سلام علیکم
*قويترين معذرت خواهی در تاريخ اسلام...*
هنگامی که ابوذر به بلال گفت:
"حتی تو هم ای پسر زن سیاه اشتباه مرا میگیری؟.."
بلال سرگشته و خشمگین برخاست و گفت:
"به خدا سوگند برای این توهین از تو نزد پیامبر خدا (ﷺ) شکایت خواهم کرد.."
چهرهی پیامبر (ﷺ) از شنیدن این جریان دگرگون شد و گفت:
"ای ابوذر!..
آیا او را بخاطر مادرش سرزنش کردهای ؟
تو کسی هستی که هنوز آثار
جاهلیت در تو دیده میشود..."
در این حال ابوذر به گریه افتاد و گفت:
"ای رسول خدا برایم طلب آمرزش کن "
سپس با حالت گریه از مسجد بیرون آمد و به نزد بلال رفت و در مقابل او
چهرهاش را بر خاک گذاشت و گفت:
"ای بلال! به خدا سوگند چهرهام را از روی خاک بلند نمیکنم ، مگر آنکه تو با پایت آن را لگدمال کنی ، چون تو بزرگواری و من پست و بیارزش...
اشک از چشمان بلال سرازیر شد، نزدیک ابوذر آمد، خم شد و چهرهی ابوذر را بوسید و گفت:
" به خدا سوگند من چهرهی کسی که حتی یک بار هم در برابر خدا سجده کرده باشد را لگدمال نمیکنم..."
سپس هر دو برخاستند همدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند...
امروزه از ما شایدکسانی هستند!
که ده ها مرتبه به یکدیگر اهانت میکنیم، اما هيچوقت به یکدیگر نمیگوئیم برادر یا خواهر گرامی، مرا ببخش...
بعضی از ما احساس همدیگر را به خاطر عقاید، اصول و ارزشمندترین چیزهای زندگیشان عمیقاً جریحهدار
میکنیم
ولی هیچگاه عبارت معذرت خواهی را بر زبان نمیآوریم و از گفتن آن
شرمسار میشویم...
معذرت خواهی
فرهنگی با ارزش و گرانقدر است...
رفتاری بزرگ و ارزشمند که برخی آن را توهین به نفس میشمارند...
در آستانه عید نوروز و حلول سال نو ۱۴۰۱ و ماه مبارك رمضان
امیدوارم مراببخشیدوحلال فرمائید.ممنونم*
همگی مسافریم و توشهی راهمان اندک است؛ از خداوند برای دنیا و آخرتمان طلب بخشش و سلامت دین کنیم...
💐💐💐💐
🌸 #حاجت_دارها
این دعا عظیم ازسوی رسول خدا(ص)نقل شده وخواننده خدا را به تمام اسماء حُسنی تسبیح می گوید.پس #دعایش بی شک #مستجاب است وخواننده باید با توجه باشد ودر پایان #حوائج خود را در نظر گیرد.
«بِسم اللهُ الرَّحمن الرَّحیمِ سُبحانِکَ اَنتَ اللهُ رَبُّ العَرشِ العَظیمِ،سُبحانِکَ اَنتَ اللهُ الرَّحمنُ الرَّحیمُ،سُبحانِکَ اَنتَ اللهُ السّلامُ المؤمنُ،سُبحانَکَ اَنت اللهُ العَزیزُ المُهیمنُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الجَبارُ المُتَکَبّر،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الخالِقُ الباریُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ المُصَوِّرُ الحکیمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ السّمیعُ العَلیمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ البَصیرُ الصّادقُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الحَیُّ القَیومُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الواسِعُ اللّطیفُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ البَدیعُ الاَحَدُ، سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ العَلیُّ الکَبیرُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الغفورُ الودودَُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الشَّکورُ الحلیمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ المُبدیُ المُعیدُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الواحِدُ الاَحَدُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ السّیِّدُ الصَّمَدُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الاوَّلُ وَالآخِرُ،سُبحانکَ اَنتَ اللهُ الظّاهِرُ الباطِنُ، سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الغفورُ الغفّارُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الوکیلُ الکافیُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ العَظیمُ الکریمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ المُغیثُ الدّائمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهِ المُتعالی الحَقُّ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الباعِثُ الوارِثُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الباقی الرؤفُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ العَزیزُ الحَمیدُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ القریبُ المُجیبُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ القابِضُ الباسِطُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الشهیدُ المنعِمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ القاهِرُ الرّزاقُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الحسیبُ الباریُ، سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الغَنّیُ الوَفیُّ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ القادِرُ المُقتَدر،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ التّوابُ الوهّابُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ المُحیی المُمیتُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الحَنّانُ المنّانُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ القَدیمُ الفَعّالُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ القَویُّ القائمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الرّؤفُ الرّحیمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الوَفیُّ الکریمُ، سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الفاطِرُ الخالِقُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ العَزیزُ الفتّاحُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الدّیانُ الشّکورُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ عَلّامُ الغُیوبُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الصّادقُ العَدلُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الطّاهرُ الطُّهر،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الرّفیع الباقی،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الوَترُ الهادی،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الولّی النّصیرُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الکَفیلُ المُستعانُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الغالِبُ المُعطی،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ العالِمُ المُعظَّمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ المُحسنُ المُجملُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ المُنعِمُ المُفضلُ، سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ الفاضِلُ الصّادقُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الحاکمینُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الفاصلینَ ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الوارثینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الناصِرینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الغافِرینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الفاطِرینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ خیرُ الرازِقینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ اَسرَعُ الحاسِبینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقینَ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ العَزیزُ الحَکیمُ،سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ اَرحَمَ الرّاحِمینَ، سُبحانَکَ اَنتَ اللهُ رَبُّ العَرشِ العَظیمِ، سُبحانِکَ اَنتَ اللهُ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظالمینَ فاستجبنالَهُ و نَجیناهُ مِنَ الغَمّ وَ کَذلِکَ نُنجی المؤمنینَ وَ لا حولَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیّ العَظیمِ وَ الحَمدُللهِ رَبِّ العالمینَ وَصَلّی اللهُ عَلی سَیّدنا وَمُحمدٍوَآلِهِ الطَّیبینَ الطّاهرینَ.»
