eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
882 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
15.1هزار ویدیو
514 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 🔻 شوخی با مرگ آموزش آبی خاکی را به پایان می بردیم که حاج اسماعیل فرجوانی با خنده وارد چادر شد و گفت، " گاومون زایید"😅 شصتمان خبردار شد که ماموریت سختی در پیش داریم. و بعد ادامه داد "جایی خواهیم رفت که جنازه هامون هم برنگرده ". و چندین سال طول کشید تا جنازه سردار به همراه یارانش بر دوش مردم تشییع شد و پیش بینی او محقق شد.😭 شاه حسینی پور @defae_moghadas 🍂
دست اندرکاران ، راویان و نشر دهندگان حقایق دفاع مقدس به هوش باشید چندی قبل امام جامعه در دیدار با راویان دفاع مقدس گفتند اگر شما دفاع مقدس را آن گونه که بود روایت نکنید و نشر ندهید و [ ] هر آن گونه که خودشان خواستند تحریف و به خورد ملت می دهند و در یک کلام : به بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34
دستش قطع شد ، امّـا... دست از یاری امام‌زمانش برنداشت در #کربلای_چهار مثل اربابش فرمانده بود فرماندهٔ قلبها چهره نورانے اش جز لبخند چیزی نمی‌گفت... #شهید_حسین_خرازی #سالروز_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹نماهنگ| شعرخوانی ترکی رهبرانقلاب درباره شهدای غواص ➕ بیانات درباره 🌊ویژه سالگرد عملیات 🌷 🌹سلام بر تن های زخمی افتاده در جزیره ام الرصاص, ابوالخضیب و... که بامداد فیروزه ای ۴ دی ماه ۱۳۶۵، تیر خلاص خوردند و مُزد اخلاص گرفتند... 🌹سلام بر دستان بسته غواصان زنده به گور شده ی این عملیات نام عملیات : کربلای ۴ و اما شهید، ما را ببخش.. ما امانتدار خوبی برای آرمان های امام و شهدا 👈نبودیم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎥 جزیره ام الرصاص هنوز و بعد از سال ها از دفاع مقدس هنوز نیزه و شمشیر شکسته های قتلگاه غواصان با ما سخن می گویند و حدیث عشق می سرایند... ▫️مگر می توانیم فراموش کنیم؟ 🎙 راوی: حاج علیرضا دلبریان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
❣ همسرم (فرزندم) را پاسدارش تربیت کن و لباس پاسداری بر تنش کن و او را تشویق کن که پاسدار شود در سپاه پاسداران که نور چشم امام است و بازوی مسلح ولایت فقیه... محبت مادری و پدری وقتی است که خانه و کاشانه آتش نگرفته باشد. موقعی که خانه و کاشانه اسلام را دارند آتش می‌زنند، می‌بایست با تمام هستی رفت و در خاموشی این آتش اقدام کرد. 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣شهیدی که ... در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند... در عملیات کربلای 4 می‌گویند گردان ولیعصر (عج) خط را می‌شکند، بعد شما ادامه می‌دهید. کانالی بود که به اروند وصل می‌شد. منتظر ماندیم تا غواص‌ها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچه‌ها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواسته‌‌ای که از دل و جان‌شان بیرون می‌آمد و بر لب‌شان می‌نشست، شهادت بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش می‌کشیدند. منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفته‌ها را از خواب بیدار