقانه های شهدا:👇
💥یـہ روز داشتیم با ماشیـݧ🚗 تـو خیابوݧ میرفتیـم... سر یـہ چراغ قرمز...🚦پیرمـرد گل فروشـے با یـہ کالسکه ایستاده بود...💗منوچـہر داشت از برنامـہ هاو کارایـے کـہ داشتیم میگفت...
ولـے مـݧ حواسـم بـہ پیرمرده بود...
منوچـہر وقتی دید👈 حواسم به حرفاش نیست...🙃نگاهـمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلا نگاه میکنم...💐🌷توے افکار🤔 خـودم بودم کـہ
احسـاس کـردم پاهام داره خیس می شه...!!!😶نـگاه کردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دسته دسته میریزه رو پاهام...💐
همـہ گلاے پیرمردو یه جا خریده بود...!!😍بغل ماشین ما، یـہ خانوم و آقا تو ماشیݧ بودن… خانومـہ خیلـے بد حجاب بود…😒بـہ شوهرش گفت:
"خاااااک بر سرت…!!!😅
ایـݧ حزب اللهیا رو ببیݧ همه چیزشوݧ درستـہ"😎😉یـہ شاخـہ🌹 برداشت وپرسیـد: ✌"اجازه هسـت؟"
گفتـم:آره😊 داد به اون آقاهـہ و گفت:
"اینو بدید به اون خواهرموݧ..!"
اولیـݧ کاری کہ اون خانومہ👩🏼 کرد
ایـݧ بود که رژ لبشو پـاک کرد و روسریشو کشـید جلو!!!😇 بـہ اندازه دو،سـہ چراغ همـہ داشتـݧ ما رو نگاه میکردن!!!🙄💚
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه...
#شهید_سید_منوچهر_مدق