#حاجات خود را هرچه خواهی از خداوند #طلب کن انشاءالله #برآورده می شود.
📚(مهج الدعوات،ص321-323)
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
🍂
🔻 فتح المبین
#خواستگاه_ملائک (۱)
شروع جنگ را هر چند نوجوان بودم، ولی خوب بیاد دارم. نه تنها از محله و کوچه و محل زندگی خود، که از فضای عمومی شهر و تحرک جوان ها و جریانات هم با خبر بودم.
چهره های نگران مردم و هول و ولا در حرکاتشان بخوبی نمایان بود.
دشمن تا نزدیک اهواز آمده بود و از دست کسی کاری برنمی آمد. آنقدر نزدیک شده بودند که صدای جنگ را می توانستیم در کوچه و خیابانهایمان بشنویم. آن روزها خیلی به حسینه شهر که محل تجمعات بود می رفتیم. شخصیت های مختلفی می آمدند و می رفتند. روی منبر ، همانجا می ایستادند و روحیه می دادند تا مردم آرامش خود را حفظ کنند.
دکتر چمران و آیت الله خامنهای را خوب بیاد دارم. حدود ساعت ۹ صبح آمدند و عملاً نشان دادند که از آن دسته از مسئولینی هستند که در متن مشکلات در کنار مردم قرار دارند.
یکی از سخنرانان امام جمعه اهواز، مرحوم طاهری بود که با شور و حال خاصی صحبت می کرد. آنروز روی یک جمله خیلی تاکید می کرد که " گلوله هایی که به شهر اصابت می کند خمپاره نیستن بلکه توپ هستند".
مدتها فکرم این شده بود که حالا توپ یا خمپاره، چه تفاوتی دارد. تا اینکه بعدها فهمیدم برد خمپاره نسبت به توپ خیلی کمتر است. یعنی دشمن خیلی هم به اهواز نزدیک نیست و جای نگرانی وجود ندارد. و تلاش ها این بود که شهر، یک شهر جنگی تلقی نشود و روحیه ها حفظ شود.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 فتح المبین
خواستگاه ملائک (۴)
با ورود به شهر شوش در منازل منطقه ای به نام زعن ساکن شدیم. حال و هوای خاصی بر شهر حاکم بود. هم نظامی شده بود و هم بوی معنویت همه جا پراکنده بود.
با جاگیر شدن و استراحتی کوتاه برای رفتن به زیارت حضرت دانیال نبی حرکت کردیم.
شب جمعه ای بود و بعد از نماز مغرب و عشا برادر آهنگران هم آمدند و دعای کمیل را قرائت کردند. آنروزها خیلی در رسانه ها به دعاهای حاج صادق اهمیت داده می شد و دعای آنشب به دعای کمیل شوش معروف شده بود و از تلویزیون هم پخش شد.
توفیق حضور در جبهه و احتمال شهادت و از همه مهمتر جو حاکم به شکلی بود که همه به سمت مسائل معنوی جلب می شدند. ساعتی قبل از اذان صبح تقریباً همه بیدار بودند و به تهجد و شب زنده داری می پرداختند. آنقدر در این ساعت محوطه و نماز خانه شلوغ می شد که گویا نماز جماعت می خوانند.
در این میان حال چند نفر از بقیه متفاوت تر به چشم می آمدند و تاثیر بیشتری روی جمع داشتند. یکی از آنها محسن غلامی بود. جوان خوش رو و با معنویتی که با صدای محزون و خدایی اش اذان می گفت و جمع را شارژ روحی می کرد.
بهروز شمشیری هم که به رسم بچه های جنگ، نام روح الله را برای خود انتخاب کرده بود، نفر دیگری بود که با اخلاق فوقالعاده خود در صبحگاه همه را نرمش می داد و بعد از آن رسم مصافحه و نزدیکی قلوب را بین بچهها اجرا می کرد. از ایشان بیشتر خواهیم نوشت.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 تفاوت ها و اختلافهای
دو جبهه ایران و عراق
در جنگ
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
حمله به استارك، سومین تحول خلیـج فارس در آغاز سال ۱۳۶۶ بود. ورود کشتیهای جنگی ابرقـدرتها به خلیـج فارس با دعوت کویت آغاز شد و متحدان منطقه ای عراق تلاش کردند از اینراه، بهطور عملی و مستقیم ایران را با قدرتهای بزرگ درگیر کنند. نخستین بار، ایران و شـوروی رو در رويی هم قرار گرفتنـد. کشـتی روسـی ایـوانکورتیـف هـدف حملـه قایقهـای تنـدرو قرار گرفت و تعجب و نگرانی جهانیان را برانگیخت.