کرد. همه آستین‌ها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان می‌گفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود. اذان داشت به انتها می‌رسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانه‌ی دشمن بود. گلوله‌ای میان حمید و عادل افتاد و ترکش‌هایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دست‌های رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین می‌چکید، لبانش تکان می‌خورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
AUD-20220124-WA0036.opus
576.6K
🍂 خاطرات برادر حیدر قطب الدین از عملیات کربلای چهار( ۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
AUD-20220125-WA0052.opus
248.8K
🍂 خاطرات برادر حیدر قطب الدین از عملیات کربلای چهار( ۲ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 سپهبد رعد مجید رشیدحمدانی کتاب «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام» ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ «به دلیل حجم بالایی که برای تلفات دشمن ادعا شده بود، صدام نبرد مقابله با ایرانیان را نبرد روز بزرگ (معرکه الیوم العظیم) نامید و با این احتمال که حمله ایرانیان شش ماه عقب افتاده، به نیروها راحت باش و مرخصی داد و آنها را برای سازماندهی مجدد و گذراندن آموزش‌های بیشتر به مناطق پشت جبهه بردند. این برای همه فرماندهان و سربازان عراقی فرصتی برای استراحت بود. همچنین صدام در یک حرکت نمایشی و برای نشان‌دادن قدرت خود به زیارت خانه خدا رفت. با وجود اینکه نیروها و فرماندهان عراقی از حقیقت ماجرا خبر داشتند و می‌دانستند که تعداد کشته‌‌شدگان و اسرای ایرانی آن مقدار اعلام شده نیست و نیروهای ایرانی مجددا در حال تدارک حمله به سوی بصره هستند و همچنین در عملیات فریب نیروهای ایرانی توانستند از راهکار پنج ضلعی وارد شوند اما از ترس صدام بسیاری از اطلاعات را به او نمی‌دادند». http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام» ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅┄ 🔅 ژنرال «حمدانی»: «سازمان اطلاعات آمریکا پیش از عملیات فاو، اطلاعات مورد نیازمان را تأمین می‌کرد. سازمان اطلاعات عراق فردی را به ما معرفی کرد به نمایندگی از دولت آمریکا که تصاویر ماهواره‌ای مورد نیاز را برایمان تهیه می‌کرد. سازمان اطلاعاتی فرانسه، یوگسلاوی و شوروی نیز با ما همکاری می‌کردند. برای نمونه، KGB در رمزگشایی پیام‌های ایرانیان به ما کمک می‌کرد.» 🔅 سرلشکر وفیق السامرایی،: «ما روز آغاز حمله احتمالی را شامگاه ٢٤ یا ٢٥ دسامبر ١٩٨٦(سوم یا چهارم دی ١٣٦٥) پیش‌بینی کردیم. با غروب خورشید، از مرکز اصلی فرماندهی در «قصرالسلام» با مدیر شبکه اطلاعات منطقه شرقی تماس فوری و مستقیم برقرار کردم. از او خواستم نیروهای گشتی ـ شناسایی را در منطقه مورد تهدید، به داخل ایران گسیل دارد و خود شخصا کار دریافت اطلاعات مربوط به هرگونه تحرک نیروهای ایرانی را از طریق بی‌سیم دنبال نماید و فورا مرا از هر تحوّلی مطلع سازد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🌹سالروز عملیات و پرکشیدن دست‌بسته‌ی 175 که زنده به گور شدند...
