eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
926 دنبال‌کننده
22هزار عکس
16.8هزار ویدیو
542 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 شهید کشوری؛ از کمک‌های مخفیانه به نیازمندان تا نشان خلبان شاخص 🔅 برای جمع‌آوری و کمک به مستمندان قدم برمی‌داشت به نوعی که هیچ‌کس متوجه این امر نشود، با شروع درگیری‌های مسلحانه در کردستان حضور خود را اعلام و تا آخر با استقامت دوام آورد، با شروع جنگ تحمیلی و ابراز رشادت‌های بی‌نظیر به عنوان خلبان شاخص و فراملی شناخته شد 🌷پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست. هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. 🌺 صبحانه‌ای که به خلبان‌ها می‌دادند، کره، مربا و پنیر بود. یک روز شهید کشوری مرا صدا زد و گفت: فلانی! گفتم: بله.‌.. گفت: شما در یک منطقهٔ جنگی در مهمان‌ سرا کار می‌کنید. پس باید بدانید مملکت مادر حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر می‌برد. شما نباید کره، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید. درست است که ما باید با توپ وتانک‌های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمی‌شود ما این‌ گونه غذا بخوریم. شما باید یک روز به ما کره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از این‌ها استفاده کنیم وگرنه این اسراف است. من از شما خواهش می‌کنم که این کار را نکنید. من گفتم: چشم. برشی از زندگی شهید احمد کشوری 🗓 ۱۵ آذرماه، سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری
شهید احمد کشوری.mp3
3.93M
📻 رادیوپلاک راه تا ماه (( خلبان احمد )) ⭐️ تولید و انتشار در رادیو پلاڪ⭐️ °•﴿رادیورسمےستادراهیان نورڪشور‌‌‌﴾•° به مناسبت: سالروز شهادت شهید احمد کشوری 〰〰🖊نگارنده: خادم الشهداء ••💻 تدوین: خادم الشهداء ••🎙گوینده: احمدرضا هوشمندی اصل 📥پیشنهاد دانلود 📤پیشنهادارسال
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سیمرغی که نگذاشت آسمان ایران، جولانگه مگس‌های بعثی شود! 🔹۱۵ آذر سالروز شهادت شهید احمد کشوری
📍بهایِ عشق... 🔻احمد عشقش به امام چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی بود. بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود احمد در مسافرت بود، در راه وقتی که خبر را شنید از ناراحتی ماشین را کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر این رهبر بیفزا و وقتی به تهران رسید به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب رهبرش اعلام کرد.... ❣ ترکشی به سينه اش نشسته بود . برده بودنش برای اخرين عمل جراحی. قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت می کنن ،اينجوری خطرناکه. گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمی خوام... 🌺ودیعه شهادت سه خلبان.... 💥زیرپيراهن هایی به رنگ آسمان:👇 🌷علی اکبر شیرودی یک روز تعطیل، از پایگاه هوانیروز کرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت. وسایلی را که می خواست، خرید. در هنگام بازگشت، به بساط یک پیرمرد خنزر پنزری رسید. پیرمرد در حال جمع آوری بساط محقرش بود. لباس های باقی مانده بساطش را در کارتونی بسته بندی می کرد...😊 🌷علی اکبر که آدم شوخ و بانشاطی بود، به سرش زد خریدی از پیرمرد بکند. پیرمرد دوباره لباس هایش را روی زمین پهن کرد. در میان لباس ها، چشم شیرودی به یک زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت کرد. ناگهان پیرمرد گفت:👇 🍁 آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنی های آبی دارم، نمی خواهی؟ علی اکبر هم گفت: اگر ارزان حساب کنی، می خواهم! 🌷آن روز علی اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یکی از آنها را برای خود برداشت و دو تاى دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف کرد. احمد به شوخی گفت: مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما!😃😍😊 🌷ولی هیچ کدام از آن سه نفر نمی دانستند که آن سه زیر پیراهن آبی شهادت هر سه را تجربه می کنند. حمیدرضا در منطقه کوره موش با زیر پیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه ی بینا میمک و علی اکبر هم در ارتفاعات بازی دراز در هنگام شهادت آن زیر پیراهن های آبی را به تن داشتند. راوى: خانم فاطمه سیلاخوری، مادر بزرگوار خلبان شهید شیرودی منبع:روزنامه جوان