یک فروند نفت کش روسـی که در اجاره کویت قرار داشت و درچارچوب برنامه عملیات اسکورت نفتکشهـاحرکت میکرد، در ۳۵ مـایلی کویت، بـا مین برخورد نمود و سوراخ بزرگی در بـدنه آن پدیـد آمـد، اما واقعه مهم به دست عراقیها به وقوع پیوست. آنها باحمله به ناوچه آمریکایی اسـتارك تقابل ایران و شوروی را به رویارویی ایران و آمریکا تبدیل کردند.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 تفاوت ها و اختلافهای
دو جبهه ایران و عراق
در جنگ
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
با کشته شدن ۳۷ آمریکایی در حمله عراق به استارک به ناگهان مداخله محدود نظامی- سیاسی آمریکا درخلیج فارس به افکار عمومی کشانده شد و بحثهـای گسـترده ای را میـان کنگره و دولـت دربـاره قـانون اختیـارات رئیس جمهـور در زمـان جنـگ مطرح کرد. رونـد بررســی اسـکورت نفت کشهـای کویـتی در خلیـج فـارس، علیرغم تشدیـد منـازعه قـدرت بین دولت و کنگره سـرعت یـافت و عملیـات اسکورت از اول مرداد ۶۶ آغاز شد. صدام حسـین با ارسال نامه ای به ریگان ضـمن ابراز تأسف از حمله به استارك بهطور ضمنی وقوع آنرا به ایران نسبت داد و نوشت:«این حادثه حزنانگیز بـار دیگر ضـرورت فوريت مرکز تلاشها به خاتمه بخشـیدن به جنگ و وادار ساختن رژیم ایران به قبول صـلح بر اساس مقررات و قـوانین بینالمللی و قطعنـامه شورای امنیت نـاظر به جلوگیری ازخونریزی بیشـتر در منطقه را مورد تأکیـد قرار میدهـد».
رئیس جمهور آمریکـا بـدون توجه به حمله عراق به اسـتارك ادعـا کرد: «مقصـر واقعی مـاجرا ایران است و آنهـا از این حـادثه خشـنود هسـتند».
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 سشوار
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
•┈••✾💧✾••┈•
نگهبانان و افسرانی که مأمور حفاظت و حراست از ما بودند، گاه افراد عتیقه و نادری بودند که فقط به درد موزهها یا صحنههای نمایش میخوردند. مثلاً سربازی را برای نگهبانی آورده بودند که از عادتهای همیشگیاش شانه زدن به موهایش آن هم جلوی هواکش بود، تا اینکه روزی یکی دیگر از سربازها به او گفت: هوایی که از این هواکش خارج میشود، پر از میکروب و گرد و خاک است، چرا جلوی آن میایستی و موهایت را شانه میکنی؟ از آن پس هر وقت سرباز نامبرده به هواکش میرسید، دولّا میشد و به سرعت از زیر آن عبور میکرد. زمانی هم که برای نگهبانی باید چندین بار همان فاصله را در مدت زمانی نسبتاً کوتاه طی میکرد، این عمل چند بار از وی سر میزد که باعث خنده بچهها میشد و صد البته این مورد یکی از هزاران موردی است که در اردوگاهها دیده و یا شنیده میشد.
•┈••✾💧✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #فرنگیس
🔸خاطرات فرنگیس حیدرپور (۴۲
🔹بقلم: مهناز فتاحی
کانال حماسه جنوب، ایتا
•┈••✾❀🔸❀✾••┈•
در دیره، چیزهای مختلفی میکاشتند. برنج، ذرت، کدو، بادمجان، بامیه، باقلا، کنجد، گوجه فرنگی و خیلی چیزهای دیگر میکاشتند. دیره سرسبز است و خوش آب و هوا. من شمال کشور را ندیدهام، اما مردمی که به آن طرفها رفته بودند، میگفتند دیره شمال غرب کشور است. اما من که فکر میکردم دیره بهشت است! درختهایش هنوز سبز بودند و درختان بلوط تمام کوهها را پوشانده بودند. دشتهایش آنقدر وسیع بود که فکرمیکردی هر چقدر بروی، به آخرش نمیرسی.
بچهها از دیدن منظرۀ دیره خوشحال بودند و شادی میکردند. خوشحال بودم که حداقل به جایی آمدهایم که بچهها راحت هستند.
خانۀ عمویم خیدان راحتتر بودیم. او با روی خوش از ما استقبال کرد. اما من همان اول گفتم: «مامو، اگر میخواهی راحت باشیم، ما کار میکنیم و خرج خودمان را درمیآوریم.»