💢 توسل به حضرت زهرا (س) ✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص در عملیات عاشورایی 🖌... روز سوم كم كم داشت به پايان خود نزديك می شد و خورشيد ، پرتو طلائيش را از دامن زمين و آسمان بر می چيند . بچه های ما كه در اين سوی دجله و در پشت خاكريزی موضع گرفته بودند در طی آن روز دومين پاتك سنگين دشمن را با مقاومت و نبردی نزدیک با تقدیم تعدادی شهيد و زخمی دفع كرده بودند . وقتی كه لختی از شب گذشت و تمام منطقه در كام تاريكی فرو رفت ، عراقی ها دوباره تجديد قوا كرده و دوباره بارانی از آتش به سر و روی مان باريدن گرفت . اين سومين باری بود كه دشمن با ضد حمله خود دست به تلاشی مذبوحانه می زد ، عراق زبده ترين فرماندهان و پرآوازه ترين تيپها و نيروهايش را وارد منطقه عملياتی بدر كرده بود تا شايد بتواند رزمندگان اسلام را به عقب رانده و پيشروی آنها را سد كنند. نيروهای عراقی تا پشت كانالی در آنسوی دجله ، پيش آمده و در آن سوی جاده موضع گرفته بودند ، بچه های ما هم در اين طرف جاده سنگر گرفته و مقاومت می كردند. آن شب كه سومين پاتك دشمن آغاز شد، برادران واقعاً سنگ تمام گذاشته و پايداری جانانه ای از خود نشان دادند. من به همراه دو نفر ديگر فقط خشابها را پر می كرديم و بچه های ديگر آتش می كردند. از بس شليك كردند كه لوله تعدادی از تفنگها سرخ شده و خميد! ولی انگار عراقيها اين بار خيلی لجوجتر از پيش بودند و خيال اينكه دست از سر ما بردارند را نداشتند. آنها می خواستند به هر بهائی كه شده، ما را از مواضع تصرف شده بيرون كنند، لذا هر لحظه بر شدت آتش خود می افزودند و اين در حالی بود كه مهمات ما كم كم ته می كشيد تا جايی كه غير از چند عدد نارنجك ، چيز ديگری باقی نمانده بود. فرمانده گردان از بسیجیان دلاور (شهید) رضا بیگدلی و (شهید) حسین شاکری خواست كه سریعاً با چند نفر از بچه ها بروند و هرطوری كه است مقداری مهمّات دست و پا كنند. رضا و حسين هم بی‌درنگ چندتا از بچه ها را برداشته و برای یافتن مهمات راهی اطراف خط پدافندی شدند و طولی هم نکشید که با دست پر برگشتند،حسين با يك جعبه نارنجك و رضا هم با يك جعبه فشنگ دو هزارتايی کلاش . زمزمه (مهمات آمد) بلافاصله بين بچه ها پيچيده و جان تازه ای به پیکر خسته رزمندگان دمیده شد. شاد و خندان به استقبال شأن رفته و با شوخی از رضا پرسيدم: اينها را از كجا گير آورديد!؟ نكنه برادرهای عراقی هديه كردند؟ رضا چيزی نگفت،اما يكی از همراهانش گفت: برای یافتن مهمات راه افتاديم و همين طوری كه اطراف را وارسی و سنگرها رو می گشتيم ، به کنار كاميونی رسیدیم كه در كنار جاده خاکی چپ كرده بود. اطراف کامیون پر بود از جعبه های مهماتی که در اطراف پراکنده شده بودند . خیلی خوشحال سراغ اولین جعبه رفته و با باز كردنش دیدیم که فشنگ دوشکا است ، چندتا دیگه از جعبه ها رو هم باز کردیم و با تأسف دیدیم که همه شأن گلوله دوشکا و ضد هوایی است ، حسابی حالمان گرفته شد و از شدت ناراحتی و مظلومیت رضا شروع کرد به گریه کردند و هق هق کنان گفت: بياید با ذكر يا زهرا (س) جعبه ها را باز کنیم تا شاید بی بی كمكمون كنه و شرمنده رفقا نشیم! با دیدن اشک های مظلومانه رضا حال همه عوض شد و همگی زدیم زیر گريه و اشک ریزان و ذکر گویان مشغول باز کردن جعبه ها شدیم. باور كردنی نبود،اما با باز کردن اولین جعبه دیدیم که پر از فشنگهای كلاش هست ، بقدری خوشحال شديم که همگی شروع به خندیدن کرده و بدون درنگ ، جعبه را برداشته و شتابان سمت خاکریز آمديم . آن شب بچه ها حسابی گل كاشتند. عراقيها هم وقتی ديدن حريف شأن نمی شوند ، يك به يك شروع به فرار کرده و با استفاده از پوشش نخلها از روی پلی كه كنار تلمبه خانه كنار دجله قرار داشت ، عبور کرده و به سمت نخلستان عقب نشينی نمودند. بچه ها هم تا آنجا که توانستند شکارشان کردند... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد بسیجی غواص که دیماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی ، منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده دسته غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر به محضر دوست پرواز نمود و پیکر او هنوز برنگشته ....