عمویم اول ناراحت شد، اما چون مرا میشناخت ، حرفی نزد. پسرعمویم جعفر پرون خیلی کمکمان کرد. دیره امن بود و ما فکر میکردیم دست سربازهای صدام به آنجا نمیرسد. توی دیره مستقر شدیم. کار میکردیم تا بتوانیم خرج خودمان را دربیاوریم. از بالای سر، هواپیماها بمباران میکردند و از زمین، توپ به اطراف میخورد. پنبه میچیدیم. پنبهها را توی دامن میریختیم و جمعشان میکردیم. از هواپیماها نمیترسیدیم و کار خودمان را میکردیم. وقتی از روی سرمان میگذشتند، مسخرهشان میکردیم وتعداد گلوله ها را میشمردیم. پسرعمویم میپرسید: «نمیترسید؟» میگفتیم: «چرا بترسیم؟!»
میخندیدیم و کار میکردیم. ما دیگر به هواپیماها عادت کرده بودیم، اما برای آنها تازگی داشت، چون تازه هواپیماها راه دیره را یاد گرفته بودند. به پسرعمویم گفتم: «فکر کنم هواپیماها رد ما را گرفتهاند و میدانند آمدهایم اینجا! به همین خاطر میآیند و از اینجا رد میشوند.»
او هم میخندید و میگفت: «پس لطفاً از اینجا برو و ما را راحت بگذار!»
از صبح تا ظهر کار میکردیم. ظهر غذا و نان میپختیم و دوباره پنبهچینی شروع میشد. راحت بودیم و فکر میکردیم که فعلاً در امان هستیم.
یک روز نزدیک ظهر، کار پنبهچینی که تمام شد، سریع آمدم خانه و خمیر کردم. با خودم گفتم: «خوب است امروز غذای خوشمزهای درست کنم تا همه خوشحال شوند.»
فکر کردم که چه درست کنم. گفتم از کدو و گوجه و کته حتماً خوششان میآید
امده بودم فقط نان بپزم، اما خواستم غافلگیرشان کنم.
شروع کردم به آماده کردن خمیر. آرد و آب و کمی نمک را قاطی کردم و توی تشت ریختم. تا خمیر ور بیاید و آماده شود، کدو و گوجه را درست کردم. دلم میخواست آن روز بچهها و همۀ کسانی که کار میکنند، یک غذای حسابی بخورند.بعد از اینکه غذا را بار گذاشتم، شروع کردم به نان پختن. بوی نان همه جا را گرفته بود. نان را که پختم، وسایل چای را حاضرکردم. همه چیز حاضر بود. نانها را توی دستمال پیچیدم. چای و قند را توی کیسهای ریختم و قابلمۀ غذا را روی سر گذاشتم. بقیۀ وسایل را هم دست گرفتم و با خوشحالی به طرف مزرعۀ پنبهچینی حرکت کردم.
همه مشغول کار بودند. زیر درخت، سایۀ قشنگی افتاده بود. وسایل را زیر درخت گذاشتم و نشستم. نفسی تازه کردم و فریاد زدم: «آهای اهالی، بیایید غذای خوشمزه داریم!»
همه به طرف من برگشتند و با شادی دست هارا تکان دادند. تندی دست از کار کشیدند و جمع شدند. خسته بودند و زیر سایۀ درخت نشستند. بچهها با خوشحالی غذا را بو میکشیدند. سفره را انداختند و من آتش بزرگی درست کردم. خیلی خوشحال بودیم. بعد از مدتها، دلمان خوش بود. کتری سیاهرنگ را روی آتش گذاشتم که تا غذا را میخوریم، بساط چای هم حاضر شود.
قابلمه را کنار دستم گذاشتم. همه هول میزدند. با خنده گفتم: «هول نشوید، دارم غذا را میکشم.»
کفگیر را که توی دیگ بردم تا غذا را بکشم، ناگهان صدای سوت توپ بلند شد. اولین توپ کمی دورتر زمین خورد ولی دومی افتاد وسط مزرعه. هراسان از جا پریدیم. توپها اطراف ما به زمین میخوردند. رنگ از روی همه پریده بود. جماعت بنا کردند به جیغ کشیدن. هر کس به طرفی میدوید. فریاد زدم: «بیایید پیش من...»
بعد از اینکه همه را جمع کردم، به سمت کوه دویدیم. مجبور شدیم غذا و نان را ول کنیم و فرار کنیم. مرتب فریاد میکشیدم:
همه بیایید سمت کوه
کوه امنتر بود؛ چون سنگ و صخره زیاد داشت و میتوانستیم پشت آنها پناه بگیریم. رفتیم زیر تختهسنگها و از آنجا توپها را میدیدیم که زمین را تکهتکه میکردند.
شب، با دل شکسته به خانه برگشتیم. میدانستیم که دیگر آنجا هم امن نیست. باز کارمان شد پناه بردن به کوه.
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
ادامه دارد..
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 فتح المبین
خواستگاه ملائک (۳)
عمليات ثامن الائمه برای شکستن حصر آبادان و طریق القدس برای آزادی شهر بستان با همه بضاعت ارتش و سپاه با موفقیت به انجام رسیده بود و حالا نوبت به دور کردن دشمن از سرزمین های بالادستی شهر شوش تا سر حد مرز بود.
با توجه به گستره این منطقه و تمرکز نیروهای دشمن، قطعا باید با نیروهای بیشتری وارد عمل می شدند. لذا اولین گردان کاملاً مردمی در اهواز تشکیل شد و فرمانده آن را حاج اسماعیل فرجوانی تعیین کردند.
اسماعیل از نیروهای با تجربه و فعال جنگ محسوب می شد که در همه جای جنگ حضور داشت و از قدرت فرماندهی خوبی برخوردار بود.
با درخواست نیرو از مساجد، تعداد زیادی خود را به محل اعزام رساندند و سازماندهی شدند. سردار موسی اسکندری که مسئولیتی در بسیج اهواز داشت، با نگاهی به چهره نفرات اعزامی، اسم "نور" را برای گردان انتخاب کرد. او می گفت هر چه به این چهره ها نگاه می کنم نورانیت خاصی در آنها می بینم. انتخاب مناسب او بعدها به اثبات رسید و همه روی این انتخاب صحه گذاشتند.
نیروها در عصر همان روز اول سازماندهی شده و به شهر شوش اعزام گردیدند و زیر نظر تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب قم ماموریت گرفتند.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 فتح المبین
خواستگاه ملائک (۲)
👈 با وجود تحرکات دشمن در مرزها، جبهه های ما حالت تدافعی بهخود گرفته بود. ارتش غافلگیر شده بود و سپاه تازه پا هم برای جنگ هیچ امکاناتی جر تعدادی نیروی پاسدار نداشت.
دشمن در نهایتِ آمادگی، و ما در نهایت درماندگی. تنها سرمایه ما نیروها و مردمی بودند که برای حفظ انقلاب حاضر به انجام هرکاری بودند و در اتفاقات این را نشان داده بودند.
شهر با وجود تلاش همه مسئولین برای آرام نگهداشتن آن، ولی مسیر پرتلاطم خود را طی می کرد و با افزایش شهدای گلوله باران شهری، بوی مرگ و شهادت حال و هوای خاصی به کوچه و خیابان ها میداد.
نیروهای مردمی و جوانان مساجد بصورت نامنظم به کمک ارتش رفته بودند و در کارهای خدماتی یاری می رساندند. سپاه گروه هایی را گاها اعزام می کرد و ضرباتی به بعثی ها وارد می کرد تا تصور نکند راه پیشروی باز است.
تنها نیروی منظم و قدر سپاه اهواز، گردانی بود به نام فرمانده آن، محمد بلالیکه معروف شده بود "گردان بلالی". ابتدا فقط نیروهای رسمی سپاه در آن بودند و بعد تعدادی نیروی داوطلب به آنها اضافه شد تا به ظرفیت لازم برسند.
ادامه جنگ امکان نداشت مگر با سازماندهی و گسترش نظام گردانی و تیپ و لشکری.
اواخر سال ۶۰ بود که اولین گردان کاملا مردمی از نیروهای جوان مساجد اهواز دعوت شدند تا "گردان نور" را تشکیل دهند.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 فتح المبین
خواستگاه ملائک (۵)
شور و شوق زیادی برای اعزام به خط و یا ورود به عملیات شکل گرفته بود ولی ورود به عملیات نیاز به مقدماتی داشت تا کم نیاورند. از آن جمله آمادگی روانی و جسمانی بود که باید به حد کفایت می رسید.
یکی از نیروهای گردان نور، فردی از ارتش عراق بود که از دست صدام فرار کرده و به جبهه اسلام پیوسته بود. ایشان از آمادگی جسمانی و اطلاعاتی خوبی برخوردار بود و بعنوان مربی صبحگاه بچه ها را کیلومترها می دواند و نرمش می داد.
در بین روز هم ساعاتی برای آموزش های مختلف نظامی برنامهریزی شده بود و تلاش می شد تا به اوج آمادگی نزدیک شویم. خصوصا اینکه ماموریتی که در عملیات داشتیم، شامل بیش از ده کیلومتر پیادهروی و گذشتن از سنگلاخ ها و کانالهای طبیعی منطقه بود.
در بعد معنوی هم تقریبا همه در اوج بودند و دنیایی برای خود داشتند. قطعاً اجازه ندارم بیش از این مطلبی در این رابطه بنویسم فقط عرض می کنم در مواردی توفیقات بزرگی کسب کردند و قول و قراری با معشوق خود بستند.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
مجاهد عراقی با لباس پلنگی در تصویر 👇🏽
🍂
🔻 #فرنگیس
🔸خاطرات فرنگیس حیدرپور (۴۱
🔹بقلم: مهناز فتاحی
کانال حماسه جنوب، ایتا
•┈••✾❀🔸❀✾••┈•
نوخاص بعد از سر بریدن گوسفند با مهارت شروع به پوست کندن آن کرد. از خون گوسفند، به پیشانی بچهها میزد. بچهها میخندیدند و میگفتند: «خوشگل شدیم؟!» نگاهی به سیما و لیلا کردم و گفتم: «خیلی قشنگ شدهاید!»
جبار و ستار کنارم نشستند و گفتند: «چرا عمو نوخاص به پیشانی همه خون میزند؟»
لبخندی زدم و گفتم: «برای اینکه چشم نخورید.»
زنهای خانه دیگ بزرگی روی آتش گذاشتند و گوشت زیادی توی دیگ ریختند. بعد از آن همه سختیِ توی راه، غذای خوبی خوردیم و بعد استراحت کردیم
روز بعد پدرم وشوهرم رو به نوخاص کردند و گفتند: «دستت درد نکند. شرط میهماننوازی را خوب بجا آوردی، اما ما پناهندۀ خانهات هستیم و نمیخواهیم زیاد به زحمت بیفتی. به ما اتاقی بده تا خودمان بتوانیم مدتی را اینجا بگذرانیم.»
نوخاص اخم کرد و گفت: «مگر من مرده باشم که سفرهتان را جدا کنم. لقمهای نان هست و با هم میخوریم. اگر هم نبود، شکر خدا میکنیم.»
پدرم خندید و گفت: «میدانیم نوخاص، اما دل خودمان راضی نمیشود.
نوخاص قبول نمیکرد. پدرم با ناراحتی گفت: «دلت میخواهد ناراحتی ما را ببینی؟ اگر دلت میخواهد ما راحت باشیم، پس بگذار روی پای خودمان باشیم.»
نوخاص دیگر چیزی نگفت. اتاقی به ما داد که خیلی هم بزرگ بود. خودشان هم هشت نفر بودند.
مردم روستا یکییکی آمدند و دورمان را گرفتند. ما هم تعریف کردیم که وقتی عراقیها حمله کردند، چه بر سرمان آمد. مردم روستا مهربان بودند. همه تعارف میکردند که میهمانشان باشیم،
اما من وپدرم و نوخاص از مردهاشان خواستیم به ما کار بدهند تا بتوانیم کار کنیم و در ازای کاری که میکنیم، به ما غذا و آذوقه بدهند.
اول قبول نمیکردند و به حرفمان میخندیدند. اما وقتی اصرار ما را دیدند، چیزی نگفتند. نوخاص رو به مردم روستا کرد و گفت: «همگی عزیز هستید و ممنونم. اگر قرار بود قبول کنند، من اینجا بودم و میهمان من بودند.»
پس از صحبتهای نوخاص، چند نفر گفتند که از صبح زود بیایید مزرعۀ ما پنبهچینی. این بود که من و شوهر و پدرم صبح زود، راه دشت را در پیش گرفتیم. وقت پنبهچینی بود و خدا را شکر، میشد کار کرد. توی راه به پدرم گفتم: «باوگه، دیدی خدا چقدر بزرگ است. خودش ما را پناه داد و کار هم جور شد.»
پدرم لبخندی زد و مثل همیشه گفت: «براگمی، فرنگیس!»
شروع کردیم به پنبهچینی. از صبح توی مزرعهها پنبه میچیدیم تا غروب. غروب، خسته و کوفته، با بچهها دور هم جمع میشدیم. لقمهای نان میخوردیم و به فکر بازگشت به روستامان بودیم. وقتی مشغول چیدن پنبه بودم، یادم میرفت کجا هستم. فکرم میرفت به روستای گورسفید و مزرعههای آنجا. وقتی به خودم میآمدم، میفهمیدم ساعتهاست کار میکنم، اما فکرم جای دیگری بوده.
یک روز که مشغول کار بودیم، ماشینی را دیدم که پیرمرد و پیرزنی را به ده آورد. پیرمرد و پیرزن گریه و ناله میکردند. دورشان را گرفتیم. پدرم پرسید: «چرا گریه میکنید؟ چی شده؟»
پیرزن دائم میگفت: «چرا ما را به حال خودمان نگذاشتید تا بمیریم.
با خنده پرسیدم: «چرا؟! مگر چه شده؟ چرا بمیرید؟»
پیرمرد گفت: «ما را از روستامان به اینجا آوردند. ما نمیخواستیم بیاییم. کاش همانجا توی خانۀ خودم مرده بودم.»
اشکهای پیرمرد، اشک تمام مردم را درآورد.
رانندهای که آنها را آورده بود، گفت: «پدر جان، چطور میگذاشتم زیر بمباران بمیرید؟»
توی مزرعۀ پنبه، رفتم و گوشهای نشستم. مردم سرگرم پیرمرد و زنش بودند. توی پنبهها نشستم و سیر گریه کردم. نالیدم. کاش مرده بودم، اما توی خانۀ خودم. فقط من بودم که حرفهای پیرمرد را میفهمیدم.
کمی که آرام شدم، به سمت پیرمرد رفتم. هنوز ناراحت بود و گریه میکرد. گفتم: «براگم، ناراحت نباش. این فرار نیست، عقبنشینی است تا وقت خودش. به امید خدا، برمیگردیم و نابودشان میکنیم.»
وقتی این حرفها را به پیرمرد زدم، انگار دلش آرام گرفت.
مدتی که گذشت، به پدرم گفتم کاش برویم دیره منزل عمویم خیدان پرون نزدیک دیره بود و آنجا راحتتر بودیم. چون ماندنمان در کفراور داشت طولانی میشد، همگی قبول کردند. با نوخاص و خانوادهاش خداحافظی کردیم، بار و بنهمان را کول گرفتیم و راه افتادیم.
دیره به کفراور نزدیک است. با پای پیاده، از کفراور به طرف دیره حرکت کردیم. درختهای بلوط و ونوش سر راهمان بود. برای توی راه، نان با خودمان برده بودیم. هر وقت گرسنه میشدیم، از نانها میخوردیم. از نصفههای راه، ماشینی ایستاد
و ما را سوار کرد.
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
ادامه دارد..
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عملیات غرور آفرین فتح المبین و آزاد سازی منطقه دشت عباس از دست متجاوزان بعث عراق
#کلیپ
#جبهه
#فتح_المبين
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 نقشه عملیات فتحالمبین
با رمز یازهرا (س)
🔅 ۲ فروردین تا
۱۰ فروردین ۱۳۶۱
در منطقه غرب شوش و اندیمشک
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
❀ ﴾﷽﴿ ❀
📓فراز پنجم ازخطبه 17نهج البلاغه
🔻به خدا شکايت مى برم از گروهى که در جهل و نادانى زندگى مى کنند و در گمراهى جان مى دهند و مى ميرند!
✅گروهى که در ميان آنها متاعى کسادتر از قرآن مجيد نيست
✅اگر درست خوانده و تفسير شود! و متاعى بهتر و گرانبهاتر از آن، نزد آنها وجود ندارد
✅ اگر آن را از مفاهيم اصليش تحريف کنند (و مطابق هواى نفس آنها تفسير نمايند)!
✅ نزد آنها چيزى زشت و ناشناخته تر از معروف نيست! و (چيزى) نيکوتر و آشناتر از منکر وجود ندارد
✅ (چرا که تمام وجود زشتشان هماهنگ با منکرات است و بيگانه از نيکى و معروف)!
🗓سه شنبه
۲ فروردین ۱۴۰۱
۱۹ شعبان ۱۴۴۳
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فتح المبین رادیو.mp3
2.88M
📻 رادیوپلاک
بیسیم چی
(( فتح المبین ))
⭐️ تولید و انتشار در رادیو پلاڪ⭐️
°•﴿رادیورسمےستادراهیان نورڪشور﴾•°
به مناسبت:
سالروز عملیات فتح المبین
〰〰🖊نگارنده: فائزه محمدپور
••💻 تدوین:محمدحسین گودرز
گوینده: سید امیرحسین امیری
📥پیشنهاد دانلود 📤پیشنهادارسال
✨پیشڪش میشود بھ سیدالشهداے جبهه مقاومت:
[سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانے🇮🇷]
و همه شهدای مدافع حرم
🖇به رادیو پلاک بپیوندید...
🎙【 @radiopelak 】🎧
#راهیان_نور
1_1418285249.mp3
3.55M
🔊#بشنوید | #روایتگری
🔻آيا به درد امام زمانمون میخوریم یانه؟
🎙راوی :استادجوشقانیان
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #راهیان_نور
🔻ای شهیدان، ای مفقود الاثرها؛ ما نمیدانیم فی جنات نعیم کجاست؟! یک تابوت دلتنگی مناجات های ماه شعبان در معراج شهدا شهید محمودوند اهواز
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ | #روایتگری
🔻یک سال به پای دلت رفتی حالا شهدا آوردنت تا گرد و غبار دلت را بتکانند...!
به علت سفر راهیان نور فکر نکنید به حکمتش فکر کنید.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
دهلاویه.mp3
5.22M
📻 رادیوپلاک
زیارت با معرفت
(( دهلاویه ))
⭐️ تولید و انتشار در رادیو پلاڪ⭐️ °•﴿رادیورسمےستادراهیان نورڪشور﴾•°
〰️〰️🖊نگارنده: فائزه محمدپور
••💻 تدوین:محمدحسین گودرز
گوینده: خادم الشهداء
📥پیشنهاد دانلود 📤پیشنهادارسال
✨پیشڪش میشود بھ سیدالشهداے جبهه مقاومت:
[سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانے🇮🇷]
و همه شهدای مدافع حرم
🖇به رادیو پلاک بپیوندید...
🎙【 @radiopelak 】🎧
#راهیان_نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #معراج_شهدا
🔻میگه افضل عبادت اینه که دست یه جونی رو بگیری بیاری بزاری تو دست امام زمان...
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🎨 #لوح | #مناجات_شعبانیه
🌟وَاسْمَعْ دُعٰائی اِذٰا دَعَوْتُكَ
و چون تو را بخوانم دعای مرا اجابت فرما...
💠فرازی از مناجات شعبانیه💠
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
پادکست اخلاقی8.mp3
4.89M
📻 رادیوپلاک
زیارت با معرفت
اخلاق راهیان نور
⭐️ تولید و انتشار در رادیو پلاڪ⭐️
....رادیورسمےستادراهیان نو کشور...
کارشناس:حجت الاسلام میرزاده
📥پیشنهاد دانلود 📤پیشنهادارسال
✨پیشڪش میشود بھ سیدالشهداے جبهه مقاومت:
[سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانے🇮🇷]
و همه شهدای مدافع حرم
🖇به رادیو پلاک بپیوندید...
🎙【 eita.com/radiopelak 】🎧
📸 #خبری | #راهیان_نور
🔻نماز صبح سوم فروردین ۱۴۰۱
یادمان دوکوهه، حسینیه شهید حاج همت
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
✅ *حوادث بسیارمهم قبل از ظهور که این روزها شاهد آنیم بخوانید ومنتشر نمائید*
#پرچم_خراسانی🇮🇷
#پرچم_یمانی 🇾🇪
♦️متن سخنان بسیار مهم *سيد حسن العماد،* دبیرکل جنبش تنظیم مستقبل العداله #یمن
👌آنهایی که از روایات ظهور و برنامه امام زمان اطلاع ندارند، نمی فهمند چرا عربستان، اسراییل، انگلیس و امریکا دارند حمله می کنند به یمن.
👌باید برگردیم به کتاب های دینیمان. متاسفانه و متاسفانه، دشمن بیشتر از ما کتاب های دینی، روایی مهدوی و علائم و مقدمات ظهور را می خواند.
دشمن کتاب های ما را بررسی کرده و فهمیده امام زمان ظهور نمی کند جز این که مقدماتش اماده شود!
👌مقدمه اش چیست؟ پرچم خراسانی، پرچم یمانی...
شما ایرانیان، اگر دقت کنید همین هایی که عامل حمله به یمن هستند، حامی هشت سال جنگ علیه شما بودند، با همین پول ها و موشک ها و سلاح ها که به ما حمله می کنند به شما حمله کردند ، چرا؟
چون آن روز نمی خواستند ایران آزاد بشود، مستقل بشود و پرچم خراسانی بایستد.
👌ولی شکست خوردند، ایران مستقل شد و امروز نگران استقلال یمن هستند که حلقه یمنی ظهور تکمیل نشود!
اینها یمن را نابود می کنند چون دشمنی دارند با خود امام زمان عج!
با خود ظهور، با خود دولت عدالت امام زمان دشمنی دارند!
👌امروز ما یمنی ها چشممان باز شده و بیدار شده ایم؛ به برکت جمهوری اسلامی، به برکت امام خمینی، به برکت سیدعلی خامنه ای و به برکت شهدای قبل و بعد از انقلاب شما!
👌آن انفجار نور رسید به یمن. آمریکا و عربستان کور خوانده اند که یمن برگردد به سابق!
اینها امروز علیه یمن در جنگ هستند چون اگر یمن مستقل بشود، دو بال ظهور تکمیل شده و ظهور امام زمان محقق می شود.
اینها می دانند و دارند روی این نقشه کار می کنند.
👌حالا شما برگردید به صحبتهای محمد بن سلمان که مدتی پیش در مصاحبه ای گفت ما نمیگذاریم ایران در منطقه گسترش یابد چون ایران به دنبال زمینه سازی ظهور امام زمان است. دقت کنید علنا دارد می گویند مشکلشان ظهور است، که بعد از آن بود که سید حسن نصر الله در سخنرانی پاسخش را این طور داد که چه تو، چه بزرگتر از تو، چه اربابان تو، نمیتوانند و نخواهند توانست جلو ظهور امام زمان را بگیرند.
👌امروز جنگ با یمن، جنگ با امام زمان و برنامه امام زمان و زمینه سازان ظهور امام زمان است.
اینها می دانند #ظهور امام زمان مقدمات دارد و با جلوگیری از مقدمات ظهور، جلو ظهور را میگیرند.
👌فدای امام زمان بشوم که هنوز ظهور نکرده اینطور از او میترسند، اگر خود حضرت بیاید چه کار می کنند!؟
امروز #یمن یک امتحان بزرگ است برای منتظرین امام زمان، چون فقط آنها هستند که از مسئولیت مهم خود اطلاع دارند.
چون میدانند یمن مقدمه ظهور است. لذا دفاع و کمک به یمن یعنی کمک به ظهور امام زمان.
👌دشمن دارد کار می کند، برادران و خواهران عزیز
اگر ما بخوابیم، دشمن خواب نیست ، ۲۴ ساعته کار می کند.
ما چه کار کرده ایم؟ فقط بحث عاطفی مسئله یمن را نگیرید؛ مسئله یمن، #تکلیف هر منتظر امام زمان است.
👌امام خامنه ای فرمود همانا باطل رفتنی است. نابودی آل سعود قطعی است،
اما شرط دارد. اگر مومنین خوب کار کنند، اگر ما فقط نگاه کنیم و دست روی دست بگذاریم اتفاقی نمی افتد و دشمن همچنان ادامه می دهد.
روایت داریم که ظهور با دستان ما محقق می شود. پس باید تلاش کنیم، در هر عرصه که ممکن است.
👌حتی اگر همین جوان ها سعی کنند در فضای مجازی مظلومیت یمن را به گوش جهانیان برسانند، بدون شک به ظهور کمک کرده اند.
اگر از این امتحان موفق بیرون بیاییم، ظهور زودتر محقق می شود.
👌برادران و خواهران ایرانی، خوشا به حال شما که صاحب آماده کردن مقدمه اول ظهور یعنی خراسانی هستید و همچنین خوشا به حال شما که کمک کننده به مقدمه دوم یعنی یمانی هستید. خوشا به حالتان!
امروز در یمن با افکار امام خمینی چه معجزاتی انجام می دهند. با چه؟ با بعضی از کتاب های امام خمینی، با بعضی کتاب های سیدعلی خامنه ای..
«این سخنان مهم در سومین همایش "مجاهدان در غربت" در دامغان برگزار شد»
👌منتظران، آماده باشید اکنون مجاهدین یمنی در حال جنگی بسیار خونبار و نفس گیر برای آزاد سازی مهمترین دژ دشمن در مارب هستند تا میتوانید دعا کنید واز کمکهای همه جانبه در حمایت از یمن و مقدمه سازی در امر ظهور غافل نمانید
👌به امید ظهور منجی و...
#اهتزار_پرچم__مهدی_باشعار :
🚩 #یالثارات_الحسین 🚩